انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 66 از 91:  « پیشین  1  ...  65  66  67  ...  90  91  پسین »

اوحدی مراغه ای


مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۴۸

ای مکان تو از مکان بیرون
سر امرت ز کن فکان بیرون

در وجودی و از وجود به در
در جهانی و از جهان بیرون

آسمان و زمین تو داری، تو
از زمین وز آسمان بیرون

فتنه‌ای در میان فگنده ز عشق
خویشتن رفته از میان بیرون

ساعتی نیستی ز دل خالی
نفسی نیستی ز جان بیرون

آن و اینت به فکر چون یابند؟
ای تو از فکر این و آن بیرون

بنشینی و از نشستن خود
بینشانی و از نشان بیرون

آخر و اولی و بودن تو
ز آخر و اول زمان بیرون

چون دل اوحدی زبون تو شد
این سخن رفتش از زبان بیرون
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۴۹

شبت می‌بینم اندر خواب و می‌گویم: وصالست این
به بیداری تو خود هرگز نمی‌پرسی: چه حالست این؟

دهان یا نوش، قد یا سرو، تن یا سیم خامست آن؟
جبین یا زهره، رخ یا ماه، ابرو یا هلالست این؟

به جرم آنکه مرغ دل هوادار تو شد روزی
شکستی بال او، آنگه نمی‌گویی: وبالست این

ز هجران شب زلف تو بنشینم به روز غم
معاذالله! چه روز غم؟ خطا گفتم، محالست این

مرا گویند: مجموعی ز عشق آن صنم یا نه؟
ز همچون من پریشانی چه جای این سؤالست این؟

برای عشق تو گر من ببازم مال و جاه خود
مکن عیبی که: پیش من به از صد جاه و مالست این

حرامست اوحدی را جز درین معنی سخن گفتن
که هر کو بشنود گوید: مگر سحر حلالست این؟
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۵۰

دور مرو، دور مرو، یار ببین، یار ببین
در نگر از دیدهٔ جان در دل و دیدار ببین

گر ز دل آگاه شدی، هم‌سفر ماه شدی
چون تو درین راه شدی خوبی رفتار ببین

گر سفرت هست هوس، جان و خرد یار تو بس
نصرة ازین هر دو طلب، هجرت انصار ببین

دوست به پرسیدن تو، روی تو در دیدن تو
جنس فروشنده نگر، نقد خریدار ببین

چند برای دل خود؟ چند هوای دل خود؟
چند رضای دل خود؟ مصلحت یار ببین

گردن ناموس بزن، نامهٔ زندیق بدر
خرقهٔ سالوس بکن، بستن زنار ببین

دشمن من شد دل من، توبه شکن شد دل من
گر پس ازینم طلبی، خانهٔ خمار ببین

خرقه که بر دوخته شد، نقد که اندوخته شد
پیش رخش سوخته شد، گرمی بازار ببین

قابل معلوم بهل، پارس مرو، روم بهل
در سرو در دوم نگر: این همه اسرار ببین

اوحدی، از بهر خدا، دور مرو پیش خدا
در خود و او کن نظری، نقطه و پرگار ببین
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۵۱

حلقهٔ زرین بر آن گوش گهربندش ببین
خال مشکین بر لب شیرین چون قندش ببین

بسته بر هم گردن شهری، دل دیوانه را
در میان حلقهای زلف چون بندش ببین

چشم معنی برگشای و چشمهٔ آب حیات
مضمر اندر گوشهٔ لعل شکرخندش ببین

اشک همچون دجلهٔ من در غمش دیدی بسی
بر دل من محنت چون کوه الوندش ببین

دیده‌ای کان عهد یاران قدیمی چون شکست؟
این زمان با دوستان تازه پیوندش ببین

عاشقان از آرزوی روی او جان می‌دهند
آرزوی عاشقان آرزومندش ببین

اوحدی پندم همی گوید که: ترک عشق کن
دیدن رویی چنان و دادن پندش ببین!
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۵۲

منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببین
گذری کن و گل و سوسن و سمنم ببین

تو و او که باشد؟ ازین دویی چه کنی سخن؟
همه اوست این نه تویی، بدان، نه منم، ببین

درو بام خلوت من پرست ز نقش او
به تو شرح واقعه بیش ازین چه کنم؟ ببین

ز درش به روز من ار چه دور همی روم
شب تیره بر سر کوی او وطنم ببین

به دیار ما چو به دوستی گذرت بود
سخنم مپرس ز دشمنان، سخنم ببین

نخورم بر غم تو باده جز بعلانیه
تو به سر من چو نمی‌رسی، علنم ببین

چو پس از منت هوس تفرج دل کند
بر خاک من رو و بازکن کفنم، ببین

ز خدای و نفس خود، ار چنان که تو واقفی
نفس خدای ز جانب یمنم ببین

مکن، اوحدی، طلبم، که غایبم از زمین
بهل این زمین و برون ازین زمنم ببین
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۵۳

آن تیر غمزه را دل خلقی نشانه بین
انگشت رنگ داده و انگشتوانه بین

روی سیاه چرده و زلف سیاه کار
چشم سیاه تنگ خوش جاودانه بین

در باغ عارضش ز برای شکار دل
زلف چو دام بنگر و خال چو دانه بین

با آن غرور و غفلت و خردی و بیخودی
یک بوسه زو طلب کن و پنجه بهانه بین

گرد میان لاغر آن خان نیکوان
پیچیده دایم آن کمر تنگ خانه بین

از دست زلف هندوی او جور می‌برم
بخت مرا نگه کن و حال زمانه بین

مرد اوحدی ز داغ غمم او هزار بار
با آن دو دل حکایت مرد یگانه بین
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۵۴

از بند زلفش پای ما مشکل گشاید بعد ازین
چشمی که بیند غیر او ما را نشاید بعد ازین

دل را چو با دیدار او پیوند و پیمان تازه شد
در چشم ما جز روی او بازی نماید بعد ازین

خود را چو دادیم آگهی از ذوق حلوای لبش
لذت نیابد کام ما، گر شهد خاید بعد ازین

در دستگاه چرخ اگر اندوه و محنت کم شود
از پیش ما گو: خرج کن چندان که باید بعد ازین

بس فتنه زایید آسمان، در دور چشم مست او
از روزگار بی‌وفا تا خود چه زاید بعد ازین

با زلف آن دلدار چون باد صبا گستاخ شد
یا عنبر افشاند هوا، یا مشک ساید بعد ازین

ای یار نیکوکار، تو تدبیر کار خویش کن
کز ما بجز سودای او کاری نیاید بعد ازین

تا این زمان گر نطق ما تقصیر کرد اندر سخن
بر یاد آن شیرین دهان شیرین سراید بعد ازین

گو: آزمایش را ببر گردی ز خاک اوحدی
گر در جهان آشفته‌ای عشق آزماید بعد ازین
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۵۵

در فراق روی جانان بر نتابد بیش ازین
سینه داغ هجر آنان بر نتابد بیش ازین

با چنین تلخی، که طبع ما کشید از دست هجر
شور این شیرین زبانان بر نتابد بیش ازین

پیر گشتم، ایدل، از خوبان حذر می‌کن، که پیر
قوت دست جوانان بر نتابد بیش ازین

مهربانا، گر توانی رحم کن بر کار ما
زانکه کار ناتوانان بر نتابد بیش ازین

چند راند چون سگان ما را رقیب از کوی تو؟
گرگ با چوب شبانان بر نتابد بیش ازین

اوحدی، این گریه کمتر کن، که خاک کوی دوست
آب چشم مهربانان برنتابد بیش ازین

طبع یار نازنین در خواب نوشین سحر
نالهٔ فریاد خوانان برنتابد بیش ازین
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۵۶

در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو
مرد کشی و سرکشی عادت زلف پست تو

غیرت دل نشاندم بر سر آتشی دگر
هر نفسی که بنگرم با دگری نشست او

هر سر مویت، ای پسر، دست گرفته خاطری
در عجبم که: چون بود از همه باز رست تو؟

مست توام، چه می‌دهی باده به دست مست خود؟
بوسه بده، که نشکند باده خمار مست تو

تا به کنون اگر سرم داشت هوای دیگری
دست بیار، تا از آن توبه کنم به دست تو

با همه زیرکی، نگر: صید تو گشت اوحدی
ور تو تویی، در اوفتد پنجه ازو به شست تو
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۵۷

من از مادری زادم که پارم پدر بود او
شدم خاک آن پایی کزین پیش سر بود او

ز عالم همی جستم نشان دل آرایش
چو عالم شدم بر وی ز عالم به در بود او

از آن راه بین گشتم که هر جا رخ آوردم
دلم را دلیل ره، مرا راهبر بود او

ز خاطرت نرفت آن نقش و از دل نشد خالی
کجا رفتی از خاطر؟ که نقش حجر بود او

قمروار حالم ار کمابیش بود چندی
شد امسال شمس آن مه، که عمری قمر بود او

ز بس قطره باران که فیضش فراهم زد
چو دریا شد آن آبی، که وقتی شمر بود او

من آن نقد عرضی، کش درین فرش بنهفتم
نه از خاک شد تیره، نه ازنم، که زر بود او

نه عقلم بسی گفتی، مکن یاد او دیگر؟
که اندر طریق ما عجب بی‌خبر بود او!

مجوی اوحدی را تو ز من کندر آن ساعت
که من بار می‌بستم، به جانبی دگر بود او
هله
     
  
صفحه  صفحه 66 از 91:  « پیشین  1  ...  65  66  67  ...  90  91  پسین » 
شعر و ادبیات

اوحدی مراغه ای

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA