انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 87 از 88:  « پیشین  1  ...  85  86  87  88  پسین »

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


زن

 
تصنيفها


ای چرخ !
دردا که ندیدیم وصال رخ دلدار
هجرآمد و آورد غم و محنت بسیار
خون گریه کنم تا بگشایم گره از کار
دردا که مرا خون دل و دیده قرین شد

چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
وان باغ که بودست پر از مرغ خوشالحان
امروز چرا گشت نشیمن گه زاغان
افسوس زمانی که چنان بود و چنین شد

چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
آن آهوی خوش خط و نکوخال که در دشت
گه راند سوی جوی و گهی تاخت به گلگشت
با خاطر آسوده همی رفت و همی گشت
امروز چرا طعمهٔ شیران عرین شد

چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
آن تخت که بُد جای کیومرث و فریدون
وان ملک که بُد وسعتش از حوصله بیرون
وان تاج که بد بر سرکیخسرو، اکنون
مطموع عدو گشت و خراب از ره کین شد

چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
یاران ز حمیت به سوی مرگ دویدند
در راه شرف از سر و جان دست کشیدند
در خون خود اندر طلب فخر طپیدند
گلرنگ ز خون همه سیمای زمین شد

چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
امروز ز بی حسی ما کار خرابست
بنیاد کهن سال وطن بر سر آبست
امروز مرا دیده ازین غصه پر آبست
کاین خاطر آسوده چرا زار و حزین شد

چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
یک روز وطن رشگ گلستان جنان بود
اقبال من از طالع مشروطه جوان بود
آن روز مرا حال دل خسته چنان بود
امروز مرا حال دل خسته چنین شد

چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
خصمان ز دو جانب سوی ما رخش دوانند
بر مرگ وطن ، ناخلفان فاتحه خوانند
اعدای جفاکار چرا سخت کمانند
گردون ز چه بر قصد دل ما به کمین شد

چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ

نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
بیچاره وطن خسته و آواره و فرد است
رخسارهٔ ما از غم این واقعه زرد است
ای حزب دموکرات کنون وقت نبرد است
کز سستی ما، مام وطن گوشه نشین شد

چه بد رفتاری ای چرخ
چه کج رفتاری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری ای چرخ
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
پس از فتح تهر ان به دست ملیون در اول مشروطیت
ای شهسواران وطن یزدان به ما یار آمده
با رایت فتح و ظفر جیش سپهدار آمده
جیش صمصام رسید ایل ضرغام رسید
لله الحمدکه کام دل ناکام رسید
ای دل افکار وطن مادر زار وطن
خوش خبر باش که غم جمله به اتمام رسید

یکسره آزاد شدی ای وطن
خرم و دلشاد شدی ای وطن
از ستم آزاد شدی ای وطن

زان ماه تابان وطن روشن شده جان وطن
زان مهر رخشان وطن روز عدو تار آمده
شیر گیلان یله شد جیش ما یک دله شد
گرگ خونخوار وطن باز اسیر تله شد
ای دل افکار وطن مادر زار وطن
شاد شو شاد که بین تو و غم فاصله شد

مجلس مشروطه به پا شد دگر
سلطنت آباد فنا شد دگر
کار به کام دل ما شد دگر
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
سرود ملی در ماهور )۱۲۶۹ خ(
ایران ـ هنگام کار است
برخیز و ببین - ایران

بختت در انتظار است
از پا منشین - ایران

از جور فراوان هر گوشه شوری بپاست
خون ها شده پامال و آزادیش خونبهاست

خدا ز درد و غم رهاند ما را
خدا به کام دل رساند ما را
*
دور جهان نگر که چه غوغا خواهد کرد
که چه غوغا خواهد کرد
حب وطن نگر که چه با ما خواهد کرد
که چه با ما خواهد کرد

آه چه محنت ها که کشیدی ایران
آه به کام دل نرسیدی ، جز غم ندیدی ایران
*
خدا ز درد و غم رهاند ما را
خدا به کام دل رساند ما را

تاکی به دل جوانی نکنم به عادت پیران
جامی بده به یاد وطنم - سلامت ایران

ایران ، تا ز دل برکشم نعرهٔ آزادی
خیزکه روز فتح و ظفر شد - ایران
خیزکه روزگار دگر شد وقت هنر شد - ایران

خدا ز درد و غم رهاند ما را
خدا به کام دل رساند ما را
*
ما را در غمگساری یاری نباشد، یاران
غیر از افغان و زاری کاری نباشد، یاران

جز همت و غیرت ، درمان دردی کجا؟
جز فخر و شهامت ، دشمن نوردی کجا

جهان به کام ما برآید، آمین
شب فراق ما سرآید، آمین

عز و شرف به همت والا باید خواست
به تقلا باید خواست
فتح و ظفر به دست توانا باید خواست
به مدارا باید خواست

کیست که مژده ای برساند ما را
کیست که جرعه ای بچشاند ما را
وز غم رهاند ما را

جهان به کام ما برآید، آمین
شب فراق ما سرآید، آمین
*
گر در ره غمش کشته شوم به تهمت یاری
بهتر که از اجانب شنوم ملامت و خواری
خواری ، خارا و خوشترم از گل بهاری

خیزکه روز فتح و ظفر شد - ایران
خیز که روزگار دگر شد وقت هنر شد - ایران

جهان به کام ما برآید، آمین
شب فراق ما سرآید، آمین
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
در حجاز )غزل ضربی(
ای دلبر من ، تاج سر من
یک دم ز وفا، بنشین بر من

نازت بکشم ای مایهٔ ناز
بارت ببرم ای دلبر من

وای از تو که سوخت پروانه صفت
شمع رخ تو بال و پر من

رحمی که بسوخت عشق تو مرا
چندان که نماند خاکستر من

ای مرغ سحر این نامه ببر
نزد صنم گل پیکر من

لیلای منی مجنون توام
من بندهٔ تو تو سرور من

دل شد ز غمت چون قطرهٔ خون
وز دیده چکید در ساغر من

ویرانه شود آن خانه که نیست
روشن ز رخت ای اختر من

لطفت شکرست قهرت شررست
هم نوش منی هم نشترمن

هرجا گذری با صوت خوشت
خاک ره توست چشم تر من

گوید که » بهار« نالد چو هزار
ناکرده نظر بر منظر من
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
مرع سحر )در دستگاه ماهور(
بند اول
مرغ سحر ناله سرکن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرربار این قفس را
برشکن و زبر و زبر کن
بلبل پربسته زکنج قفس درآ
نغمۀ آزادی نوع بشر سرا
وزنفسی عرصه این خاک توده را
پرشرر کن
ظلم ظالم ، جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا! ای فلک! ای طبیعت!
شام تاریک ما را سحرکن
*
نوبهار است ، گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
این قفس چون دلم ننگ وتار است
شعله فکن درقفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ، ای تازه گل ! از این
بیشتر کن
مرغ بیدل ، شرح هجران مختصر مختصر مختصر کن!
بند دوم
عمرحقیقت به سرشد
عهد و وفا بی سپر شد
نالهٔ عاشق ، ناز معشوق
هردو دروغ و بی اثر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد
دیده تر شد
ظلم مالک ، جور ارباب
زارع از غم گشته بیتاب
ساغر اغنیا پر می ناب
جام ما پر ز خون جگر شد
*
ای دل تنگ ناله سرکن
از قوی دستان حذر کن
از مساوات صرف نظرکن
ساقی گلچهره بده آب آتشین
پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله برآر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو، سینهٔ من ، پر شرر شد
کز غم تو سینهٔ من پرشرر پرشرر پرشرر شد
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
عروس گل )در افشاری و رهاب - هنگام رفع حجاب(
بند اول
عروس گل از باد صبا
شده در چمن چهره گشا
الا ای صنم بهر خدا
ز پرده تو رخ بدرکن
دیده کسی هرگز
بود پیچهٔ زدن خوی گل
پیچه زدن خوی گل
پرده برافکن تا
شود پرده نشین روی گل
پرده نشین روی گل
بسوز دل اهل صفا - به عشق وبه مهر و به وفا، ای صنم
ز پیچه زدن حذر کن
آه نهان چرا چهرهٔ دلجوی تو
وای گشاده به ، روی تو هم موی تو
بند دوم
ندیده بودی چهر پری
نهفته کند جلوه گری
تو چون از پری زبباتری
هرآینه جلوه سرکن
دیده کسی هرگز بود حور و پری در حجاب
حور و پری در حجاب
دیده کسی هرگز بود شمس و قمر با نقاب
شمس و قمر با نقاب
بسوز دل اهل صفا - به عشق وبه مهروبه وفا، ای صنم
ز پیچه زدن حذرکن
آه نهان چرا چهرهٔ دلجوی تو
وای گشاده به روی توهم موی تو
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
غزل )در بیات ترک، اشاره به حملۀ قشون روس تزاری به پایتخت(
رقیب می رسد ازگرد راه چاره کنید
به روی قبضهٔ شمشیر استخاره کنید

درین رمق رقم قتل خویش را یاران
ز دست خصم بگیرید و پاره پاره کنید

شکنج زلف بتان گر بلای عقل شماست
سبک ز حلقه دیوانگان کناره کنید

درین قمارکه یاران زدند بر سر جان
سفاهت است که با عقل استشاره کنید

نهید جبههٔ طاعت برآستان رقیب
و یا که خانهٔ معشوق را اداره کنید

بر غم سردی حاسد ز شعر گرم بهار
تنور خویش و دل خصم پر شراره کنید
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
تصنیف )اشاره به حملۀ قشون روس تزاری به پایتخت(
گر رقیب آید بر دلبر من
جوشد از غیرت دل اندر بر من

مکر و شیادی بود لشکر او
عشق و آزادی بود لشکر من

من بی پروا را چه هراس از دشمن
خدا خدا دهد بر دشمن ظفری ما را

یا که من از خون او رنگ کنم بستر او
یاکه او از خون من رنگ کند پیکر من

دست از این دستهٔ شمشیرکه در دست من است
نکشم تا نکشد دست ، رقیب از سر من

ای رقیبان وطن به کجا، به کجا خانهٔ ماست !
اندکی دورترک که نه این ، که نه این جای شماست !

برچین برچین دامن که دامن ندهیم
برو ای ابله که ما تن ندهیم

ز آتشش پروا ندارد دل من
حالت پروانه دارد دل من

بسته صیادش پر و بال امید
چون پرد پروا ندارد دل من

من بی پروا را چه هراس از دشمن
خدا خدا دهد بر دشمن ظفری ما را

گرکشد خنجر بت کافر به قصد من و دل
ذره ای پروا ازین دعوا ندارد دل من

با رقیبان وطن از من دلخون گویید
دلبرم را به شما وانگذارد، دل من

ای رقیبان وطن به کجا، به کجا خانهٔ ماست !
اندکی دورترک که نه این ، که نه این جای شماست !

برچین برچین دامن که دامن ندهیم
برو ای ابله که ما تن ندهیم
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
در ابوعطا
نسیم سحر بر چمن گذر کن
زمن بلبل خسته را خبرکن
بگو آشیان را ز دیده ترکن
ز بیداد گل آه و ناله سرکن

شبی سحرکن - شبی سحرکن

سکوت شب و نوای بلبل
شکرخنده زد به چهرهٔ گل

کنار بستان - به یاد مستان - بنوش می

یار من گلزار من تویی تو
دلدار من تویی تو
همه جا همراه من تویی
دلخواه من تویی تو

روزی آهم گیرد دامنت - سوزد با منت

گر شود دلم کوه درد و غم
چاره اش به یک جام می کنم

همچو فرهادش از ریشه برکنم

من همان مرغ بی بال وپر
شاخ بی برگ و بر

دل آزرده ام

من همان مرغ بی بال و پر
شاخ بی برگ و بر

دل آزرده ام
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
در مرگ پروانه )خواننده(
پروانه ای موجود ظریف
پروانه ای مخلوق شریف

ای صاحب پرهای لطیف

چون شد که از دشمن تو پروا نکنی
جز جانب آتش تو پروا نکنی

رسم فداکاری خوش آموخته ای
خود را برای دیگران سوخته ای
جز عاشقی چیزی نیاموخته ای

باید دلا تقلید پروانه کنی
جان را فدای روی جانانه کنی

مُردی توای پروانه و مُرد هنر
موسیقی و حسن و کمالات دگر

ای شمع خائن ، شو ز غم زیر و زبر
پروانه را کشتی و حاشا نکنی

ای شمع بی پروای دنی
پروانه را کشتی علنی

یارب که امشب را تو فردا نکنی
یارب که امشب را، که امشب را تو فرد ا نکنی

ای روح پروانه تو در بهشت برین
یادی از ما نکنی
* * *
آن خوشنوا مرغ سحری
رنجیده از خوی بشری

شد، تا به فردوس برین ناله کند
گلبانک آزادی در آن صفحه ، در آن صفحه زند

چشم قضا زد ره به شیرین سخنش
قفل خموشی زد اجل بر دهنش

کنج قفس را کرد بیت الحزنش
غافل که این بلبل قفس می شکند

پروانه ای مرغ سحرم
ز مردنت خون شد جگرم

دیگر به موسیقی تو غوغا نکنی
شوری و شهنازی ، و شهنازی تو برپا نکنی

ای روح پروانه
چرا عزیز من
یادی تو از ما نکنی
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 87 از 88:  « پیشین  1  ...  85  86  87  88  پسین » 
شعر و ادبیات

Maleko Shoara Bahar | ملک الشعرای بهار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA