انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 19 از 91:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  90  91  پسین »

اوحدی مراغه ای


زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۸

دلی، که میل به دیدار دوستان دارد
فراغتی ز گل و باغ و بوستان دارد

کدام لاله به روی تو ماند؟ ای دلبند
کدام سرو چنین قد دلستان دارد؟

گرت به جان بخرم بوسه‌ای، زیان نکنم
که بوسه عاشق بدبخت را زیان دارد

کسی که چون تو پری چهره در کنار کشد
اگر چه پیر بود، دولتی جوان دارد

به قصد کشتن من بست و باز نگشاید
کمر، که قد بلند تو در میان دارد

به خاکپای تو آنرا که هست دست رسی
چه غم ز سرزنش هر که در جهان دارد؟

چو کردی جای خیال تو اوحدی در دل
به وصل خود برسانش، که جای آن دارد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۹

شاهد من در جهان نظیر ندارد
بوی سر زلف او عبیر ندارد

سرو بدین قد خوش خرام نروید
ماه چنان طلعت منیر ندارد

ابروی همچون کمان بسیست ولیکن
هیچ کس آن قامت چو تیر ندارد

مهر، که در حسن پادشاه نجومست
هیات آن روی مستنیر ندارد

طفل چنین در کنار دایهٔ دنیا
مادر دور سپهر پیر ندارد

عنبر سارا بهل، که نافهٔ چینی
نکهت آن زلف همچو قیر ندارد

اوحدی اندر فراق عارض خوبش
چاره بجز ناله و نفیر ندارد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۸۰

حال دل پیش که گویم؟ که دل ریش ندارد
کیست در عشق تو کو غصه ز من بیش ندارد

دوش گفتی که: فلان از سر تیغم نبرد جان
بزن و مرد مخوانش که سری پیش ندارد

سر درویش فدا شد به وفا در قدم تو
پادشه‌زادهٔ ما را سر درویش ندارد

قد او تیر بلا، غمزهٔ او ناوک فتنه
یارب، این ترک چه تیریست که در کیش ندارد؟

واعظ شهر مرا گفت که: دل با سخنم ده
چون دهد دل بتو بیچاره؟ که باخویش ندارد

همچو نارم بکفید از غم سیب ز نخش دل
دل مخوانش تو، که او عقل به اندیش ندارد

اوحدی را چو تو باشی، چه غم از جور رقیبان؟
زانکه از تیغ نترسیده غم از نیش ندارد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۸۱

وجود حقیقت نشانی ندارد
رموز طریقت بیانی ندارد

به صحرای معنی گذر، تا ببینی
بهاری که بیم خزانی ندارد

جمال حقیقت کسی دیده باشد
که در باز گفتن زبانی ندارد

درین دانه مرغی تواند رسیدن
که جز نیستی آشیانی ندارد

تنی را، که در دل نباشد غم او
رها کن حدیثش، که جانی ندارد

به چیزی توان برد چیزی که این جا
به نانی نیرزد، که نانی ندارد

بگفت اوحدی هر چه دانست با تو
گرش باز یابی زیانی ندارد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۸۲

بمیرم چشم مستت را که جانم زنده می‌دارد
دلم را با خیال خود به جان با زنده می‌دارد

به نقد اندر بهشتست آنکه در خلوت سرای خود
چنان شاخ گل و سرو سهی نازنده می‌دارد

دعای عاشقان تست در شبهای تنهایی
که روز دولت حسن ترا پاینده می‌دارد

ز چشمت مردمی دیدیم و از روی تو نیکویی
ولی زلف سیه کار تو ما را زنده می‌دارد

مباد، ای اوحدی، هرگز ترا با خسروان کاری
غلام لعل شیرین شو، که نیکو بنده می‌دارد

مرا بس باشد این دولت که آن مهروی هر صبحی
دلم را همچو روی خویشتن فرخنده می‌دارد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۸۳

نیشکر آن روز دل ز بند بر آرد
کو چو لبت پسته‌ای به قند بر آرد

صید چو آن زلف چون کمند ببیند
پیش رود، سر به آن کمند برآرد

بر چمن و سبزه آفتی مرسادش
باغ، که سروی چنین بلند بر آرد

پیش من آن خاک پر ز لعل، که روزی
گرد خود از نعل آن سمند بر آرد

سینه سپند تو گشت و آتش سودا
تا به کجا بوی این سپند بر آرد؟

بر دل ریشم، شبی که دیده بگرید
خط تو آن را به ریشخند بر آرد

جان مرا چون محبت تو پسندید
گر ندهم، سر به ناپسند برآرد

بیخ که دست غمت به سینه فرو برد
از دل من شاخ پر گزند بر آرد

اوحدی از بند هر دو کون برآید
گر دل او را لبت ز بند برآرد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۸۴

روی خود بنمود و هوش از ما ببرد
طاقت و هوش از تن شیدا ببرد

دل شکیب از روی خوب او نداشت
زان میان بگذاشتیمش تا ببرد

روی او چون دید نقش ما و من
نام من گم کرد و رخت ما ببرد

زین جهان من داشتم جان و دلی
این به دست آورد و آن در پا ببرد

من چنین در جوش و آتش ناپدید
گر نهان آمد، مرا پیدا ببرد

دانش و دین مرا آن چشم ترک
روز غارت بود، در یغما ببرد

از دل من بود هر غوغا که بود
پیش او رفت آن دل و غوغا ببرد

راه فردا بر گرفت از امشبم
کامشبم بگرفت و تا فردا ببرد

تا قیامت هر که گوید سرعشق
قطره‌ای باشد، کزین دریا ببرد

جای آن هست ار کنی جوش و فغان
اوحدی، کش عشق او از جا ببرد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۸۵


موی فشانم دگر عشق به درها ببرد
در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد

روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد
مطرب ما این نوا برزد و زرها ببرد

من ز سفرهای خود سود بسی داشتم
عشق تو در باختن سود سفرها ببرد

داشتم از شاخ عمر وعدهٔ برخوردنی
باد فراقت به باغ بر زد و برها ببرد

باز نیاید به هوش عاشق رویت، که او
توش ز تنها ربود، هوش ز سرما ببرد

زلف تو دل برد و هست در پی جان، ای عجب!
بار کجا می‌هلد، دوست، که خرها ببرد؟

داشت دلی اوحدی، نقد و دگر چیزها
این دو بر آتش بسوخت عشق و دگرها ببرد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۸۶

طراوت رخت آب سمن تمام ببرد
رخت ز گل نم و از آفتاب نام ببرد

غلام کیستی، ای خواجهٔ پری‌رویان؟
که دیدن تو دل از خواجه و غلام ببرد

همی گذشتی و برمن لبت سلامی کرد
سلامت من مسکین بدان سلام ببرد

به هیچ چوب سرمن فرو نیامده بود
غم تو آمد و از دست من زمام ببرد

چو آفتاب ترا از کنار بام بدید
پگاه تر علم خویش را ز بام ببرد

نسیم صبح ز زلف تو نافه‌ای بگشود
به نام تحفه فرو بست و تا به شام ببرد

ز رشک روی تو گل سرخ گشت و کرد عرق
چو رنگ روی ترا باد صبح نام ببرد

امام شهر چو محراب ابروی تو بدید
سجودکرد، که هوش از سر امام ببرد

حکایت من و زلف تو کی تمام شود؟
که هر چه داشتم از دین و دل تمام ببرد

به عام و خاص بگفت اوحدی حدیث رخت
به صورتی که دل خاص و عقل عام ببرد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۸۷

از عشق تو جان نمی‌توان برد
وز وصل نشان نمی‌توان برد

بر خوان رخت ز بیم آن زلف
دستی به دهان نمی‌توان برد

دارم به لب تو حاجتی، لیک
نامش به زبان نمی‌توان برد

داری دهنی، که از لطافت
ره بر سر آن نمی‌توان برد

چون چشم تو پیش عارضت راه
بی‌تیر و کمان نمی‌توان برد

گر چه کمر تو پیچ پیچست
با او به زیان نمی‌توان برد

کاری که کمر کند چو زلفت
هر سر به میان نمی‌توان برد

از غارت چشمت اندرین شهر
رختی به دکان نمی‌توان برد

بر سینهٔ اوحدی ز عشقت
داغیست، که آن نمی‌توان برد
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 19 از 91:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  90  91  پسین » 
شعر و ادبیات

اوحدی مراغه ای

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA