شمارهٔ ۲۸ آه که از جور فلک شد به بادتازه گل خرم باغ جهانآه که بر خاک هلاک اوفتادسرو سهی قامت این بوستانرفت محمدعلی آن تازه گلدر چمن دهر به باد خزانحیف از آن گوهر یکتا که کردجا به دل خاک ازین خاکدانحیف از آن کوکب رخشان که ساختدور سپهرش ز نظرها نهانچون به جوانی ز جهان خرابگشت روان سوی ریاض جنانهاتف دلخسته که در ماتمشداشت شب و روز خروش و فغانگفت به تاریخ که سوی جنانرفت محمدعلی نوجوان
شمارهٔ ۲۹ دریغ و درد کز بیداد گردونشد از بزم احبا میر مؤمنازین ویرانه منزل رخت بربستبه سوی باغ طوبی میر مؤمنگرفتش دل ازین دیر پرآشوببه جنت کرد ماوا میر مؤمندلش از هر غمی آسود، چون یافتبه گلزار جنان جا میر مؤمنغرض از بزم دنیا چون شتابانروان شد سوی عقبی میر مؤمنبه تاریخش رقم زد کلک هاتفکه رفت از بزم دنیا میر مؤمن
شمارهٔ ۳۰ به حکم بندهٔ خلاق آن رزاق بیمنتکه کردش کافل ارزاق لطف قادر منانامیر بینظیر مرحمتپرور که از دادششود بیباک آهوبره گرگ پیر را مهماندلیر شیرگیر معدلتپرور که از بیمشکند در بیشه شیر شرزه چنگال خود از دندانپس از تعمیر کاشان کز ازل میبود ویرانهبه یمن همت عالیش چون گردید آبادانبنا شد خانهٔ دلکش روان شد جوی آبی خوشبه خوبی روضهٔ رضوان به صافی چشمهٔ حیوانزلال حوض آن پیوسته روحافزار و جانپرورنسیم صحن آن همواره عنبربیز و مشکافشانازین دلکش بنا کاشان به اصفاهان همی نازدسزد هر چند بر گلزار جنت نازد اصفاهانچو از معماری لطف خدا بر پا شد این خانهکه در وی با نیش خرم زید با عمر جاویدانپی تاریخ سال آن رقم زد خامهٔ هاتفهمی نازد به اصفاهان ازین دلکش بنا کاشان
شمارهٔ ۳۱ چو حوری جهان آن پسندیده زناز این عالم پرشر و شور شدخرد بهر تاریخ فوتش نوشتبه جنات عدن از جهان حور شد شمارهٔ ۳۲ خان احمدبیک چون به جنتاز لطف خدای انس و جان شددر تاریخش بگفت هاتفخان احمد جانب جنان شد شمارهٔ ۳۳ چون خان جهان پناه از دور زماناز بزم جهان رفت به گلزار جنانکلک هاتف برای تاریخ نوشتشد خان جهانپناه در بزم جنان
شمارهٔ ۳۴ سپهر فضل و هنر آفتاب عز و شرفسحاب جود و کرم میرزا شریف احمدطراز مسند اجلال بد در این محفلدریغ و درد که برچیدش آسمان مسندزدند کوس رحیلش وزین سرای سپنجبه شوق گلشن فردوس خیمه بیرون زدروان شد و به دل جان رسید یاران راز ماتمش الم بیکران غم بیحدز رنج و محنت دنیا برست و شد به جنانقرین عشرت جاوید و دولت سرمدغرض چو رفت ازین بزم و شد به دارالخلدز فیض فضل ازل همدم نعیم ابدنوشت خامه به تاریخ او که از این بزمنهاد پا به جهان میرزا شریف احمد
شمارهٔ ۳۵ صدهزار افسوس از فخر زمان زینت که بودزیور این بوستان و زینت این گلستانصد هزاران حیف از آن سرو سهی قامت که بودقامتش سرو سهی بالای بستان جهاندری برج خدارت در درج احتجابشد دریغا در زمین پنهان ز جور آسمانشمع خلوتخانهٔ آل پیمبر کز رخشداشت نور آن خاندان و روشنی آن دودمانالغرض چون آن بهشتی پیکر حوری سرشتشد ازین غمخانه سوی قصر حورالعین روانخامهٔ هاتف پی تاریخ فوت او نوشتآه زینت رفت از دنیا به گلزار جنان
شمارهٔ ۳۶ ساکن کنعان مهجوری خلیلآن که چون یعقوب باشد ممتحنوان که هست از تیشهٔ صبر و شکیبکوه اندوه و بلا را کوه کنآنکه هرگز جز حدیث درد عشقبرنیاید از لب او یک سخنچون غم و درد نهانش کرده بودفارغ از هر محفل و هر انجمنداشت چون وحشی غزالان روز و شبوحشت از پیر و جوان و مرد و زنکرد پیدا بهر خود غمخانهایآن گرفتار بلایا و محنکرد معمور آن مصیبت خانه رابهر اندوه و ملال خویشتنکرد چون تعمیرش و آن غمکدهگشت نو از گردش چرخ کهنکلک هاتف از پی تاریخ آنزد رقم معمور شد بیت الحزن
شمارهٔ ۳۷ هزار افسوس کز بزم جهان ناگاه بیرون شدز جور اختر و بیداد گردون میرعبداللههزار افغان ز بیمهری چرخ پیر کز کینشبه عقبی شد جوان از گیتی دون میرعبداللهدریغا گشت در گلزار هستی ناگهان چون گلشراب زندگی در ساغرش خون میرعبداللهرخ تابان نهفت و کرد روز جمله یاران راجدا از مهر روی خویش شبگون میرعبداللهبود از ماتمش از حد فزون داغ دل یارانکه بودش مهربانی از حد افزون میرعبداللهز کج رفتاری گردون و بیداد سپهر دونبه ناکامی شد از بزم جهان چون میرعبداللهرقم زد از پی تاریخ سال رحلتش هاتفشد از بزم جهان ناکام بیرون میرعبدالله
شمارهٔ ۳۸ خان جم کوکبه عبدالرزاقکه کند دیدن او جان تازهآن که رخسار و جمالش دایمهست چون گل به گلستان تازهآن که ز ابر کرمش کشت امیدهست چون سبزه ز باران تازهآن که با جود کفش هر روزهعهد نو سازد و پیمان تازهشهر کاشان را از همت اوشد پس از زلزله بنیان تازهگشت از مسجد و بازار و حصارهمهٔ ابنیهٔ آن تازهپایهها راست شد ارکان محکمگنبدش نوشد و ایوان تازهزان بناهای مجدد گردیدمسجد جامع ویران تازهمنهدم بود چنان کش گفتینتوان کرد به عمران تازههمتش گشت چون آنجا معمارسقفها نوشد و جدران تازهشد چنان تازه که در هفت اقلیممسجدی نیست بدینسان تازهاز طواف حرم محترمشمؤمنان را شود ایمان تازهدر وی افواج ملایک آیندهر دم از گنبد گردان تازهبهر تاریخ خرد با هاتفگفت شد مسجد کاشان تازه
شمارهٔ ۳۹ حیف از فاطمه آن نخل جوانکه خم از باد اجل شد ناگاهحیف از آن گوهر ارزنده که بوددر جهان خیل نکویان را شاهحیف از آن شمع فروزنده که بودپرتو آن طربافزا غمگاهبود از پاکی طینت تا بودعفتش همدم و عصمت همراهبود ذیل وی از آلایش دورپاک دامان وی از لوث گناهروز و شب تا به جهان داشت مقامبود آن رشک خور و خجلت ماهخرم از چهرهاش این هفت اقلیمروشن از عارضش این نه خرگاهچون شد آن سرو قد لاله عذاراز سموم اجلش حال تباهسرو ازین غصه به بر جامه دریدلاله زین غم ز سرافکنده کلاهریخت در فرقتش آن خاک بسرکرد در ماتمش این جامه سیاهچون شد از دار فنا سوی بهشتجانش از شوق ملاقات اللهرخت بربست از این غمخانهبار بگشاد در آن عشرتگاهکلک هاتف پی تاریخ نوشترفت از دار فنا فاطمه آه