انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 46 از 88:  « پیشین  1  ...  45  46  47  ...  87  88  پسین »

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


زن

 
صبروثبات
مرد باید که ز گشت فلک و اختر
تن به اندوه و به غم خیره نرنجاند

صبر بایدکه به آلام ظفر یابی
ور نه آلام تن مرد بسنباند

مرد را شاید در محنت روزافزون
صبر ایوب نبی لختی برخواند

رنجه از بازی گردون نتوان بودن
کاسمان بازی از اینگونه بسی داند

پایداری کن در حادثهٔ گیتی
تا دم حادثه ازکار فروماند

این نبینی که کند شاخهٔ کوچک را
باد و آن شاخ قوی را بنجنباند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
‏ به یادگار در دفتر یکی از دوستان نوشته شد‏
چه یادگار نوبسم من اندرین دفتر
که ازکدورت دل خامه را قرار نماند

بدین خوشیم که از خوب و زشت کار جهان
به روزگار جز این چند یادگار نماند

یکی سوار درآمد به دشت و شوخی کرد
ولی دریغ که جزگرد از آن سوار نماند

تو ای رفیق که خواندی خط بهار امروز
بمان به کام دل خویش اگر بهار نماند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
مطايبه
بهر بهار بازو وکون وکفل نماند
کزسیل » استرپ تومیسین« دشت و تل نماند

گیرم که خواستند رهی را عمل کنند
باقی تنی بجا ز برای عمل نماند

باید خرید هرکرمی بیست سی فرانک
بایع فرنگی است ر مجال جدل نماند

پولی که بود خرج عروسی سینه شد
چیزی پی هزینه ماه عسل نماند

دولت فقیر و ما همه از او فقیرتر
نقدی بجا ز غارت دزد و دغل نماند

هرکس برای خ بش کلاهی تهیه دید
بهر حقیر جز سر سخت کچل نماند

یاران به ملک و مال رسیدند و بهر ما
جز زخم سینه حاصل سعی و عمل نماند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
اين هم نماند
نماند درد و درمان هم نماند
نماند وصل و هجران هم نماند

بهارا غم مخورکاندر زمانه
نماند عیش و خذلان هم نماند

به تهران در منال ازیاد استخر
که رفت استخر وتهران هم نماند

شود ایران بسی آباد و ویران
همان آباد و وبران هم نماند

نپاید چین و ژاپون هم نپاید
نماند روس و آلمان هم نماند

نماند انگلیسی خردمند
همان هندوی نادان هم نماند

بمیرد مرغ و ماهی هم بمیرد
نماند وحش و انسان هم نماند

اگرچه دیر ماند نام نیکو
سرانجام ای پسر آن هم نماند

بتوفد پردهٔ این نجم ساکن
زمین گرد گردان هم نماند

بر این افراشته سقف مرصع
قنادیل فروزان هم نماند

بجز یک ذات کاصل کاینات است
صور و اسماء و اعیان هم نماند

بد و خوب جهان اندر زوال است
پس این جنگ و جدال ما خیال است
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
‏به مناسبت کوتاه کردن زنان گیسوان خود را
شنیدم در امربکا گروهی
دل از عشق زنان یکسو کشیدند

ز دست بیوفایی های نسوان
در آغوش جوانان آرمیدند

همانگه دسته ای در شهر پاریس
سوی ابن ماجرا با سر دوبدند

چنان شد رسم کار بچه بازی
که گفتی زن از اول نافربدند

زنان از دیدن این غبن فاحش
سرانگشت پشیمانی گزیدند

پس آنگه بهر استرضای مردان
به فرم امردان کسوت گزیدند

به بر کردند رخت تنگ و کوتاه
سراسر زلف با مقراض چیدند

شد این مد درجهان مقبول وهرجا
زنان گیسوی مشک افشان بریدند

به ایران هم سرایت کرد این کار
زنان فرمودهٔ شیطان شنیدند

طلایین طرّه و مشکین کلاله
درو کردند و قلب ما دریدند

سر خود را کچل کردند و زین غم
دل ما را به خاک وخون کشیدند

به یک تقلید بیجا این بلا را
دودستی بر سر خود آوربدند

سخن کوته کنم دور از عزیزان
زنان یکسر به گیس خویش ریدند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
‏ در هجو یکی از زن های تهران‏
هر شب میان خانه افسر زن ...
نامحرمان صلای خبردار می کشند

مرد و زن و پدرزن و مادرزن و عروس
در بزم عیش باده کلنار می کشند

کدبانوان و دخترکان و عروسکان
در نزد غیر پرده ز رخسار می کشند

از بس غربو و هلهله ، گویی میان جمع
نایب حسین را به سردار می کشند

ضرب و غریو و کف زدن خارج از اصول
کوبی که خرس را سوی بازار می کشند

مشدی عباد و قربده و دنبلی ...
برگرد کمان و دف و تار می کشند

هرکس که نیم شب ز خیابان گذرکند
او را میان خانه به اصرار می کشند

کف می زنند وهلهله بسیار می کنند
می می خورند و عربده بسیار می کشند

همسایگان خستهء مسکین ز خواب خوش
برجسته فحش داده و سیگار می کشند

دنبک روان و دایره گرم و رنودمست
تا صبحدم ز گردهٔ هم کار می کشند

پرسیدم از پلیس محل کاین سرا زکیست ؟
کانجا حجب ، ز چهرهٔ اسرار می کشند

نرمک جواب داد که هست این حرمسرا
بازار ... فروشی و ... جار می کشند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
نورمخفى
دانشوران غرب نمودند اختراع
نوری قوی که پرتوش از قلب سرکند

دل را بدان معاینه سازند وانگهی
درمان چنان کنندکه در وی ثمرکند

زان بی خبرکه نور جمال نگار ما
از قلب هاگذشته به جان ها اثرکند

تنها تفاوتی است که قلب شکسته را
آن پر نشاط سازد و این پر شررکند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
‏ خون ناحق
باد صبا خوش است شهیدان رشت را
از ماجرای قاتل ایشان خبرکند

این بیت را که از اثر طبع دیگریست
بر قبرشان نثار چو عقد گهرکند

» دیدی که خون ناحق پروانه شمع را«
» چندان امان نداد که شب را سحرکند«

*********
‏ قطعه
آسمان با کسی وفا نکند
تا به هفتادکس جفا نکند

نکند پادشا گدایی را
تا دوصد پادشا گدا نکند

آنچنان کارها شدست خراب
که دگرگپ زدن کرا نکند

ور زنی بانگ بر کریوهٔ کوه
کوه در پاسخت صدا نکند

نیست ایزدبه فکرنوع بشر
یا همین فکرکارما نکند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
‏ از ما چه می خواهند؟‏
به حیرتم که اجانب ز ما چه می خواهند؟
ملوک عصر ز مشتی گدا چه می خواهند؟

ز فقر مردیم ، از نان ما چه می شکنند
به جان رسیدیم ، از جان ما چه می خواهند؟

نوا نوای کسی بود و رقص رقص کسی
درین میان ز من بینوا چه می خواهند؟

خطا نمود شه و اجنبی سزایش داد
ز ملتی که نکرده خطا چه می خواهند؟

اگر به مسکو و باکو کسی گناهی کرد
ز بصره و نجف وکربلا چه می خواهند؟

ز هند و بصره گرفتند تا به مصر و حجاز
خدا قبول کند! از خدا چه می خواهند؟

به بیع قطع خریدند مملکت را مفت
درتن معامله غیر از رضا چه می خواهند؟

از آب حمام اینان گرفته اند رفیق
زآبروی چنین آشنا چه می خواهند؟

روا بود که بمیرند مردم از زن و مرد
ز عزتی که ندارد بقا چه می خواهند؟
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
زبان سرخ ‏
درست گوی و به هنگام گوی و نیکوگوی
که سخت مشکل کاربست کارگفت و شنود

اگر سلامت خواهی به هر مقام ، زبان
مکن درازکه آن خنجریست خون آلود

خموش باش ، چه بسیار دیده ایم که داد
زبان سرخ سر سبز را به تیغ کبود

*********
‏ غول
بنگر آن غول راکز هول او
دیو لاحول دمادم می کند

گر کشی عکسش به دیوار خلا
لولئین از هیبتش رم می کند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 46 از 88:  « پیشین  1  ...  45  46  47  ...  87  88  پسین » 
شعر و ادبیات

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA