انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 29 از 91:  « پیشین  1  ...  28  29  30  ...  90  91  پسین »

اوحدی مراغه ای


مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۷۸

سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداند
بنهم گردن، اگر خاک درم گرداند

نه چنان بستهٔ مهرم که بپیچانم رخ
وقت شمشیر زدن گر سپرم گرداند

روی بنمود و چو مشتاق شدم، بار دگر
باز پوشید، که مشتاق ترم گرداند

گاه آنست که: یاد لب شیرینش باز
همچو فرهاد به کوه و کمرم گرداند

ای نسیم سحر، از خود به فغانم، برسان
خبر او، که ز خود بی‌خبرم گرداند

پیش ازینم خبر از پا و سر خود می‌بود
وقت آنست که بی‌پا و سرم گرداند

اوحدی در غمش ار ناله چنین خواهد کرد
زود باشد که به گیتی سمرم گرداند
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۷۹

رخ تو بجز جور و خواری نداند
دل من بجز بردباری نداند

ز بی یارمندی بنالند مردم
من از یارمندی، که یاری نداند

ز روزم چه پرسی؟ که چشم ترمن
بجز رنگ شبهای تاری نداند

من از داغ هجر تو هردم به نوعی
بگریم، که ابر بهاری نداند

چنان نقش رویت گرفتست چشمم
که نقش منش پیش داری نداند

ز پیش دلم شادمانی چه جویی؟
که غم دید و جز سوگواری نداند

دلم دانشی کز جهان کرد حاصل
گران نیز یادش نیاری نداند

ز عشق تو زارند خلقی ولیکن
کس این شیوه فریاد و زاری نداند

روانم ز جور لبت چون نسوزد؟
که با اوحدی سازگاری نداند
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۸۰

کیست کز آن بت بمن خبر برساند؟
گر نبود نامه‌ای، زبر برساند

گرم روی کو؟ که پیش این نفس سرد
خشک سلامی به چشم تر برساند

بوسه دهم آستین آنکه سر من
باز بر آن آستان در برساند

باد تواند درو رسید، سلامش
من برسانم به باد، اگر برساند

زان سر زلف، ار چه نشنود سخن من
هر چه شنیدست سر به سر برساند

حال بنا گوش او به شرح بگوید
چونکه به گوشم رسد، دگر برساند

بر در شیرین، چو دید حالت فرهاد
قصهٔ افتادن از کمر برساند

کیست که مشتاق را دو دست بگیرد؟
وز پی هجران به یک دگر برساند

دل به صبا دادم و نبرد سلامی
جان بدهم، تا که بی‌جگر برساند

از لبش آن بوی دل شکر چو رسانید
از دهنش نیز گل شکر برساند

باد صبا را هزار بار چو گفتم:
یک سخن اوحدی مگر برساند
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۸۱

هر که در حلقهٔ زلف تو گرفتار بماند
همچو من سوخته و خسته دل و زار بماند

دل من، کو گرو مهر ببرد از همه کس
از دغا باختن چشم تو عیار بماند

عمر من در سرکار تو رود، می‌دانم
خود پدیدست که: از عمر چه مقدار بماند؟

اگر از پای در آییم به سر باید رفت
ننشینیم که دست طلب از کار بماند

خرقه پوشیده که زنار بیندازد گبر
من به می خرقه گرو کردم و زنار بماند

هیچ شک نیست که: بسیار بماند سخنم
سخن سوختگان بود که بسیار بماند

اوحدی، خون دلت گر بخورد دوست مرنج
تا نگویند که: از یار دل یار بماند
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۸۲

از در ما چو در آمد، اثر ما بنماند
این دل و دین و تن و جان و سر و پا بنماند

چشم آن فتنهٔ پیدا به دلم پوشیده
نظری کرد، که پوشیده و پیدا بنماند

سخن عشق، که عقلم به معما می‌خواند
بر دلم کشف چنان شد که معما بنماند

حیلت ما همه حالت شد و حیلتها سوخت
حالت ما همه معنی شد و اسما بنماند

تا دو می‌دید دلم در کف یغما بودم
چون برستم ز دویی زحمت یغما بنماند

دل من دردی آن درد به دریا نوشید
به طریقی که نم در همه دریا بنماند

ای تمنای دل من ز دو گیتی نظرت
نظری کن، که دگر هیچ تمنا بنماند

گر چه از هر جهتم سری و سودایی بود
جهت سر تو بگرفتم و سودا بنماند

دوش با درد تو گقتم که: محابا کن، گفت:
اوحدی، تن به قضاده، که محابا بنماند
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۸۳

چون عشق در آید، قدم سر بنماند
عشقت به بر آید، چو ترا بر بنماند

توحید به جایی برساند قدمت را
کش نیک و بد و مؤمن و کافر بنماند

آنست ریاضت که: چو زان بوته برآیی
از ذات تو جز روح مصور بنماند

چندین به میسر شدن کار چه نازی؟
آنست میسر که: میسر بنماند

ای سر بگریبان هوس بر زده، می‌کوش
کان دامن آلوده چنان تر بنماند

روح تو چو مرغیست درین راه،چنان کن
کندر گل تشویر تو چون خر بنماند

در حلقهٔ عشق ار نبود نفس ترا راه
هش‌دار! که چون حلقه بر آن در بنماند

آن کس که به زر فخر کند خاک به از وی
آن روز که در کیسه او زر بنماند

ای اوحدی، آن نام طلب دار، که او را
بر جان بنویسند چو دفتر بنماند
هله
     
  
مرد

 
ک غزل شمارهٔ ۲۸۴

خانه خالی شد و در کوی دل اغیار نماند
همه غم رفت و ه بغیر از غم آن یار نماند

گر چه در پای دلم خار جفا بود، دگر
گل به دست آمد و در پای دلم خار نماند

آن گروهی که به آزار دلم کوشیدند
چون برفتند دگر هیچ دلازار نماند

دشمن از غصهٔ من علت بیماری داشت
دوستان مژده، که آن ناخوش بیمار نماند

چشم من بر سر خاک درش از شوق امشب
سیل خونین صفتی ریخت، که دیوار نماند

ناله میکردم و گفت: اوحدی، این روزی دو
قصه بسیار نگوییم، که بسیار نماند
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۸۵

دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند
بندهٔ حلقهٔ زلفین و بنا گوش تواند

وانکه بردند به گردون ز کله داری سر
هم کمر بستهٔ آن قد قباپوش تواند

بر سر ناله و فریاد جهانی زن و مرد
سال و ماه از غم لعل لب خاموش تواند

باده نوشان لبت جمله خرابند امروز
تا چه در ساغرشان بود؟ که بی‌هوش تواند

پردلانی، که ز سر پنجه سخن می‌گفتند
همه بی‌توش و تن از هجر تن و توش تواند

بس درون سوخته کندر شب هجران چون دیگ
بر سر آتش سودای جگر جوش تواند

اوحدی دوش به کف جان و دلی داشت، کنون
هر دو در بند سر گیسوی بر دوش تواند
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۸۶

نقش لب تو از شکر و پسته بسته‌اند
زلف و رخت ز نسترن و لاله رسته‌اند

چشمان ناتوان تو، از بس خمار و خواب
گویی که از شکار رسیده‌اند و خسته‌اند

دل چون بدید موی میان تو در کمر
گفت: این دروغ بین که بر آن راست بسته‌اند

سر در نیاورند ز اغلال در سعیر
آنها که از سلاسل زلف تو جسته‌اند

در حلقه‌ای که عشق رخت نیست فارغند
در رسته‌ای که راه غمت نیست رسته‌اند

روزی به پای خویش بیا و نگاه کن
دلهای ما، که چون سر زلفت شکسته‌اند

چون اوحدی به بوی وصال تو عالمی
در خاک و خون ز خفت و خواری نشسته‌اند
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۸۷

اول فطرت که نقش صورت چین بسته‌اند
مهر رویت در میان جان شیرین بسته‌اند

زان نمکدان لب شیرین شورانگیز تو
دانهٔ خال سیه بر قرص سیمین بسته‌اند

تا کسی از باغ حسنت شاخ سنبل نشکند
زنگیان زلف تو بر ماه پرچین بسته‌اند

جز به چشم ترک مستت خون مردم کس نریخت
تا بنای کفر را در چین و ماچین بسته‌اند

عندلیبان چمن را تا کند زار و نزار
چاوشان چشم مستت بر گل آذین بسته‌اند

بر امید خواب مستی دوش بر طرف چمن
بلبلان بوستان از غنچه بالین بسته‌اند

تا نقاب از آفتاب طلعتت بر داشتند
اوحدی را خواب خوش از چشم غمگین بسته‌اند
هله
     
  
صفحه  صفحه 29 از 91:  « پیشین  1  ...  28  29  30  ...  90  91  پسین » 
شعر و ادبیات

اوحدی مراغه ای

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA