انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 13 از 16:  « پیشین  1  ...  12  13  14  15  16  پسین »

هاتف اصفهانی


زن

 
شمارهٔ ۲۸

آه که از جور فلک شد به باد
تازه گل خرم باغ جهان

آه که بر خاک هلاک اوفتاد
سرو سهی قامت این بوستان

رفت محمدعلی آن تازه گل
در چمن دهر به باد خزان

حیف از آن گوهر یکتا که کرد
جا به دل خاک ازین خاکدان

حیف از آن کوکب رخشان که ساخت
دور سپهرش ز نظرها نهان

چون به جوانی ز جهان خراب
گشت روان سوی ریاض جنان

هاتف دلخسته که در ماتمش
داشت شب و روز خروش و فغان

گفت به تاریخ که سوی جنان
رفت محمدعلی نوجوان
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۲۹

دریغ و درد کز بیداد گردون
شد از بزم احبا میر مؤمن

ازین ویرانه منزل رخت بربست
به سوی باغ طوبی میر مؤمن

گرفتش دل ازین دیر پرآشوب
به جنت کرد ماوا میر مؤمن

دلش از هر غمی آسود، چون یافت
به گلزار جنان جا میر مؤمن

غرض از بزم دنیا چون شتابان
روان شد سوی عقبی میر مؤمن

به تاریخش رقم زد کلک هاتف
که رفت از بزم دنیا میر مؤمن
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۰

به حکم بندهٔ خلاق آن رزاق بی‌منت
که کردش کافل ارزاق لطف قادر منان

امیر بی‌نظیر مرحمت‌پرور که از دادش
شود بی‌باک آهوبره گرگ پیر را مهمان

دلیر شیرگیر معدلت‌پرور که از بیمش
کند در بیشه شیر شرزه چنگال خود از دندان

پس از تعمیر کاشان کز ازل می‌بود ویرانه
به یمن همت عالیش چون گردید آبادان

بنا شد خانهٔ دلکش روان شد جوی آبی خوش
به خوبی روضهٔ رضوان به صافی چشمهٔ حیوان

زلال حوض آن پیوسته روح‌افزار و جان‌پرور
نسیم صحن آن همواره عنبربیز و مشک‌افشان

ازین دلکش بنا کاشان به اصفاهان همی نازد
سزد هر چند بر گلزار جنت نازد اصفاهان

چو از معماری لطف خدا بر پا شد این خانه
که در وی با نیش خرم زید با عمر جاویدان

پی تاریخ سال آن رقم زد خامهٔ هاتف
همی نازد به اصفاهان ازین دلکش بنا کاشان
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۱

چو حوری جهان آن پسندیده زن
از این عالم پرشر و شور شد

خرد بهر تاریخ فوتش نوشت
به جنات عدن از جهان حور شد


شمارهٔ ۳۲

خان احمدبیک چون به جنت
از لطف خدای انس و جان شد

در تاریخش بگفت هاتف
خان احمد جانب جنان شد


شمارهٔ ۳۳

چون خان جهان پناه از دور زمان
از بزم جهان رفت به گلزار جنان

کلک هاتف برای تاریخ نوشت
شد خان جهان‌پناه در بزم جنان
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۴

سپهر فضل و هنر آفتاب عز و شرف
سحاب جود و کرم میرزا شریف احمد

طراز مسند اجلال بد در این محفل
دریغ و درد که برچیدش آسمان مسند

زدند کوس رحیلش وزین سرای سپنج
به شوق گلشن فردوس خیمه بیرون زد

روان شد و به دل جان رسید یاران را
ز ماتمش الم بیکران غم بی‌حد

ز رنج و محنت دنیا برست و شد به جنان
قرین عشرت جاوید و دولت سرمد

غرض چو رفت ازین بزم و شد به دارالخلد
ز فیض فضل ازل همدم نعیم ابد

نوشت خامه به تاریخ او که از این بزم
نهاد پا به جهان میرزا شریف احمد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۵

صدهزار افسوس از فخر زمان زینت که بود
زیور این بوستان و زینت این گلستان

صد هزاران حیف از آن سرو سهی قامت که بود
قامتش سرو سهی بالای بستان جهان

دری برج خدارت در درج احتجاب
شد دریغا در زمین پنهان ز جور آسمان

شمع خلوتخانهٔ آل پیمبر کز رخش
داشت نور آن خاندان و روشنی آن دودمان

الغرض چون آن بهشتی پیکر حوری سرشت
شد ازین غمخانه سوی قصر حورالعین روان

خامهٔ هاتف پی تاریخ فوت او نوشت
آه زینت رفت از دنیا به گلزار جنان
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۶

ساکن کنعان مهجوری خلیل
آن که چون یعقوب باشد ممتحن

وان که هست از تیشهٔ صبر و شکیب
کوه اندوه و بلا را کوه کن

آنکه هرگز جز حدیث درد عشق
برنیاید از لب او یک سخن

چون غم و درد نهانش کرده بود
فارغ از هر محفل و هر انجمن

داشت چون وحشی غزالان روز و شب
وحشت از پیر و جوان و مرد و زن

کرد پیدا بهر خود غمخانه‌ای
آن گرفتار بلایا و محن

کرد معمور آن مصیبت خانه را
بهر اندوه و ملال خویشتن

کرد چون تعمیرش و آن غمکده
گشت نو از گردش چرخ کهن

کلک هاتف از پی تاریخ آن
زد رقم معمور شد بیت الحزن
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۷

هزار افسوس کز بزم جهان ناگاه بیرون شد
ز جور اختر و بیداد گردون میرعبدالله

هزار افغان ز بی‌مهری چرخ پیر کز کینش
به عقبی شد جوان از گیتی دون میرعبدالله

دریغا گشت در گلزار هستی ناگهان چون گل
شراب زندگی در ساغرش خون میرعبدالله

رخ تابان نهفت و کرد روز جمله یاران را
جدا از مهر روی خویش شبگون میرعبدالله

بود از ماتمش از حد فزون داغ دل یاران
که بودش مهربانی از حد افزون میرعبدالله

ز کج رفتاری گردون و بیداد سپهر دون
به ناکامی شد از بزم جهان چون میرعبدالله

رقم زد از پی تاریخ سال رحلتش هاتف
شد از بزم جهان ناکام بیرون میرعبدالله
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۸

خان جم کوکبه عبدالرزاق
که کند دیدن او جان تازه

آن که رخسار و جمالش دایم
هست چون گل به گلستان تازه

آن که ز ابر کرمش کشت امید
هست چون سبزه ز باران تازه

آن که با جود کفش هر روزه
عهد نو سازد و پیمان تازه

شهر کاشان را از همت او
شد پس از زلزله بنیان تازه

گشت از مسجد و بازار و حصار
همهٔ ابنیهٔ آن تازه

پایه‌ها راست شد ارکان محکم
گنبدش نوشد و ایوان تازه

زان بناهای مجدد گردید
مسجد جامع ویران تازه

منهدم بود چنان کش گفتی
نتوان کرد به عمران تازه

همتش گشت چون آنجا معمار
سقف‌ها نوشد و جدران تازه

شد چنان تازه که در هفت اقلیم
مسجدی نیست بدین‌سان تازه

از طواف حرم محترمش
مؤمنان را شود ایمان تازه

در وی افواج ملایک آیند
هر دم از گنبد گردان تازه

بهر تاریخ خرد با هاتف
گفت شد مسجد کاشان تازه
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۹

حیف از فاطمه آن نخل جوان
که خم از باد اجل شد ناگاه

حیف از آن گوهر ارزنده که بود
در جهان خیل نکویان را شاه

حیف از آن شمع فروزنده که بود
پرتو آن طرب‌افزا غم‌گاه

بود از پاکی طینت تا بود
عفتش همدم و عصمت همراه

بود ذیل وی از آلایش دور
پاک دامان وی از لوث گناه

روز و شب تا به جهان داشت مقام
بود آن رشک خور و خجلت ماه

خرم از چهره‌اش این هفت اقلیم
روشن از عارضش این نه خرگاه

چون شد آن سرو قد لاله عذار
از سموم اجلش حال تباه

سرو ازین غصه به بر جامه درید
لاله زین غم ز سرافکنده کلاه

ریخت در فرقتش آن خاک بسر
کرد در ماتمش این جامه سیاه

چون شد از دار فنا سوی بهشت
جانش از شوق ملاقات الله

رخت بربست از این غمخانه
بار بگشاد در آن عشرتگاه

کلک هاتف پی تاریخ نوشت
رفت از دار فنا فاطمه آه
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 13 از 16:  « پیشین  1  ...  12  13  14  15  16  پسین » 
شعر و ادبیات

هاتف اصفهانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA