انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 83 از 88:  « پیشین  1  ...  82  83  84  ...  88  پسین »

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


زن

 
منظومه ها

ارمغان بهار
نظم اندرزهای »آذرپاد مارسپندان« از پهلوی به پارسی، در تابستان ۱۳۱۲
مقدمه
در تابستان گذشته تنهایی و فراغتی دست داد. در آن تنهایی و در بستگی بیکار ننشستم و در بستگی را غنمیت شمرده با فراغ بال به نظم اندرزهای انوشه روان آذرباد مارسپندان پرداختم . اندرزهای این مرد بزرگ - که بایستی وی را از روی حقیقت بزرگ ترین مجدد دین مزدیسنا شمرد، و در شمار سقراط یونان و لقمان عرب و کنفوسیوس چین دانست - مکرر به پارسی ترجمه شده ، لیکن غالباً این ترجمه درست و مطابق با متن نیست و در اکثر آن ها به اختصار پرداخته و لطایف اصلی و احیاناً مراد گوینده را زیر و زبر ساخته اند. در نسخه ای از این رساله که در بمبئی ضمن متون پهلوی تألیف و به اهتمام » مرحوم دستور جاماسپجی مینوچهر جی جاماسب اسانا« در به طبع رسیده یک سیروزهٔ کوچک نیز موجود است که ترجمه کنندگان عموماً آن را حذف کرده اند، با آنکه در آن سیروزهٔ کوچک فواید علمی و ادبی بزرگی است .
اغتنام فرصت را، نخست به تکمیل ترجمه به نثر پرداخت و پس از فراغت آن را به نظم درآورد و اکنون با حذف مقدمه منظومه ، از آغاز رساله عبارات نثر و اشعار آن را در برابر هم نوشته به دوست عزیزم آقای میرزا مجید خان موقر به یادگار می سپارم و طبع و نشر آن را به اختیار ایشان می گذارم.
ضمناً متذکر می شود که عبارات نثر را به اسلوب اصل پهلوی قرار دادم و لغاتی که در فرهنگ ها می توان به دست آورد به حال خود گذاشت و برخی لغات دیگر هم که قابل استفاده دانست با توضیحی در میان هلال ، به جای خود باقی ماند. تا هم مطالعه کنندگان از طرز نثر باستان آگاه شده و هم از موارد صحیح استعمال لغاتی که در فرهنگ ها موجود است اطلاع یابند و ضمناً لغاتی را که فرهنگ ها ذکر نکرده اند و ممکن است به کار ادبا و محققان آید در دسترس قرار داشته باشد. و در اشعار نیز سعی شد که تا ممکن باشد از لغات و اسلوب اصلی استفاده شد و لغات تازی به کار برده نشود. در ذیل صفحات تعلیقاتی در توضیح برخی لغات و جملات نگاشته شده است که خالی از فایدتی نیست .
م. بهار
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
آیین زرتشت
چنین گفت در گات ها زردهشت
که بر دیو ریمن نمایید پشت

دروغ است هم دست اهریمنا
ابا هر بدی دست در گردنا

به یزدان نیکی دهش بگروند
دروغ از فریبندگان مشنوید

به هرمزد والا نماز آورید
به یزدان یکایک نیاز آورید

گوش نیک دارید و نیکومنش
کزین دو به نیکی گراید کنش

چو پندار شد خوب و گفتار خوب
شود بی گمان کار وکردار خوب

به نیکو منشت و گوشت و کنشت
بیارای خود را چو خرم بهشت

برون و درون هر دو شایسته به
نهاد خوش و خوی بایسته به

سخن خوب و دل خوب و خوش کار کرد
چو این هرسه شد خوب ، خوبست مرد

نیت گر بود خوب و گفتار بد
درختی است خوش کاورد بار بد

منش گر بود زشت و گفتار نغز
اناریست خوش ظاهر و ترش مغز

مکن بد اگرچه نه پیدا بود
که پیروزی دیو شیدا بود

روان و تن خویش ورزنده دار
به ورزیگری کشور ارزنده دار

تن لاغر و خاک نادیده ورز
ندارد به نزد جهاندار ارز

اگر گرسنه روزی آری به شب
گناهست نزدیک دادار رب

گناهی ست کان را ستغفار نه
زمین تشنه و آدمی گرسنه

برون آرکهریز و آب روان
بر آن آب بنشان نهال جوان

برافشان بهر مهر مه تخم پاک
که درتیر مه زر ستانی ز خاک

میفکن درختی که بار آورد
هم آن راکجا سایه می گسترد
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
به نام یزدان - این ) است( اندرز انوشک روان اتروپات مارسپندان
بخواندم زگفتار دانای راد
که اندرز فرزند راکرد یاد
نکو نام پاد آذر شادکام
که بودش پدر ماراسپند نام


فقرۀ ۱
این پیدا ) است ( که آذرپاد را فرزند تنی زاد نبود، و از آن پس آیستان » نیاز و دعا« به یزدان کرد، دیر برنیامد که اذرپاد را فرزندی ببود، هرآینه درست خیمی زرتشت سپینمان را زرتشت نام نهاد، وکفت که برخیز پسرم تا) ت ( فرهنگ برآموزم .
شنیدم که دانا نبودش پسر
بنالید زی داور دادگر

به زودی یکی خوب فرزند یافت
یکی خوب فرزند دلبند یافت

بفرمود » زرتشت « نامش پدر
مگرخیم زرتشت گیرد پسر

چو هنگام فرهنگش آمد فراز
بدین گونه فرهنگ او کرد ساز
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقرۀ ۲
پسر من ! کرفک اندیش بوی ، نه گناه اندیش ، چه مردم تا جاودان زمان زنده نی ، چه چیز که آن مینوی ) است ( ، بایستنی تر ) پاینده تر
که جان پدرکرفه اندیش باش
بی آزار و به دین و خوش کیش باش

چو باید شدن زین جهان ای پسر
نگر تا به مینو چه بایسته تر

نباشدکس اندر جهان دیرپای
همان مینوی کرده مانده بجای
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٣
آن گذشته فراموش کن ، و ان ناامده را بیش ) و( تیمار مبر.
فراموش کن چیزهای شده
مبر بیش و تیمار ناامده

********* *********
فقره٤
بخدای و سردار مرد، وستار وکستاخ مباش .
مشو تند وگستاخ و نااستوار
به پیش خدا و خداوندگار

********* *********
فقره٥
هرچه به تو نه نیکواست تو نیز به دگرکس مکن .
هر آن چیزکان زی تو نبود نکو
به دیگر کسانش مکن آرزو

********* *********
فقره٦
اندر خدایان و دوستان یگانه باش.
یگانه شو آموزگارانت را
خداوندگاران و یارانت را
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٧
خویشتن به بندگی کس مسپار.
مشو خویشتن بنده در زندگی
مکن پیش همچون خودی بندگی

********* *********
فقره٨
هرکه با تو به خشم وکین رود هرآینه از وی دور باش
رود هرکه با تو به خشم و به کین
از او دور باش و به رویش مبین

********* *********
فقره٩
باستان ) آغاز و همواره ( و همه گاه امید بر یزدان دار و دوست آن گیر که ترا سودمندتر بود.
امیدت به دادار دارنده بند
گزین دوستی کت بود سودمند

********* *********
فقره١٠
به چیز یزدان و امهرسپندان توخشا ) توزنده - عمل کننده ( و جان سپار باش.
به گیتی ره ایزدی توختن
بود مینوی توشه اندوختن
به راه خدا و امهرآسپند
به جان کوش تا وارهی ازگزند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره١١
راز به زنان مبر.
به زن راز پنهان مکن اشکار
همان کودکان را به فرهنگ دار

********* *********
فقره١٢
هرچه اشنوی نیوش ، یاوه مگوی .
نیوشنده باش و سخن درپذیر
پس و پیش پاسخ به پیمانه گیر

********* *********
فقره١٣
زن و فرزند خویشتن جدا از فرهنگ بمهل ، کت تیمار و بیش ) رنج و غم ( گران نرسد و پشیمان نشوی .
مبادا ز فرهنگ و دانش جدا
زن و کودک مردم پارسا
کش آرد پشیمانی بیکران
برد بیش و تیمار و رنج گران

********* *********
فقره١٤,١٥
بیگاه مخند. پیش و پس پاسخ به پیمانه گیر ) پیمان - انداز(
به بیگاه بر روی مردم مخند
زگفتار بی مایه لب بازبند
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره١٦
به هیچ کس افسوس ) استهزاء ( مکن.
مکن هیچ افسوس با مردمان
کز افسوسیانند مردم رمان

********* *********
فقره١٧,١٨,١٩,٢٠
با دژآگاه ) نادان و بی تربیت ( مرد همراز مباش .
با خشمگین مردم همره مباش .
با خلج ) پوچ و پست ( مردم هم سگالش ) هم مشورت ( مشو
با بسیارخواسته مرد ) متمول ( هم خورش مباش.
سگالش مکن با خلج مرد زفت
مگو با دژآگاه راز نهفت
ابا خشمگین مرد همره مباش
هم آواز مرد دژ آگه مباش
مشو هیچ همباز پرخواسته
که گردد ترا خواسته کاسته

********* *********
فقره٢١
با مست مرد هم خورش مشو.
مشو هم خور و خفت بامست مرد
که آمیزش مست رنجست و درد

********* *********
فقره٢٢
از بدگوهر مرد، و بد تخمه مرد افام مستان و مده ، چه وخش گران باید دادن و همه گاه به درخانۀ تو بایستد و همیشه پیامبر به درگاه تو برپای دارد و ترا زیان گران از وی باشد.
به بدگوهران وام هرگز مده
چو دادی بر آن خواسته دل منه
هم از بدنژادان و بدگوهران
مکن وام کش هست و خشی گران
پی زر دراستد همی بر درت
پیمبر فرستد همی در برت
زیان ها بسی هست از ایدر ترا
مکن وام از مرد بدگوهرا
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٢٣
دشن چشم ) بدچشم ( مرد به یاری مگیر.
مشو هیچ با مرد بدچشم یار
که بدچشم مردم نیاید به کار

********* *********
فقره٢٤
بر ارشکین ) حسود( مرد خواسته منمای .
به رشکاوران هیچ منمای زر
بپرهیز از سیزک بی هنر

********* *********
فقره٢٥
اندر پادشاهان وژیر ) گزیر، چاره و تدبیر( به دروغ به پایان مبر.
چو پیدا شدت نزد شاهان فروغ
نگر تا نگویی بدیشان دروغ
سخن جز به آیین دانش مگوی
که نزد شهان باشدت آبروی

********* *********
فقره٢٦
از سیزک ) خبرچین ( و دروغ مرد سخن مشنو.
مکن گوش هرگز به مرد دروغ
که در گفته هایش نبینی فروغ
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٢٧
به بادافره بر مردمان کردن ، ورندک ) برنده - تندرو( مباش
به بادافره اندر مشو تند و تیز
کسی را به گیتی میازار نیز

********* *********
فقره٢٨,٢٩
اندر خوردن با مردم همچشمی و پیکار مکن ، مردم را مزن .
مشو در خورش باکسان هم نبرد
دل میزبان را میاور به درد

********* *********
فقره٣٠
گاه را مکوش .
به بیگاه کوشش مکن بهر جاه
که جاه است بسته به هنگام و گاه

********* *********
فقره٣١
با آزادچهره مرد ) نجیب مرد( کارآگاه و زیرک و خوش خیم مرد، همپرسشی ) صحبت ( کن و دوست باش .
همان زیرک و مرد آزادچهر
سخن پرس و پیش آر آواز نرم
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 83 از 88:  « پیشین  1  ...  82  83  84  ...  88  پسین » 
شعر و ادبیات

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA