انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 39 از 88:  « پیشین  1  ...  38  39  40  ...  87  88  پسین »

Mohtasham Kashani | محتشم كاشانی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸۰

مژده ای صبر که شد هجرت هجران نزدیک
یوسف مصر وفا گشت به کنعان نزدیک
غم غمین از خبر فرقت دوری شد و گشت
دوری فرقت و محرومی حرمان نزدیک
گشت سررشته بعد من از آن در کوتاه
شد ره مور به درگاه سلیمان نزدیک
کرد عیسی ز فلک مرحله چند نزول
درد این خاک نشین گشت به درمان نزدیک
بوی خیر آید ازین وضع که یک مرتبه شد
کوی درویش به نزهت گه سلطان نزدیک
قرب آن سرو سمن پیرهن از شوق مرا
چاک پیراهن جان ساخت به جانان نزدیک
محتشم گرچه نشد قطع ره هجر تمام
حالیا راه طلب گشت به جانان نزدیک
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸۱

ای روی تو از می ارغوان رنگ
دارد سمنت ز ارغوان رنگ
در دور خط تو می‌نماید
آیینهٔ آفتاب در زنگ
در سلسلهٔ تو همچون مجنون
صد خسرو بی‌کلاه و اورنگ
خواهم شومت دچار اما
در خواب که دربرت کشم تنگ
از غمزهٔ پر فن تو پیداست
کیفیت صلح و صورت جنگ
صدر نگفسون در آن دو چشمست
در هر رنگی هزار نیرنگ
این دل که تو داری ای غلط مهر
نرم است چو موم و سخت چو نسنگ
دل میشنو اندم در آن زلف
نالیدن طایر شب آهنگ
ای گل برهی مرو که خاری
در دامن عصمتت زند چنگ
یک لحظه به غیر اگر بیائی
بگریزی ازو هزار فرسنگ
در پای فتادنم ز کویت
عذریست چو عذر محتشم لنگ
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸۲

صدامید از تو داشتم در دل
ده که از صد یکی نشد حاصل
دارم ای گل شکایت بسیار
گفتن آن حکایت مشکل
شمع حسنت فروغ هر مجلس
ماه رویت چراغ هر محفل
لاله‌رویان ز ساغر خوبی
همه سرخوش تو مست لایعقل
مست و خنجر کشی و بی‌پروا
شوخ و عاشق کشی و سنگین دل
در هلاکم چه میکنی تعجیل
ای طفیل تو عمر مستعجل
پیش پایت نهم سر تسلیم
تا به دست خودم کنی بسمل
از رقیبان خود مباش ایمن
وز اسیران خود مشو غافل
ای به زلفت هزار دل در بند
وی به قدت هزار جان مایل
محتشم داد جان به مهر و وفا
تو همان بی‌وفا و مهر گسل
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸۳


ای جمالت قبلهٔ جان ابرویت محراب دل
آمدی و فرض شد صد سجده بر ارباب دل
بعد چندین انتظار از رشتهٔ باریک جان
تاب هجران میبری بیرون ولی کو تاب دل
گر شوی مهمان جان از عقل و دین و صبر و هوش
در رهت ریزم به رسم پیشکش اسباب دل
تا ز مژگان لعل پاشم در رهت پرورده‌ام
از جگر پر گاله بسیار در خوناب دل
از دو بیمارت یکی تا جان برد در بند غم
یا به خواب من درآ یکبار یا در خواب دل
نقش دل پیشت کشیدم جان طلب کردی ز من
ای فدایت جان چه می‌فرمائی اندر باب دل
سر بلندم میکنی گویا که می‌بینم ز دور
ارتفاع کوکب دولت در اسطرلاب دل
محتشم می‌جست عمری در جهان راه صواب
سالک راه تو گشت آخر به استصواب دل
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸۴


رسید باز طپاننده کبوتر دل
سبک کنندهٔ تمکین ز صبر لنگر دل
خرد کجاست که دارد لوای صبر نگاه
که شد عیان علم پادشاه کشور دل
رسید شاه سواری که در حوالی او
به جنبش است زمین از هجوم لشگر دل
چو سنگ خورد نهانی تنم به لرزه فتاد
ز دیدنش چو طپیدن گرفت پیکر دل
پی نشاط فرو کوفتند نوبت غم
چو ملک عشق به یکبار شد مسخر دل
ازو چه ره طلبیم بهر حفظ جان کردن
که جان فریفتهٔ اوست صد برابر دل
ز جان محتشم آواز الامان برخاست
کشید خسرو غم چون سپاه بر در دل
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸۵


زدی به دست ارادت چو حلقه بر در دل
ز در درآ و ببین خانهٔ مصور دل
در آرزوست مه خرگهی که بر گردون
منور از تو کند خانهٔ مدور دل
دلم شکفت که از میل طبع خلوت دوست
سبب نزول تو شد خانهٔ محقر دل
لب امید بلبیک محتشم بگشا
که یار بر سر لطفست و می‌زند در دل
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸۶

گر پا نهی ز لطف به مهمانسرای دل
پیش تو جان به پیشکش آرم چه جای دل
بهر گذار کردنت از غرفه‌های چشم
درها گشاده بر حرم کبریای دل
بنای صنع بهر تو نامهربان نهاد
از آب و خاک مهر و محبت بنای دل
تا شد نگارخانهٔ چشمم تهی ز غیر
پیدا شد از برای تو جائی ورای دل
بنشین به عیش و ناز که از نازنین بتان
مخصوص توست خانه نزهت فزای دل
از بهر ذکر خلوتیان کرده محتشم
وصف تو را کتابه خلوت سرای دل
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸۷

گشته در عشق کار من مشکل
مردن آسان و زیستن مشکل
طرفه‌تر آنکه نیست با معشوق
این زمان اختلاط من مشکل
نه به آن ماه رو نگه دشوار
نه به آن نوش لب سخن مشکل
نه کشیدن به سوی خود گستاخ
سر آن زلف پر شکن مشکل
نه ز روی دراز دستی‌ها
دستبازی به آن ذقن مشکل
نه لب طفل آرزویم را
زان لبان خوردن لبن مشکل
چیدن گل میسر است اما
غارت خرمن سمن مشکل
بوسه کم میخورم به کام که هست
راه بردن به آن دهن مشکل
دستباری است اندکی آسان
لیک از آن سوی پیرهن مشکل
گر یکی خواب گه دو پیکر راست
صحبت تنگ تن به تن مشکل
محتشم گل به چین و لاله که هست
میوه چیدن درین چمن مشکل
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸۸

ای دهانت را موکل خضر خط بر سلسبیل
رشحه‌ای بر دوزخ آسایان هجران کن سبیل
گر به جای آتش نمرود بودی یک شرار
ز آتش هجران خلل می‌کرد در کار خلیل
آب رود نیل را از دست ناید رفع آن
عشق یوسف بر زلیخا چون کشید انگشت نیل
کام بخشی عالمی را لیک غیر از عاشقان
حاتم وقتی ولی نسبت به خیل خود به خیل
ای به قتل عاشقان خوشوقت چونوقتست آن
کافتد اندر دشت محشر چشم قاتل بر قتیل
محتشم پرواز مرغ قدرت او گرد او
نیست ممکن گر برو بندند بال جبرئیل
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۸۹


گر پردهٔ گردون ز سرشگم نکشد نم
میسوزمش از صاعقه آه به یکدم
گر سر فنی از تن چون موی من ای شوخ
مهرت ز دل من سر موئی نشود کم
چون موی توام در دو جهان جهان روی سیه باد
گر یک سر موی تو فروشم به دو عالم
گر دم به دمم گریه گلو گیر نگردد
در نه فلک آتش زنم از آه دمادم
ای جای دلنشین تو مهمان سرای چشم
یک دم چراغ دل شو و بنشین به جای چشم
     
  
صفحه  صفحه 39 از 88:  « پیشین  1  ...  38  39  40  ...  87  88  پسین » 
شعر و ادبیات

Mohtasham Kashani | محتشم كاشانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA