انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 67 از 91:  « پیشین  1  ...  66  67  68  ...  90  91  پسین »

اوحدی مراغه ای


مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۵۸

بنگر بدان دو ابروی همچون کمان او
وآن غمزهٔ چو تیر و رخ مهربان او

انگشت می‌گزد به تحیر کمان چرخ
ز انگشت رنگ داده و انگشتوان او

گر جان من طلب کند، از وی دریغ نیست
بشنو، که این دروغ نگفتم به جان او

گو: بوسه‌ای به جان بفروش، ار زیان کند
دل نیز می‌دهم، که نخواهم زیان او

با دشمنان دوست کنم دوستی مدام
زیرا که غیرت آیدم از دوستان او

از وی بپرس حال من، ای باد صبح دم
باشد که نام من برود بر زبان او

آن کو به حسن فتنهٔ آخر زمان بود
ناچار فتنها بود اندر زمان او

آن موی او به پای رسد، گر فرو کشی
لیکن به لاغری نرسد در میان او

گویی طبیب خفتهٔ ما را خبر نبود:
کامشب نخفت تا به سحر ناتوان او

روزی که جان اوحدی از تن جدا شود
از دوستی جدا نشود استخوان او

از ذوقهای شعر روانش بسی که خلق
گویند: کافرین خدا بر روان او
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۵۹

ای عید، بنمودی به من دی صورت ابروی او
امروز قربان می‌شوم، گر می‌نمایی روی او

عید من آن رخسار بس، تا درتنم باشد نفس
چندان که دارم دسترس باشم به جست و جوی او

بر عید گاه ار بگذرد، چوگان به دست، از لاله رخ
جز تن نشاید خاک ره جز سر نزیبد گوی او

صد بار بر زانو نهم سر بی‌رخش هر ساعتی
نادیده خود را در جهان یک بار همزانوی او

از سایه سر گردان ترم، بی‌آفتاب عارضش
تا سایه‌ای بینی ز من، مشنو که آیم: سوی او

در وصل او مشکل رسم، تا زان من دانی مرا
چون از من من بگذرم، آنجا بماند اوی او

فردا که از خاک لحد سر بر کنند این رفتگان
ما را ز خاک انگیختن نتواند، الا بوی او

زان دوست دل برداشتن،صورت مبند، ای اوحدی
اکنون که ما را صرف شد عمری به گفت و گوی او

چون بر توان گشت از رخش؟ و آنگاه خود ناساخته
بالین ز سنگ آستان،بستر ز خاک کوی او
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۶۰

گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو
سر در جهان نهم به غریبی ز دست تو

آمد بهار و خاطر هر کس کشد به باغ
میلی کی او کند که بود پای بست تو؟

قاضی ترا به دیده ملامت همی کند
بر محتسب، ز دست محبان مست تو

سر بگذرد به چرخ بلندم به گردنی
گر دست من رسد به سر زلف پست تو

صد بار پیش دشمن اگر بشکنی مرا
سهلست پیش من، چو نبینم شکست تو

دردا! که هستیم ز فراق تو نیست شد
کامی ندیده از دهن نیست هست تو

یک ساعت اوحدی به دو چشمت نگاه کرد
پنجاه تیر بر دلش آمد ز شست تو
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۶۱

ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو
دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو

کی راست شود کارم؟ زین غصه که من دارم
ای کار مرا ویران بنیاد ز دست تو

عقلم چو دهد یاری، گوید که: درین زاری
آنست که صد نوبت افتاد ز دست تو

دادی ز جفا نوشم، تا گشت فراموشم
چیزی که مرا بودی بر یاد، ز دست تو

از بند رها می‌کن، مملوک و بها می‌کن
کین بنده نخواهد شد آزاد ز دست تو

شادی به غمت دادم و اکنون ز غمت شادم
زیرا که نشاید شد دلشاد ز دست تو

چون اوحدی ار راهم باشد به در شاهم
یا دولت او خواهم یا داد ز دست تو
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۶۲

تا فاش گشت ذکر دهان چو قند تو
رغبت نمی‌کند به شکر دردمند تو

محتاج قید نیست، که زندانیان عشق
بیرون نمی‌روند به جور از کمند تو

کشتند در کنار چمن سروها بسی
لیکن نمی‌رسند به قد بلند تو

گر صد غبار بر دل من باشد از غمت
مشکل جدا شوم ز عنان سمند تو

ور دیگری ز تیغ جفای تو سر کشد
من سر نمی‌کشم، که شدم پای بند تو

کردم فدای تو دل و دین و توان و جان
تا خود کدام باشد ازین‌ها پسند تو؟

از دردت اوحدی سخنی دارد، ای نگار
بشنو حکایتی که کند دردمند تو
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۶۳

گر چه امید ندارم که: شوم شاد از تو
نتوانم که زمانی نکنم یاد از تو

گفته بودی که: به فریاد تو روزی برسم
کی به فریاد رسی؟ ای همه فریاد از تو

دانم این قصه به خسرو برسد هم روزی
که: تو شیرینی و شهری شده فرهاد از تو

اگر امشب سر آن زلف به من دادی، نیک
ورنه فردا من و پای علم و داد از تو

گر تو، ای طرفهٔ شیراز، چنین خواهی کرد
برسد فتنه به تبریز و به بغداد از تو

دوش گفتی: به دلت در زنم آتش روزی
چه دل؟ ای خرمن دلها شده بر باد از تو

دل ما را غم هجر تو ز بنیاد بکند
خود ندیدیم چنین کار به بنیاد از تو

اوحدی را مکن از بند خود آزاد، که او
بنده‌ای نیست که داند شدن آزاد از تو
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۶۴

درین لشکر، که می‌بینی، سواری نیست غیر از تو
کسی دیگر درین عالم به کاری نیست غیر از تو

هر آن کس را که میدانی شماری برگرفت از خود
ولی زینها کسی خود در شماری نیست غیر از تو

درون پرده‌ای، لیکن چو از ما پرده برگیرد
غم عشق تو ما را، پرده‌داری نیست غیر از تو

اگر غیری نظر بازی کند با صورت دیگر
مرا منظور در آفاق، باری، نیست غیر از تو

به روز خستگی خواهند مردم یاری از یاران
من دلخسته را امروز یاری نیست غیر از تو

چو غم دادی به غم خواران، نیابد کرد تقصیری
که در غم، عاشقان را غم‌گساری نیست غیر از تو

سگ تست اوحدی، جانا، نگاهی کن به حال او
کزین نخجیرگاه او را شکاری نیست غیر از تو
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۶۵

تو سروی ، بر نشاید چیدن از تو
تو ماهی، مهر نتوان دیدن از تو

من آشفته دل را تا کی آخر
میان خاک و خون غلتیدن از تو؟

به گردان رخصت خونم به عالم
که رخصت نیست برگردیدن از تو

گرم صد آستین بر رخ فشانی
نخواهم دامن اندر چیدن از تو

ترا چون هیچ ترسی از خدا نیست
همی باید مرا ترسیدن از تو

گناهم نیست اندر عشق و گر هست
گناه از بنده و بخشیدن از تو

اگر صد رنج باشد اوحدی را
شفا یابد به یک پرسیدن از تو
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۶۶

گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر می‌شد ز تو
بی صبرم، ارنه کار من نوعی دگر می‌شد ز تو

زان روی همچون مشتری گر پرده برمی‌داشتی
روی زمین پر زهره و شمس و قمر می‌شد ز تو

پس بی‌نشان افتاده‌ای، ورنه پس از چندین طلب
روزی من دل‌خسته را آخر خبر می‌شد ز تو

بر یاد داری: کز غمت شبها به تنهایی مرا
هم سینه پر می‌شد ز غم، هم دیده تر می‌شد ز تو؟

زان جام لعلت گه گهی می‌ریز آبی بر جگر
دل خسته‌ای، کش سالها خون در جگر می‌شد ز تو

گر روز می‌کردم شبی با رویت اندر خلوتی
شب روز می‌گشت از رخت، شامم سحر می‌شد ز تو

ور بی‌رقیبان ساعتی نزدیک ما می‌آمدی
ایوان ما پر شاهد و شمع و شکر می‌شد ز تو

لیلی اگر واقف شدی از ما چو مجنون، هر نفس
آشفته‌تر می‌شد ز من، دیوانه تر می‌شد ز تو

گر چرخ گردان داشتی در دل ز مهرت ذره‌ای
کارش چو کار اوحدی زیر و زبر می‌شد ز تو
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۶۶۷

ای آنکه، نیست جز بر یار انتعاش تو
بس می‌خروشد آن سخن دل‌خراش تو

زرقی همی فروشی و شهری همی خری
دخل گزاف بنگر و خرج بلاش تو

گویی که: دین پرستم و دنیا پرست نه
وانگه ز بیست خواجه فزون‌تر معاش تو

بر روی راه این دو سه حیوان، به راستی
کمتر ز دام نیست دم دانه‌پاش تو

گه راز خود ز خلق بپوشیده‌ای، ولی
روی زمین پرست ز تشویق فاش تو

فردا کجا خلاص دهی آن مرید را؟
کامروز قرض‌دار شد از بهر آش تو

با اوحدی مباف کرامات خود، که هیچ
کاری نمی‌رود ز بباش و مباش تو
هله
     
  
صفحه  صفحه 67 از 91:  « پیشین  1  ...  66  67  68  ...  90  91  پسین » 
شعر و ادبیات

اوحدی مراغه ای

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA