انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 15 از 91:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  90  91  پسین »

اوحدی مراغه ای


زن

 
غزل شمارهٔ ۱۳۸

مگر پیر سجاده حالی نداشت؟
کزین خلق و کثرت ملالی نداشت؟

ازین دام نام و ازین چاه جاه
به بالا نیامد، که بالی نداشت

به آخر بداند خداوند لاف
که: در سر بغیر از خیالی نداشت

چه گویی که: صوفی نخوردست می؟
که از بیم مردم مجالی نداشت

خوشا! وقت آزادهٔ فارغی
که با کس جواب و سؤالی نداشت

شکم بنده حال دهن بستگان
چه داند؟ چو این روزه سالی نداشت

ز درد جدایی چه نالد کسی؟
که با نازنینی وصالی نداشت

کمال خود آن کو ز صورت شناخت
بر اهل معنی کمالی نداشت

دلی یافت خط نجات از بلا
که بر چهره زین رنگ خالی نداشت

درین ملک مردی نشد پای بند
که چون اوحدی ملک و مالی نداشت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۳۹

نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟
که: آب دیدهٔ نظارگان ز سر بگذشت

ز من چو زان رخ همچون قمر نشان پرسید
رسید بر فلکم آه و از قمر بگذشت

تو بخت بین که: نخفتم شبی جزین ساعت
که خفته بودم و دولت ز پیش در بگذشت

کدام پرده بماند درست و پوشیده؟
بدین طریق که آن ترک پرده در بگذشت

دگر به پند پدر گوش برنکرد کسی
که از مقابل او روی آن پسر بگذشت

مسافری، که به شهر آمد و بدید او را
ندیده‌ایم کز آن آستان در بگذشت

چو دید آن سر زلف دراز در کمرش
سرشک دیدهٔ خونریزم از کمر بگذشت

ز من بپرس گزند جراحت دل ریش
که چند نوبتم این ناوک از جگر بگذشت

چو اوحدی نشدش دل به هیچ نوع درست
هر آن شکسته که این تیرش از سپر بگذشت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۴۰

تا لعل باده رنگ تو شکرفروش گشت
باور مکن که: هیچ دلی گرد هوش گشت

برخاستی که: زهر جدایی دهی بما
بنشین، که آن به یاد تو خوردیم و نوش گشت

دل خود تمام سوخته شد، جان خسته بود
او نیز هم به آتش دل نیم جوش گشت

دیشب در اشتیاق تو، ای آفتاب رخ
از غلغلم رواق فلک پر خروش گشت

از آب دیده راز دلم خواست فاش شد
شب تیره بود، ظلمت او پرده پوش گشت

در آرزوی آنکه حدیث تو بشنود
چشمی، که بی‌تو گریه همی کرد، گوش گشت

گر اوحدی به هوش نیاید، عجب مدار
بلبل چو گل بدید نخواهد خموش گشت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۴۱

ای حلقه کرده دلها در حلقهای گوشت
چون موی گشته خلقی ز آن موی تا به دوشت

بر سر زند چلیپا از زلف پای بندت
دم در کشد مسیحا از شکر خموشت

بگدازد از خجالت، حال، نبات مصری
چون پسته گر بخندد لعل شکر فروشت

جان هزار بیدل در لعل آبدارت
خون هزار عاشق در جزع فتنه کوشت

دلهای عاشقان را در حلقهٔ لب تو
نیکو مفرحی شد ترکیب لعل نوشت

با عشقت اوحدی را دیدم حکایتی خوش
لیکن حکایت او خود کی رسد به گوشت؟

فریاد دردناکش از سوز سینه می‌دان
تا آتشی نباشد چون آورد به جوشت؟
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۴۲

دیگر آن حلقه و آن دانهٔ در در گوشت
که ببیند، که نبخشد دل و دین و هوشت؟

پای بر گردن گردون نهم از روی شرف
گر چو زلف تو شبی سر بنهم بر دوشت

طوطی چرب زبان، با همه شیرین سخنی
دم نیارد که زند پیش لب خاموشت

شهر پر شور شد از پستهٔ شکر پاشت
دهر پر فتنه شد از سنبل نسرین پوشت

ای بسا! نیش کزان غمزه فروشد به دلم
خود به کامی نرسید از دهن چون نوشت

دارم اندیشه که: یک بوسه بخواهم ز لبت
باز می‌ترسم از آن خوی ملامت کوشت

سخن اوحدی، از خود همه مرواریدست
هیچ شک نیست که: بی‌زر نرود در گوشت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۴۳

در فراق تو مرا هیچ نه خوردست و نه خفت
تا تو بازآیی از آنجا که نمی‌یارم گفت

هیچ محتاج گرو نیست، که دل خواهد برد
خم ابروی تو، گر طاق برآید، یا جفت

گر تو خواهی که بدانی: به چه روزیم از تو
روزگاری به شب مات نمی‌باید خفت

ز تمنای تو برخار جفا می‌خفتیم
تا چه گل بود که از هجر تو ما را بشکفت؟

در چنین روز بلا صبر بخواهیم نمود
با چنین اشک روان راز چه دانیم نهفت؟

هر که بر خاک رهت آب رخی دارد چشم
زان درش خاک به رخسار همی باید رفت

اوحدی تا که به کامی برسد، می‌دانی
کش به وصف لب لعلت چه گهر باید سفت؟
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۴۴

تا بر دوست بار نتوان یافت
دل بر ما قرار نتوان یافت

تا نیاید نگار ما در کار
کار ما چون نگار نتوان یافت

بی‌دهان و لب چو شکر او
عاشقان را شکار نتوان یافت

گر بپرسیدنم نهد گامی
جز دل و جان نثار نتوان یافت

به جز اندر دهان و جز لب او
زندگانی دوبار نتوان یافت

در جهان از شمار شوخی او
تا به روز شمار نتوان یافت

بر وفا دل منه، که خوبان را
به وفا استوار نتوان یافت

اوحدی، کار عشق کن، که به نقد
به ازین هیچ کار نتوان یافت

پای‌دار، ار بگیردت غم عشق
عشق بی‌گیر ودار نتوان یافت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۴۵

آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت
آتش اندر من مسکین زد و چون باد برفت

او به بغداد روان گشت و مرا در پی او
آب چشمست که چون دجلهٔ بغداد برفت

گر چه می‌گفت که: از بند شما آزادم
هم‌چنان بندهٔ آنیم، که آزاد برفت

او چو برخاست غم خود به نیابت بنشاند
تا نگویی که: سپهر از بر بیداد برفت

از من خسته به شیرین که رساند خبری؟
کز فراق تو چها بر سر فرهاد برفت!

پیش ازین در دل من هر هوسی بگذشتی
دل بدو دادم و دانم همه از یاد برفت

اوحدی، از غم او ناله نمی‌باید کرد
سهل کاریست غم ما، اگر او شاد برفت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۴۶

چه شد آن سرو سهی؟ کز لب این بام برفت
که به یک دیدن او از دلم آرام برفت

چه سخن کرد به چشم و چه شکر گفت ز لب؟
که رواج شکر و قیمت بادام برفت

به دلش بر بنهادیم و به جان پرسیدیم
تا نگویی تو که: بی پرسش و اکرام برفت

جام در دست گرفتیم به یاد دهنش
می به شرم لب او چون عرق از جام برفت

نتوانم شدن از سایهٔ دیوارش دور
که توانم ز تن و قوتم از کام برفت

ای صبا، از دهن او خبری بارسان
که به امید تو ما را همه ایام برفت

دوست در ولولهٔ آن که: چو قاصد برسد
دشمن اندر طلب آن که: چه پیغام برفت؟

دل ما را به چه پرسی که: چرا شد بر او؟
حاجتش بود، به آوازهٔ انعام برفت

هر کرا بر سر ازین درد بلایی نرسید
نتوان گفت که: او نیک سرانجام برفت

تن که از خنجر او کشته نشد، مردارست
دل که بر آتش او پخته نشد، خام برفت

ما خود آن دانه ندیدیم که این مور برد
بلکه مرغی نشنیدیم کزین دام برفت

گرچه سر گشته بسی دارد و عاشق بسیار
ازمیان همه در عشق مرا نام برفت

اوحدی گر ز بر او برود معذورست
کز لبش کام نمی‌دید و به ناکام برفت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۴۷

دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت
تنم به درد جدایی خراب کرد و برفت

مرا به وصل خود آهسته وعده‌ای می‌داد
ولی چه سود؟ که ناگه شتاب کرد و برفت

بتی که دامن وصلش به چنگم آمده بود
ز هجر نالهٔ من چون رباب کرد و برفت

دو چشم او چه خطاها که داشت اندر سر!
چو دید قامتش آنرا صواب کرد و برفت

در آرزوی نگاری گداختم چو نبات
که شکرش نمکم بر کباب کرد و برفت

در آب و آتشم از هجر آنکه بی‌رخ خویش
دلم پر آتش و چشمم پر آب کرد و برفت

چو اوحدی ز رخش بوسه خواستم بی‌زر
لبش مرا به خموشی به خواب کرد و برفت
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 15 از 91:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  90  91  پسین » 
شعر و ادبیات

اوحدی مراغه ای

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA