انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 84 از 88:  « پیشین  1  ...  83  84  85  86  87  88  پسین »

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


زن

 
فقره٣٢
به نبرد بسیار بیندیش که بار گران با تو نباشد.
شوی چون به پیکار جنگاوران
نگر تا نباشدت بار گران

********* *********
فقره٣٣
از کینه ور مرد پادشاه ) صاحب نفوذ( دور باش .
ز دارای کین توز دوری گزین
همان به که نشناسدت مرد کین

********* *********
فقره٣٤
با دبیر مرد همال ) خصم ( مباش .
سخنگوی داننده را دوست گیر
بپرهیز از خشم مرد دبیر
مزن پنجه با مرد دانش پژوه
مهل تات دشمن شوند این گروه

********* *********
فقره٣٥
با مرد یاوه گوی راز خود آشکار مکن .
مکن راز با مردم یاوه کوی
که رازت پراکنده سازد به کوی
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٣٦
پیشگاه مرد دانا را گرامی دار و از وی سخن پرس و سخنش بشنو
بر مرد داننده خاموش باش
سخن پرس و دیگر همه گوش باش
خردمند استاده در پیشگاه
نگر تا چه گوید به بیگاه و گاه

********* *********
فقره٣٧
به هیچ کس دروغ مگوی.
دلت را ز نیکو سخن ده فروغ
میالای هرگز دهان از دروغ

********* *********
فقره٣٨
کسی که او را شرم نیست ازش خواسته مگیر.
اگر وام خواهی ز یاران بخواه
ز بی شرم زر خواستن نیست راه

********* *********
فقره٣٩
چشم آگاه را به هیچ چیز گرو منه .
کسی کش به چیز تو چشمست تیز
گروگان منه در برش هیچ چیز
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٤٠
نه به راست نه به دروغ سوگند مخور.
ز سوگند خوردن سخن کاستست
مخور گر دروغ است اگر راستست

********* *********
فقره٤١
چون تو را کدخدایی کردن کام است ، نخست هزینه ) نفقه ( به میان کن.
چو برکتخدایی ببستی میان
نخستین هزینه بنه در میان
که گر بی هزینه بخواهی بیوک
دوشنبه بود سور وآدینه سوگ

********* *********
فقره٤٢
خویشتن را زن ، خود بخواه .
پس آنگه خود از بهر خود خواه زن
به دلخواه بگزبن یکی شاه زن

********* *********
فقره٤٣
اگرت خواسته بود، نخست آب ورز و زمین بیش بخر چه اگر برندهد هر آینه اش بن به میان باشد.
گرت خواسته باشد اندر کمر
نخست آب ورز و زمینی بخر
کزان ورز اگر هیچ ناید به دست
بن و بیخ باری بجای خود است
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٤٤
چند توانت بود مردم )را( به زبان میازار.
همی تا توانی سخن نرم دار
دل مردمان با سخن گرم دار

********* *********
فقره٤٥
مرو بر کین و زیان مردمان .
کسی را میازار در گفتگوی
به کین و زیان کسان ره مپوی

********* *********
فقره٤٦
بخواسته چند که توان رادی کن .
گرت خواسته هست از آن خواسته
رخ رادمردی کن آراسته

********* *********
فقره٤٧
بر هیچ کس فریفتاری ) فریبندگی ( مکن ، که تو نیز بسیار دردمند نشوی.
مزن گام با کس به راه فریب
که این راه دارد سر اندر نشیب
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٤٨
پیشوا مرد، گرامی و مه ) بزرگ( دار و سخنش بپذیر.
مه و پیشوا را گرامی شمار
سخنشان به جان و به دل برگمار

********* *********
فقره٤٩
جز از خویشاوندان و دوستان هیچ وام مگیر.
اگر وام خواهی ز خویشان بجاست
ز بیگانه وام ار ستانی خطاست

********* *********
فقره٥٠
شرم گین زن اگر با تو دوست بود ا وی را به زنی ، بر زیرک مرد دانا ده ، چه زیرک و دانامرد همانا چنانچون زمین نیکوست که تخم بر وی پراکنده و گونه گونه خوربار از وی برآید.
گرت خویش باشد زن شرمگین
ورا شوی دانای زیرک گزین
جوان خردمند داننده راه
بود همچو ورزیده خاک سیاه
که چون از برش تخم بپراکنی
از او گونه گون لاله و گل چنی

********* *********
فقره٥٠,٥١
آشکاره گوی باش ) صریح اللهجه (. بجز به اندیشه سخن مگوی.
سخن جز به اندیشه با کس مکن
یکی مرد باش آشکارا سخن
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٥٣
به مرد بی آیین هرآینه وام مده.
به مرد بدآیین مده وام هیچ
وگر وام خواهد ازو رخ بپیچ
گه وام دادن ره داد پوی
به آیین بده وام و بیشی مجوی

********* *********
فقره٥٤
زن فرزانه و شرمگین دوست دار
زن باخرد را ز جان دوست دار
که باشد زن باخرد دستیار
زنی جوی فرزانه و شرمگین
هشیوار و آرام و آرزمگین

********* *********
فقره٥٥
خوب خیم و درست وکارآگاه مرد اگرچه درویش است هم به دامادی گیر ، هرآینه او را خواسته از یزدان برسد.
تهی دست مرد جوانمرد راد
چودخت ازتوخواهدببایدش داد
چو شد مرد، کارآگه و خوب خیم
نباشد ز درویشیش هیچ بیم
چه باک ارنه بالایش آراسته
که او را ز یزدان رسد خواسته

********* *********
فقره٥٦
به مرد مه سال ) زیاد سال ( افسوس ) استهزاء ( مکن ، چه تو نیز بسیار مه سال شوی
به مردم بر افسوس و خواری مکن
بویژه به مه سال مردکهن
که روزی تو مه سال گردی و پیر
همان بینی از رب بدکان هژبر
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٥٧
ناآمرزیده مرد آزرمان را به زندان مکن، گزیده و بزرگ مردم و هشیار مرد را بر بند زندان بان کن.
به زندان مکن آبرومند را
میفکن نهال برومند را
) جوان گنه کاره دربان مکن
به زندان مر او را نگهبان مکن (
کسی کاو ندارد ز یزدان هران
ندارد ترا بی گمان نیز پاس
به زندانت بگمار مردی گزین
بزرگ و هشیوار و پاکیزه دین

********* *********
فقره٥٨
اگر پسری بودت به برنایی به دبیرستان ده ، چه دبیری چشم روشی است .
چو داری پسر ده به فرهنگیان
دبیری بیاموزش اندر میان
دبیری ورا دیده روشن کند
دلش خرم و مغز گلشن کند

********* *********
فقره٥٩
سخن بنگرش ) ملاحظه و تامل ( کوی ، چه سخنی است ) که ( گفتن به و سخنی هست که پاییدن )تأمل( و آن پاییدن به از آن گفتن.
چو خواهی به تیزی سرایی سخن
نگه کن بدان گفتهٔ خویشتن
بساگفته کان را نبایست گفت
بسا گفته کآن را نباید نهفت
به جای خموشی سخن سر مکن
به جای سخن لب مبند از سخن

********* *********
فقره٦٠
راستگوی مرد، پیامبرکن .
بجو راستگو مرد، پیغامبر
کجا راست آید پیامت بسر
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٦١
زده مرد ) را( استوار مدار، و آپریکان ) آبرمند( مرد ) را( چگونه که آیین بود، هزینه به او ده .
کسی کش فکندی وکردیش خوار
مدارش به نزدیک خویش استوار
چو خواهی کنی دستکیری زکس
بجوی آبرومند نادسترس

********* *********
فقره٦٢,٦٣,٦٤
سخن چرب گوش ، گوش چرب دار، منش فرارون ) والا( دارد.
ستوده گوش باش و والامنش
خجسته نهاد و فرارون کنش

********* *********
فقره٦٥
خویشتن مستای تا فرارون کنش باشی .
مکن خودستایی که وارون شوی
به وارونگی کی فرارون شوی

********* *********
فقره٦٦
اندر خدایان و پادشاهان ناآمرزیده مباش
به نزد خدا و خداوندگار
ز نامرزی خویشتن شرم دار
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٦٧
از دادمه ) بزرگ تر از خود( و بهمرد سخن پرس.
ز مهسال و به مرد پرسش نیوش
یکایک به گفتارشان دار گوش

********* *********
فقره٦٨
از مرد دزد هیچ چیز مگیر و مده و ایشان را ستوه مکن.
مکن هیچ با دزد داد و ستد
کزین داد و استد ترا بد رسد
ز بیداد کوتاه کن دست دزد
چنین است فرمودهٔ اورمزد

********* *********
فقره٦٩
بیم و بادافراه دوزخ را به نگرش کن ) در نظر بگیر(.
تن از دوزخ و بیم روز بدی
نگهدار و بادافره ایزدی

********* *********
فقره٧٠
به هرکس و هر چیز وستار )سست( و گستاخ مباش.
به هر کار گستاخ نتوان بدن
به هرچیز و هرکس نشاید زدن
میانه به هر چیز و هرکار باش
نه گستاخ باش و نه بستار باش
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
فقره٧١
خوش فرمان باش که خوش بهر باشی
به فرمانبری راه نیکی سپار
که خوش بهره یابی ز پروردگار

********* *********
فقره٧٢,٧٣
بی گناه باش که بی بیم باشی . سپاس دار باش که به نیکویی ارزانی باشی.
سر بیمناکی گنهکارگی است
گنه کاره را تن به آوارگی است
همان بیگناهی تناسانیست
به نیکی سپاسنده ارزانیست
گنه کاره را بیم باشد ز شاه
نترسد ز کس ، مردم بیگناه

********* *********
فقره٧٤
یگانه باش که واپریکان ) آبرومند( باشی.
به هر کار یکرنگ و یکروی باش
ستوده دل و بافرین خوی باش
یگانه شو و پاک و پاکیزه دین
که مرد یگانه بود بافرین

********* *********
فقره٧٥
راست گوی باش که استوار ) مورد اعتماد( باشی.
جز از راستی هیچ دم برمیار
که باشی بر مردمان استوار
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 84 از 88:  « پیشین  1  ...  83  84  85  86  87  88  پسین » 
شعر و ادبیات

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA