انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 21 از 91:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  90  91  پسین »

اوحدی مراغه ای


مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۹۸

دلم جز تو آهنگ یاری نکرد
به غیر از تو میل کناری نکرد

به طرف چمن در خزانی نرفت
تماشای گل در بهاری نکرد

به راه تو بر هیچ خاکی ندید
که از اشک بر وی نثاری نکرد

کسی را که با رویت افتاد مهر
چو مه را بدید، اعتباری نکرد

در آنها که دل مدخلی می‌کنند
بجز دوستیت اختیاری نکرد

لبت پیش ما هیچ شغلی ندید
که از محنتش پود و تاری نکرد

شبی در فراقت نکردیم روز
که با ما جهان کار زاری نکرد

نمودی که: رویم چه کرد از جفا؟
وفایی که جستیم باری نکرد

خرامنده قدی چنان دلنواز
چه معنی که بر ما گذاری نکرد؟

نگوید کسی شکر ایام عمر
کزان لعل شیرین شکاری نکرد

ز نوشیدنی‌ها می وصل تست
که نوشندگان را خماری نکرد

خیال تو پیش من آمد شبی
ولی نیم ساعت قراری نکرد

دل اوحدی تکیه بر عمر داشت
خود او نیز بگذشت و کاری نکرد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۱۹۹

به یک نظر دل شهری شکاردانی کرد
همیشه جور کنی و آشکاردانی کرد

ز طره غالیه بر یاسمین توانی برد
به شیوه معجزه با خنده یار دانی کرد

چو باد اگرچه گذر می‌کنی بهر سویی
به سوی ما نه همانا گذار دانی کرد

اگر مراد دل خود طلب کنیم از تو
مراد دشمن ما اختیار دانی کرد

تو این ستیزه و ناز و عتاب و شوخی را
اگر به ترک بگویی چه کار دانی کرد؟

چه پرسمت ز وفا، گویی: آن نمی‌دانم
ولی چو بوسه بخواهم کناردانی کرد

ستم که بر دل من کرده‌ای، عجب دارم
که گر به یاد تو آرم شمار دانی کرد

اگر چه طفلی و خود را نهی به نادانی
هنوز چارهٔ چون من هزار دانی کرد

نگار چهره بپوشی ز اوحدی، لیکن
به خون دیده رخش را نگار دانی کرد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۰۰

دوش بگذشت و دل از دور تماشایی کرد
امشبم حسرت او دیده چو دریایی کرد

ز چنان غمزه، که او دارد و ابرو عجبست
که التفاتی به چو من بی سر و بی‌پایی کرد

محتشم را نرسد سرزنش درویشی
کو به عمری هوسی پخت و تمنایی کرد

صبر فرمود مرا در ستم خویش و دلم
صبر پندار که امروزی و فردایی کرد

نیک خواهان به طبیبی که نشانم دادند
درد دل را نتوان گفت مداوایی کرد

طمع از بوس و کنارش ببریدیم که آن
نیست خوانی که توان غارت و یغمایی کرد

گر چه بر ما ستم او به هلاک انجامید
هیچ زشتش نتوان گفت، که زیبایی کرد

عشق ورزند بتان، لیک چو من بیزوری
پنجه سهلست که با دست توانایی کرد

دل که جاییش به درد آمده باشد داند
کاوحدی این همه فریاد هم از جایی کرد
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۰۱

ای سنگدل، به حق وفا کز وفا مگرد
عهدی بکن به وصل و از آن عهد وا مگرد

ما برگزیده‌ایم ترا از جهان، تو نیز
پیوند ما گزین وز پیوند ما مگرد

در میغ خون دل شب هجر آشنای ما
می‌بین و با مخالف ما آشنا مگرد

ای آنکه یک دم از دل ما نیستی جدا
هر دم به شیوه‌ای دگر از ما جدا مگرد

گفتی: برو، که مهرهٔ مهرت بریختم
خونم بریز و گرد چنین مهرها مگرد

دی دست در میان تو کردم، رخ تو گفت:
بالای ما بلاست، به گرد بلا مگرد

ما را غرض روا شدن از وصل روی تست
گو: کام اوحدی ز دو گیتی روا مگرد
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۰۲

عشق بی‌علت ترنج دوستی بار آورد
گر به علت عشق ورزی رنج و تیمار آورد

چیست پیش پاکبازان کام دل جستن؟ غرض
وین غرض در دوستی نقصان بسیار آورد

در میان مهربانان مهر دار و گو مباش
همت ارباب دل خود سنگ در کار آورد

جذب مغناطیس بین کاهن به خود چون می‌کشد؟
کم ز سنگی نیستی کاهن به رفتار آورد

گر دل اندر کافری بندد جوانی پاکباز
در نهان او مسلمانی پدیدار آورد

یار گردن کش ز دامت گر چه سر بیرون برد
این کمند آخر همش روزی گرفتار آورد

گر ز خوبان دوستی خواهی، به پاکی میل کن
میل خوبان جنبش اندر نقش دیوار آورد

از برای عاشقست این ناز و غنج و چشم و روی
خواجه بهر مشتری جوهر به بازار آورد

اوحدی، گر کژ روی انکار دشمن لازمست
دوستی چون راست ورزی دشمن اقرار آورد
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۰۳

پیری که پریرم ز مناجات بر آورد
دی مست و خرابم به خرابات برآورد

یک جرعه به ذات خود ازان بادهٔ صافی
در داد که گرد از من و از ذات بر آورد

در بتکده‌ای برد مرا مست و بدیدم
رویی، که خروش از جگر لات بر آورد

خورشید جبینی، که فروع رخش از دور
چون شعله زد، آشوب ز ذرات بر آورد

چون در شدم، آن قامت رعنا به قیامی
دل را ز مقام و ز مقامات برآورد

چون جان رخ او دید، پس دست گزیدن
انگشت شهادت به تحیات برآورد

با اوحدی از راه کرامت سخنی گفت
وز بحر دلش موج کرامات برآورد
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۰۴

هر کس که در محبت او دم برآورد
پای دل از کمند بلاکم برآورد

خون جگر به حلق رسیدست وز هره نه
دل را، که پیش عارض او دم برآورد

دل در جهان به حلقه ربایی علم شود
گر سر در آن دو زلف چو پرچم بر آورد

گر دود زلف از آتش رویش جدا شود
آتش ز خلق و دود ز عالم بر آورد

جان و دل مرا، که به هم انس یافتند
هجرت، بسی نماند، که از هم برآورد

بعد از وفات بر سر خاکم چو بگذرد
خاک لحد ز گریهٔ من غم برآورد

روزی که زد ز نقطهٔ خالش دم اوحدی
گفتم که: سر به دایرهٔ نم بر آورد
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۰۵

سوز تو شبی بسازم آورد
وندر سخنی درازم آورد

زان دم که تو روی باز کردی
از هر چه بجز تو بازم آورد

گر تیغ زنند رخ نپیچیم
زین قبله که در نمازم آورد

اقبال به کعبهٔ وصالت
بی‌درد سر مجازم آورد

چون توبهٔ منزل امانی
با بدرقه و جوازم آورد

لطف تو به مکهٔ حقیقت
از بادیهٔ حجازم آورد

آن بخت که دل به خواب می‌جست
بیدار ز در فرازم آورد

این قاعدهٔ نیازمندی
در عهد تو بی‌نیازم آورد

چون دید که: شمع جمع عشقم
اندوه تو در گدازم آورد

گستاخی اوحدی برتو
در غارت و ترکتازم آورد
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۰۶

بی تو دل من دمی قرار نگیرد
پند نصیحت کنان به کار نگیرد

هر چه در امکان عقل بود بگفتیم
این دل شوریده اعتبار نگیرد

داد من امروز ده، که روز ضرورت
یار نباشد که دست یار نگیرد

صید توام، ترک من مگیر، که دیگر
صید چنین کس به روزگار نگیرد

روز نباشد که در فراق رخ تو
روی من از خون دل نگار نگیرد

بر سر من گر تو خاک راه ببیزی
از تو دلم ذره‌ای غبار نگیرد

هر چه بخواهی بکن، که بندهٔ منقاد
حکم خداوند خویش خوار نگیرد

رنج کش، ای اوحدی، که بی‌المی کس
آرزوی خویش در کنار نگیرد

طالب وصلی، که بردبار نباشد
بوسه از آن لعل قند بار نگیرد
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۰۷

صفات قلندر نشان برنگیرد
صفات تجرد بیان برنگیرد

عدم خانهٔ نیستی راست گنجی
که وصلش وجود جهان برنگیرد

گشاد از دل تنگ درویش یابد
خدنگی که هیچش کمان برنگیرد

من آن خاکسارم، که گر برگذاری
بیفتم، کسم رایگان برنگیرد

به بالای من بر کشیدند دلقی
که پهنای هفت آسمان برنگیرد

دل دین طلب تنگ تن برنتابد
تن راهرو بار جان برنگیرد

مکن یاد دنیا، که اندیشهٔ ما
هماییست کین استخوان برنگیرد

به ما گوهری داد دست عنایت
که اندازهٔ بحر و کان برنگیرد

تو سرمایه بسیار گردان، که دل را
چو سرمایه پر شد زیان برنگیرد

زبان درکش،ای اوحدی، زین حکایت
که ناگه سرت با زبان برنگیرد

ازان یار بیگانگی دارد آن کس
که پندار خویش از میان برنگیرد
هله
     
  
صفحه  صفحه 21 از 91:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  90  91  پسین » 
شعر و ادبیات

اوحدی مراغه ای

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA