انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 8 از 88:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  87  88  پسین »

Mohtasham Kashani | محتشم كاشانی


زن

 
غزل شمارهٔ ۶۹

گوی میدان محبت سر اهل نظر است
گرد این عرصه مگردید که سر در خطر است
سینهٔ تنگ پر از آه و تنگ پردهٔ راز
چون کنم آه که یک پرده و صد پرده در است
چو هنر سوز تو گه دود برآرد ز جهان
که بسوزی تو و دود از تو نخیزد هنر است
گشت دیر آمدن صبح وصالم گوئی
که شب هجر مرا صبح قیامت سحر است
مژده ای دل که به قصد تو مهی بسته کمر
که کمر بسته او صد مه زرین کمر است
غیر میرد به تو هرگاه قرینم بیند
این چو فرخنده قران‌های سعادت اثر است
تیغ بر کف چو کنی قصد سرمشتاقان
بر سر محتشم کز همه مشتاق‌تر است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۷۰

تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است
ز رهگذار تو بر دل غبار بسیار است
تو از صفا گل بی‌خاری ای نگار ولی
چه سود از این که بگرد تو خار بسیار است
مرا به وسعت مشرب چنین به تنگ میار
که ملک حسن وسیع است و یار بسیار است
ستم مکن که به نخجیر گاه حسن ز تو
شکار پیشه‌تر اندر شکار بسیار است
به حد خویش کن ای دل سخن که چون تو شکار
فتاده در ره آن شهسوار بسیار است
بناز بار تمنای او بکش که هنوز
به زیر بار غمش بردبار بسیار است
صبا به لطف برانگیز گردی از ره دوست
که دیده‌ها به ره انتظار بسیار است
بگو بیا و بگردان عنان ز وادی ناز
که در رهت دل امیدوار بسیار است
هنوز چون مگس و مور ز آدمی و پری
بخوان حسن تو را ریزه‌خوار بسیار است
به یک خزان مکن از حسن خویش قطع امید
که گلستان تو را نوبهار بسیار است
برون منه قدم از راه دلبری که هنوز
چو محتشم به رهت خاکسار بسیار است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۷۱

با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است
بسته هر موی او صاحب کمالی دیگر است
نیست در بتخانهٔ مارا غیر فکر روی دوست
ما درین فکریم و مردم را خیالی دیگر است
پیش رویت چون به یک دم جان ندادیم از نشاط
هردم از روی تو ما را انفعالی دیگر است
گر بود ما را دو عید از دیدنت نبود بعید
زان که هر طاقی ز ابرویت هلالی دیگر است
سگ از آن کس به که چون شد با غزالی آشنا
باز چشمش در پی وحشی غزالی دیگر است
محتشم چون هر زمان حالی دگر دارد ز عشق
هر غزل از گفتهٔ او حسب و حالی دیگر است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۷۲

آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است
چشم صید افکن تو آهوی آهو گیر است
کرده تیر نگهت را سبک آهنگ به جان
صف مژگان درازت که پر آن تیر است
رتبهٔ عشق رقیب از نگهش یافته‌ای
که ز نظارهٔ او رنگ تو بی‌تغییر است
تا خطت یافته تحریر رخ ساده رخان
پیش رخسار تو خطیست که بی‌تحریر است
کرده صد کار فزون در دل تو نالهٔ من
چه کند آن چه نکرد است همین تاثیر است
در مهمات اسیران که به جان در گروند
آن چه تقصیر مرا نیست تو را تقصیر است
محتشم کرد سراغ دل ازان سلسله مو
گفت دیوانگی کرده و در زنجیر است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۷۳

خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است
وقت نوازش رسید ناز و تغافل بس است
نخل تو شد میوهٔ ریز از تو ندیدم بری
جامه چو گل میدرم صبر و تحمل بس است
در ره مرغ دلم حلقه مکن زلف را
بر سر سرو قدت حلقهٔ کاکل بس است
سایه ز خود گو ببر غیر تو گر خود هماست
چتر همایون گل بر سربلبل بس است
تا ز نشاط افکنم غلغله در بزم انس
از می نابم به گوش یک دو سه غلغل بس است
چند کشی محتشم بار تکبر ز خلق
پشت تحمل خمید عجز تنزل بس است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۷۴

از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است
وین موجهای خون گل طوفان آتش است
آهم شرر فشان شده یاران حذر کنید
کاین آه در تراوش باران آتش است
اشگی که می‌رسد ز درونم به چشم تر
سیلی است کش گذر به بیابان آتش است
آه بلند شعلهٔ من گرد کوی او
شب تا به روز مشعله گردان آتش است
چشم کرشمه ساز تو را از نگاه گرم
پیوند تیر غمزه به پیکان آتش است
از آه من مپوش رخ آتشین که باد
هرچند جان گزاست ولی جان آتش است
دود درون محتشم از بس صفای دل
مانا به شعله‌های درخشان آتش است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۷۵

این صید هنوز نیم رام است
این کار هنوز ناتمام است
این ماه هنوز نو طلوع است
این نخل هنوز نو قیام است
تیغش رقم حیات بزدود
با آن که هنوز در نیام است
در هفت زمین تزلزل انداخت
سروش که هنوز نوخرام است
یک باره نگشته گرم جولان
کش باره هنوز نو لجام است
در محمل ناز مطمئن نیست
کش ناقه هنوز بی‌زمام است
دیگ هوس ز آتش اوست
در جوش ولی هنوز خام است
لطفش به من از کسان نهانست
این لطف هنوز لطف عام است
دیوان منگار محتشم زود
کاین نظم هنوز بی‌نظام است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۷۶

نقد غمت که حاصل دنیا و دین ماست
گنج خرابهٔ دل اندوهگین ماست
یاد تو زود چون رود از دل که همرهش
در اولین قدم نفس آخرین ماست
به خاک درگهت چه تفاوت اگر نهیم
سر بر زمین که کوی بلا سرزمین ماست
از کینه جوئی تو شکایت کنم چرا
کز شوخی آن چه نیست به یاد تو کین ماست
از توسن هوس ز ازل چون پیاده‌ایم
رخش مراد تا به ابد زیر زین ماست
نور جبین ما نه ز تاثیر طاعت است
داغی کهن ز لاله رخی بر جبین ماست
ای مرغ دل حذر که خدنگ افکنی عجیب
از ابروان کشیده کمان در کمین ماست
در بزم او همیشه ملولم که ناگهان
افتد به فکر او که چرا همنشین ماست
تا می‌کنیم محتشم از لعل او سخن
ملک سخن تمام به زیر نگین ماست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۷۷

بر درت کانجا سیاست مانع از داد من است
آن که بی‌زنجیر در بند است فریاد من است
آن که می‌گردد مدام از دور باش خشم و کین
دور دور از بارگاه خاطرت یاد من است
ای خوش آن مشکل که چون خسرو نداند حل آن
طبع شیرین بشکفد کاین کار فرهاد من است
دادن از روی زمین خاک بنی‌آدم به باد
کمترین بازیچهٔ طفل پریزاد من است
در جهان خاکی که هرگز ترنگردد جز با اشک
گر نشان جویند ازان خاک غم آباد من است
آن که پای مرغ دل می‌بندد از روی هوا
طبع سحرانگیز وحشی بند صیاد من است
انس آن بد الفت پیمان گسل با محتشم
همچو پیوند طرب با جان ناشاد من است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۷۸

روی تو که اختر زمین است
رشگ مه آسمان نشین است
قدت که بلای راستان است
کاهندهٔ سرو راستین است
اندام تو زیر پیرهن نیز
سوزندهٔ برگ یاسمین است
چشم سیهت به تیغ مژگان
گردنزن آهوان چین است
خال تو که هست نقطهٔ کفر
انگشت نمای اهل دین است
دشنام تو زان لبان شیرین
زهریست که غرق انگبین است
آن غمزه که گرم چشم‌بندی است
بازی ده عقل دوربین است
خاک در بنده کمینت
تاج سر بنده کمین است
در دیدهٔ محتشم خیالت
نقشی است که در ته نگین است
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 8 از 88:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  87  88  پسین » 
شعر و ادبیات

Mohtasham Kashani | محتشم كاشانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA