انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 38 از 91:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  90  91  پسین »

اوحدی مراغه ای


مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۶۸

مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟
که خاک پای ترا از سپهر ننگ آید

بکن ز جور و جفا هر چه ممکنست امروز
که هر چه صورت زیبا کند بینگ آید

به زور بازوی مردی برون نشاید برد
بر آستان تو دستی که زیر سنگ آید

اگر چه شد ز روانی چو آب گفتهٔ ما
ز وصف قد تو چون بگذریم تنگ آید

چو میل سوی تو کردم به دوستی، دل گفت:
مکن، که جامهٔ این کار بر تو ننگ آید

ز رنگ ناخنت، ای ماه چهره،می‌نالم
به ناله‌ای، که چنان نالها ز چنگ آید

به صبغ مهر تو چون اوحدی دگر باره
در افکنیم شبی خرقه تا چه رنگ آید؟
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۶۹

سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار می‌آید
درخت شوقم از برگش به برگ و بار می‌آید

ز توفان خفتگان کوچه را آگاه دار امشب
که سیل گریهٔ این دیدهٔ بیدار می‌آید

حروف نامه‌ام بی‌نقطه آن بهتر که از چشمم
بسست این قطره‌های خون که بر طومار می‌آید

نمی‌آید ز من کاری درین اندوه و سهلست این
گر آن دلدار شهر آشوب من در کار می‌آید

نگارینا، به خاک آستانت فخرها دارم
نمیدانم چرا از من چنینت عار می‌آید؟

اگر بیچاره‌ای نزد تو می‌آید، مکن عیبش
کمندش چون تو در خود میکشی ناچار می‌آید

مپرس از اوحدی حال نماز و صوم و قرایی
که مسکین این زمان از خانهٔ خمار می‌آید
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۰

دیریست که یار ما نمی‌آید
پیغام به کار ما نمی‌آید

هر کس به تفرجی و صحرایی
خود بوی بهار ما نمی‌آید

ما را به دیار او نباشد ره
او خود به دیار ما نمی‌آید

کمتر ز سگیم در شمار او
زیرا به شمار ما نمی‌آید

ای دل، بتو پیش ازین همی گفتم:
کین عشق به کار ما نمی‌آید

دولت همه جا برفت و باز آمد
هرگز بگذار ما نمی‌آید

یک دم نرود که یاد او صد پی
اندر دل زار ما نمی‌آید

آن دام که ما نهاده‌ایم، ای دل
در چشم شکار ما نمی‌آید

ای اوحدی، از خوشی کناری کن
کان بت به کنار ما نمی‌آید
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۱

دلی که در سر زلف شما همی آید
به پای خویش به دام بلا همی آید

بر آستان تو موقوفم، ای سعادت آن
کز آستان تو اندر سرا همی آید

نشانه جز دل ما نیست تیر چشم ترا
اگر صواب رود ور خطا همی آید

اگر بر تو به پا آمدم مرنج، که زود
به سر برون رود آن کو به پا همی آید

به دست حیلت و افسون سپر نشاید ساخت
بر آن رمیده که تیر قضا همی آید

دلم شکایت بیگانگان چگونه کند؟
چو بر من این همه از آشنا همی آید

هم آتشیست که در جان اوحدی زده‌ای
و گرنه این همه دود از کجا همی آید؟
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۲

دل می‌برد امشب ز من آن ماه، بگیرید
دزدست و شب تیره، برو راه بگیرید

اندر پی او آه منست آتش سوزان
گر شمع فرو میرد، ازین آه، بگیرید

گردن نکند نرم به فریاد و به زاری
او را ز چپ و راست با کراه بگیرید

ناگه دل من برد، چو آگه شدم، او را
آگاه کنید از من و ناگاه بگیرید

این قصه درازست، مگویید: چه کرد او؟
گویید: دلی گم شد و کوتاه بگیرید

گر زلف چو شستش به کف افتد ز رخ و لب
یک بوسه و ده بوسه، نه، پنجاه بگیرید

تا زنده‌ام او را برسانید به من باز
چون مرده شوم، خواه بشد، خواه بگیرید

زندان دل ما همه چاه زنخ اوست
دلهای گریزنده در آن چاه بگیرید

او گر ندهد داد دل اوحدی امشب
فردا به در آیید و در شاه بگیرید
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۳

باز پیوند، که دوری به نهایت برسید
چارهٔ درد دلم کن، که به غایت برسید

هیچ بر من نکنی چشم عنایت از خشم
تا دگر بار به گوشت چه حکایت برسید؟

رحمتی کن، که ز هجران تو حال دل من
قصه‌ای شد، که به هر شهر و ولایت برسید

جان همی دادم اگر زانکه خیال تو نه زود
یاد می‌داد دل من که عنایت برسید

خط سبز تو مرا در خطر انداخته بود
بوی آن زلف سیاهم به حمایت برسید

خبرت نیست که در عشق تو از دشمن و دوست
بر من خسته چه بیداد و جنایت برسید؟

اوحدی راز دل خویش بپوشید ولی
همه آفاق حدیثش به روایت برسید
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۴

نالهٔ بلبل شوریده به جایی برسید
گل به باغ آمد و دردش به دوایی برسید

عمر بلبل چو وفا کرد به دوری بنمرد
تا ز پیوستن گل بوی وفایی برسید

گل چه پیراهن زر دوخته بر داد بباد؟
کز میان غنچهٔ مسکین به قبایی برسید

هر که بر بوی گل و نالهٔ بلبل سحری
در چمن رفت، به برگی و نوایی برسید

طالب گل ز چمن پای مکن، گو: کوتاه
که به دستش ز سر خار جفایی برسید

پی همراهی این قافله بودم عمری
تا به گوش دلم آواز درایی برسید

قصهٔ مور پریشان به سلیمان گفتند
اثر نعمت سلطان به گدایی برسید

آفتابی ز سر منظره بنمود جمال
ذره‌ای در هوس او به هوایی برسید

اوحدی دست به وصلش نرسانید آسان
درد سر برد و به خاک کف پایی برسید
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۵

من کشتهٔ عشقم،خبرم هیچ مپرسید
گم شد اثر من،اثرم هیچ مپرسید

گفتند که: چونی؟ نتوانم که بگویم
این بود که گفتم، دگرم هیچ مپرسید

فردا سر خود می‌کنم اندر سر و کارش
امروز که با درد سرم هیچ مپرسید

وقتی که نبینم رخش احوال توان گفت
این دم که درو می‌نگرم هیچ مپرسید

بی‌عارضش این قصهٔ روزست که دیدید
از گریهٔ شام و سحرم هیچ مپرسید

خون جگرم بر رخ و پرسیدن احوال؟
دیدید که: خونین جگرم، هیچ مپرسید

از دوست بجز یک نظرم چون غرضی نیست
زان دوست بجز یک نظرم هیچ مپرسید

از دست شما جامه دو صد بار دریدم
خواهید که بازش بدرم هیچ مپرسید

با اوحدی این دیدهٔ‌تر بیش ندیدیم
بالله ! که ازین بیشترم هیچ مپرسید
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۶

دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید
دو دم به دل برآمد و آتش به جان رسید

بر تن شنیده‌ای چه رسید از فراق جان؟
از درد دوری تو دلم را همان رسید

هرگز جفا نبرده و دوری ندیده‌ام
بر من جفا و جور تو نامهربان رسید

انصاف من بده: که کجا گویم این سخن؟
کز یار برگزیده به یاران زیان رسید

دوشم رقیب بر سر کوی تو دید و گفت:
باز این ستم رسیدهٔ فریادخوان رسید

ما را مگر به پیش تولطف تو آورد
ورنه به سعی ما به کجا می‌توان رسید؟

حال من و تو فاش چنان شد، که سالها
زین دوستی بهر طرفی داستان رسید

یک روز بشنوی که: تن اوحدی ز غم
خاک در تو گشت و بدان آستان رسید

من بلبلم ز درد بنالم، علی‌الخصوص
فصلی که گل شکفته شد و ارغوان رسید
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۷

ای مردم کور، این چه بهارست ببینید
گلبن نه و گلهاش ببارست ببینید

فردا همه یک رنگ شود طالب و مطلوب
امروز یکی را که هزارست ببینید

آن ماه که دل می‌برد از ما رخ و زلفش
بر منظرهٔ لیل و نهارست ببینید

ماییم به بار آمده در گلشن هستی
یا اوست که بر صفهٔ بارست؟ ببینید

بر گرد زمین این چه سپاهست؟ بجویید
در گرد زمان آن چه سوارست؟ ببینید

ما میوهٔ شیرین درخت دو جهانیم
باز این چه درخت و چه بهارست؟ ببینید

بس نسخه گرفتند ز هر شیوه و هر شکل
این نسخه که از صورت یارست ببینید

درجیست برو غیب نگارنده طلسمات
این خود چه طلسم و چه نگارست؟ ببینید

این طرز که از کارگه کون در آمد
هم اول و هم آخر کارست ببینید

بر دامن هستی شما هست غباری
هستی چه بود؟ وین چه غبارست؟ ببینید

بعد از شب تار آمدن روز توان دید
این روز که اندر شب تارست ببینید

گر چشم خدایی بگشایید هم این‌جا
هم محشر و هم روز شمارست، ببینید

شرح سخن اوحدی آسان نتوان گفت
شعرش بهلید، این چه شعارست؟ ببینید
هله
     
  
صفحه  صفحه 38 از 91:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  90  91  پسین » 
شعر و ادبیات

اوحدی مراغه ای

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA