انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 42 از 88:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  87  88  پسین »

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


زن

 
بعد ازکناره گیری از وزارت‏ ‏
غداری و مکاری و زور از من دور است
دولت همه غداری و مکاری و زور است

جهل است و غرور است در دولت و زان در
بیرون شود آن را که نه جهل و نه غرور است
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
دروصف داناوجاهل ‏
گرت اندر صفت جن و ملک هیچ شک است
بین به نادان و خردمند که جن و ملک است

مردم نادان بر خاک بماند چون دیو
وآن که آموخت خرد همچو ملک بر فلک است

از پی مردم عالم همه جا عائله هاست
مردم جاهل در عائلهٔ خویش تک است

باغ دانایی باغی است که فردوس آنجاست
چاه نادانی چاهی است که قعرش درک است

ملک ها را همه از پی درک و مدعی است
ملک دانایی بی مدعی و بی درک است

درد بی علمی دردی است که درمانش نیست
شاخ نادانی شاخی است که بارش خسک است
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
طاق نصرت ‏
این که بینی در مقابل ، نیست آن قوس قزح
بهر ما دست طبیعت طاق نصرت بسته است

گر رعیت بسته بود آن طاق را لطفی نداشت
خُرّمم کان طاق را دست طبیعت بسته است

*********
‏ ‏ در وصف جواهر لعل نهرو نخست وزیر فقید هند
ازجواهر، لعل خوش تر زان که همرنگ دل است
زان دل من بر جواهر لعل نهرو مایل است
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
اخلاق
چشم بهی مدار از این بدسگال قوم
کاینجا شرافت همه کس دست خوردنی است

تاج غرور و فخر ز سرها فتادنی
نقش وفا و مهر ز دل ها ستردنی است

جز نقش نابکار » زر« آن هم ز دست غیر
دیگر نقوششان همه از یاد بردنی است

اقوام روزگار به اخلاق زنده اند
قومی که گشت فاقد اخلاق ، مردنی است

*********
درزندان ‏
کردم عبور دی ز در شعبهٔ چهار
دیدم که کامران بسردم نشسته است
درپشت میز با علم وطبل و عر و تیز
بهر فنای تودهٔ مردم نشسته است
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
‏ خانه آخرت
بنده را جایگه دو داد خدای
هم بدین ، نیک بنده را بنواخت

تا بدان جایگه کشاند جان
چون ازین جای تن همی پرداخت

چون در اینجاش خانه بایستی
هم در آنجاش خانه باید ساخت

ای دربغ آن که خانه ناکرده
هم به ناگاه مرگش اندر تاخت

کرد از این خانه جای خویش تهی
وندران خانه جای خود نشناخت
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
‏ ‏ صفای هر چمن
خلیل زادهٔ آزاده ای که دیرگهیست
که حسنت از رخ چون برگ ارغوان پیداست

در آشکار و نهان کام دل بجو ز جهان
که خوبروی جهانی تو تا جهان پیداست

سرین نرم تو از امتحان برآمده خوب
خود امتحان چه که ناکرده امتحان پیداست

زگونهٔ تو به کون تو ره بریم بلی
صفای هر چمن از روی باغبان پیداست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
‏ ‏ به یکی از مدیران جراید
ای مدیری که ز نوک قلمت
تیر در دیدهٔ اهل نظرست

هیکل نحس تو و اخلاقت
هر یکی از دگری زشت ترست

تویی آن حلقهٔ مفقوده که او
بین بوزبنه وجنس بشرست

هرگزافی که به عالم علمست
هر دروغی که به گیتی سمرست

در سیه نامهٔ تو مندرجست
در ورق پارهٔ نو منتشرست

فکرهای کج و بی معنی تو
همچو احکام ستاره شمرست

هرکرا مدح کنی منفعلست
هرکرا قدح کنی مفتخرست

با تو ای مظهر خر، چتوان کرد
تف به گور پدر هرچه خرست !
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
‏ به شاهزادهٔ نصرهٔالدوله‏ ‏
ای حضرت والا تو نه جنی نه فرشته
چونست که یک لحظه به یک جا نکنی زیست

بالا تلفون کردم گفتند فلان رفت
پایین تلفون کردم گفتند فلان نیست

باری به تو زورم نرسد اکنون اما
گور پدر هرچه خر بلد تلفونچی است

*********
‏ ازيك غزل
گرم به خنجر بیداد خون بریزد دوست
ازو به حق نبرم شکوه زان که حق با اوست

ز دست دشمن اگر صد قفا خورم شاید
به یک خطا که ز من رفت در ارادت دوست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
درزندان شهربانى ‏
بگرفتم آفتابه که گیرم ره مبال
آژان گرفت راهم و گفتا اجازه نیست

گفتم تو تا اجازه فراز آری از رئیس
من ریده ام به خوٻش ، بگفتاکه چاره چیست

یاران نظرکنیدکه جز من به روزگار
آن کس که بی اجازهٔ دولت ریده کیست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
به منكرعشق
سختم عجب آید ز خلقت زن
کایزد را زبن کرده ملتمس چیست

دوشیزه به شوهر چو رفت ، دیگر
او را به پسر زادن این هوس چیست

زهدان چو شود از جنین گرانبار
آن شادی حبلی بهر نفس چیست

با آن همه سنگینی و مشقت
این بستگی و انقیاد کس چیست

چون مرغ جنین از قفس برآمد
دیگر بوی این علقهٔ قفس چیست

از بهر یکی کودکی ، عروسی
از هیچ تحمل نکرده بس ، چیست

شب گوش نهادن به ناله طفل
چون قافله بر نالهٔ جرس چیست

لالایی محزون که از سموات
صوت ملکش داده باز پس چیست

تا دست بجنباندش دمادم
گهواره نهادن به دسترس چیست

گر نیمشبی از تبی بجنبد
جنبیدن و جستن به خار و خس چیست

رفتن پی داروی او شبانه
چون موس عمران پی قبس چیست

در پاس وی از خواب و خورگذشتن
مانند یکی نامور عسس چیست

تا طفل کلان گردد و شود پیر
دل بازنهادن بدو و بس چیست

من سخت فرومانده ام در این راز
کاین معنی اگرعشق نیست پس چیست ؟

ور عشق نزاید از این میانه
خود زاین همه پیرایه ملتمس چیست ؟ !
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 42 از 88:  « پیشین  1  ...  41  42  43  ...  87  88  پسین » 
شعر و ادبیات

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA