انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 79 از 88:  « پیشین  1  ...  78  79  80  ...  87  88  پسین »

Mohtasham Kashani | محتشم كاشانی


مرد

 
♣♣♣♣♣

خان جم جاه پادشاه منش
ملک کامکار ملک وجود
آسمان سداد و بحر و داد
نسخهٔ لطف کردگار ودود
سر گردنکشان محمدخان
که کنندش سران به طول سجود
آن که حزمش به صولجان ظفر
گوی نصرت ز کائنات ربود
وانکه از کشتزار هستی خصم
همهٔ سرها به داس تیغ درود
قبه بر روی نیلگون سپرش
آفتابست بر سپهر کبود
دست صد پیل ساز بسته به چوب
تیغ او در دو نیمه کردن خود
در هر ملک را که حادثه بست
او به مفتاح تیغ تیز گشود
گر بود پرتوی ز تربیتش
زنگ ظلمت توان ز دود زدود
به نسیم حمایتش شاید
گل دماند ز آتش نمرود
هست اگر صدهزار میر و ملک
او پناه عساکر است و جنود
حاصل آن خان کامران که سزاست
در امیری به خسرویش ستود
در زمانی که محتشم می‌کرد
قلم اندر ثنایش غالیه سود
زیب دیوان به نام او می‌داد
از ورود ثنا و مدح و درود
آمدند از سفر دو خواهنده
بر سر آن اسیر غم فرسود
در محلی که برنمی‌آمد
هفته هفته ز مطبخ او دود
وان قدر زر نداشت در کیسه
که گدائی شود بدان خوشنود
داشت اما قراضه‌ای در قم
که نه معدوم بود و نه موجود
پیش شخصی که با وجود سند
راه آن کار صرف می‌پیمود
دیگری چون نبود کان زر را
بتواند به حکم نقد نمود
التماس وجود دادن آن
کرد از آن پادشاه کشور جود
وز زبان مبارکش با آن
مژدهٔ لطف خاص نیز شنود
پس از آن قابضان روح که هست
راه مهلت به عهد شه مسدود
به یکی وعدهٔ زرقم کرد
که وصولش ز ممکنات نبود
به یکی وعدهٔ زر نواب
که یقین می‌رسد نه دیر و نه زود
لیک در وجه نقد و نسیه چو هست
آن قدر فرق کز زیان تا سود
هر دو بستند دل در آن مبلغ
که خداوند وعده می‌فرمود
حالیا بر در سرای فقیر
که به دو دولت است قیراندود
بر سر این دو زر که در عدمند
یکی اما نهاده رو بوجود
یک دگر را عجب اگر نکشند
این دو کم صبر و پر شتاب حسود
وارثان تا ز راه دور آیند
ز پی آن دو منبع موعود
از پی کفن دفنشان باید
قرض دیگر بر آن دو قرض افزود
     
  
مرد

 
♣♣♣♣♣

میر حیدر گوهر درج ورع
کز عدم نامد نظیرش در وجود
بس که قابل بود در آغاز عمر
از هدایت بر رخش درها گشود
گشت اکرم نزد حق کاندر رخش
نور عندالله اتقیکم نمود
زبدهٔ ساداتش ار خوانم رواست
کز همه گوی صلاحیت ربود
حجت این بس کز ندای ارجعی
مژده گلگشت جنت چون شنود
بهر تاریخش یکی از غیب گفت
میر حیدر زبدهٔ سادات بود
     
  
مرد

 
♣♣♣♣♣

ای جوان بخت مدبر که در اصلاح امور
خرد پیر ز تدبیر تو شرمنده شود
در روا کردن حاجات شتابی داری
کز تو امسال روا حاجت آینده شود
هستی ای خسرو فرهاد لقب قابل آن
که شود خسرو اگر زنده تو را بنده شود
مهر هر صبح گه از بهر سرافرازی خویش
بعد صد سجده به پای تو سرافکنده شود
سرورا در دلم از قلبی بد سودایان
هست خاری که به لطف تو مگر کنده شود
در صفاهان زری از من شده افشانده به خاک
همچو آن مرده که اجزاش پراکنده شود
نام مبلغ نبرم کز من کم همت اگر
بشنود همت والای تو در خنده شود
به مسیحائیت اقرار کنم در همه کار
اگر از سعی تو این مردهٔ من زنده شود
     
  
مرد

 
♣♣♣♣♣

هرکه از بهر خواجگان زمان
گفت مدحی بهر چه خواست رسید
طبع من نیز در مدیح شما
شاعری کرد و خواجگی را دید



♣♣♣♣♣

آه کامسال اندرین بستان سرای
دهر هر گل را که بهتر دید چید
واندرختی را که خوش‌تر بود پار
چرخ ناخوش خوی از بی‌خش برید
وانکه در برداشت تشریف قبول
دست مرگ اول لباس او برید
لاجرم زان پیشتر کاید ز شیب
شاه راه عمر را پایان پدید
پیک مرگ از دشت آفت بی‌محل
بر سر حافظ محمد جان رسید
وه چه حافظ آن فرید روزگار
کایزدش در عهد خود فرد آفرید
آن که بود از پرتو انفاس او
گرمی هنگامهٔ شاه شهید
وانکه دوران انتظار شغل او
از محرم تا محرم می‌کشید
واندرین ماتم سرا گل‌بانگ او
گوش حوران جنان هم می‌شنید
عندلیب روحش از بستان دهر
از صدای کوس رحلت چون رمید
بهر تاریخش یکی از غیب گفت
عندلیبی باز ازین بستان پرید
     
  
مرد

 
♣♣♣♣♣

خلوت افروز گوشهٔ وحدت
علم افراز عالم توحید
آن که بود از صلاح بهر فلاح
در بلاد سداد سد سدید
وان سبک روح حلم پیشه که بود
در گران لنگری فرید و وحید
در بحر صلاح روحی بیک
که چه او صالحی زمانه ندید
ناگه از دست ساقی دوران
جام مردآزمای مرگ چشید
چون شهید است هرکه مرد غریب
اجلش جامهٔ حیات درید
به که گوئیم بهر تاریخش
حشر او باد با حسین شهید
     
  
مرد

 
♣♣♣♣♣

محتشم تا کی کشم از ناسزاگویان عذاب
آخر از بی‌طاقتی تیغ جزا خواهم کشید
گر حسام هجو خواهم داشت زین پس در غلاف
برخلاف ماسلف آزارها خواهم کشید
می‌زند چون تیغ طعنم خواه دشمن خواه دوست
می‌کشم تیغ زبان ورنه جفا خواهم کشید
تا غنیمان را کنم هریک به کنجی منزوی
خویش را بیرون ز کنج انزوا خواهم کشید
بر عقاب طبع چون خواهم زدن با یک ستیز
نیک و بد را بر عقابین پر هجا خواهم کشید
هرکه بی‌اندیشه است از قلزم اندیشه‌ام
کشتی عیشش به گرداب فنا خواهم کشید
در قفای من زبان هر که می‌گردد به خبث
من به تیغ هجو بیرون از قفا خواهم کشید
چون به زور طبع قلاب نفس خواهم فکند
پیر و برنا را به کام اژدها خواهم کشید
تا ز تیغ بیم گردد زهرهٔ بیگانه چاک
انتقام اول ز خویش و آشنا خواهم کشید
تا بساط این و آن بر هم خورد زابیات هجو
لشگر آفت به میدان بلا خواهم کشید
دیدهٔ اغیار خواهم کند و در چشم امید
یار را هم داروی خوف و رجا خواهم کشید
بهر دشمن دار عبرت خواهم اندر شهر زد
دوست را هم کرسی از زیر پا خواهم کشید
     
  
مرد

 
♣♣♣♣♣

ابوالفتح بیک آن گرامی جوان
که رخت بقا سوی عقبی کشید
غریو از جهان خاست کان شاخ گل
به آن تازگی پا ز دنیا کشید
چو تاریخ او خواستم عقل گفت
ابوالفتح بیک از جهان پا کشید


♣♣♣♣♣

هر هنر من که زانگیز طبع
در نظر عقل شود جلوه‌گر
خصم بداندیش حسد پیشه را
ناوکی از رشک رسد بر جگر
طوطی شیرین عمل نطق من
کام جهان را چو کند پرشکر
چاشنی آن به مذاق حسود
چون رسد از زهر بود تلخ‌تر
ز آب و هوای چمن طبع من
چون شود اشجار سخن پرثمر
بی جهتی ناخن دخل غنیم
میوه خراشی کند از هر شجر
طایر عنقا لقب درک من
بیضهٔ معنی چو کشد زیر پر
خصم سیه‌رو کندش زاغ نام
روح قدس گر زند از بیضه سر
جنبش دریای خیالات من
افکند از تک چو به ساحل گوهر
مدعی آن لل شهوار را
گاه خزف خواند و گاهی حجر
ابر مطیر شکرین کلک من
بر چمن دهر چو ریزد مطر
دوست خورد نیشکر از فیض آن
زهر گیا دشمن حیوان سیر
محتشم اندر نظر عیب جو
عیب تو این است که داری هنر
     
  
مرد

 
♣♣♣♣♣

گوشوار گوش دوران درةالتاج جهان
قرةالاعیان محمدمؤمن آن عالی گوهر
چون فتاد از موج بحر آفرینش بر کنار
با قدومی از نجوم آسمان مسعودتر
گوهر بحر سعادت خواندمش کان گنج را
تارک ارای قبایل یافت صراف نظر
این هم از اقبال او دیدم که از دریای فکر
چون فروشد عقل کارد در دریای دگر
گوهر بحر سعادت بود یک تاریخ او
تارک آرای قبایل گشت تاریخ دگر
     
  
مرد

 
♣♣♣♣♣

ای چراغ منتظر سوزان که می‌باید مرا
بهر برخورداری از هر وعده‌ات عمری دگر
وی خدیو صبر فرمایان که می‌باید تو را
بینوائی بر در از ایوب صبر اندوزتر
با وجود آن که دست درفشانت مسرفی است
کز عطای اوست کان در خوف و دریا در خطر
در بنای مستقیم الجود میریزد مدام
از نی کلکت شکر همچون نبات از نیشکر
محتشم که امسال افلاسش فزونست از قیاس
از شما انعام خواهد بیشتر از پیشتر
پیشت آمد به هر حال کردن اندک زری
با تمنای مطول با متاع مختصر
از برای او به جای زر فرستادی نبات
تا زبانش دیرتر در جنبش آمد بهر زر
سرکهٔ مفت از عسل با آن که شیرین‌تر بود
این نبات مفت بود از زهر قاتل تلخ‌تر
     
  
مرد

 
♣♣♣♣♣

میر عالی رتبه آن مهر سپهر عز و جان
در دری قیمت آن دریا دل والاگهر
زبدهٔ آل نبی سید قوام‌الدین که بود
بی‌نظیر از حسن سیرت در بسیط بحر و بر
چون به آهنگ ریاض خلدو گلزار جنان
بست ازین غم خانه رخت و کرد ازین منزل سفر
میر عالی‌رتبه یک تاریخ او شد در حساب
در دری قیمت او را گشت تاریخ دگر
     
  
صفحه  صفحه 79 از 88:  « پیشین  1  ...  78  79  80  ...  87  88  پسین » 
شعر و ادبیات

Mohtasham Kashani | محتشم كاشانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA