انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 87 از 91:  « پیشین  1  ...  86  87  88  89  90  91  پسین »

اوحدی مراغه ای


مرد

 
غزل شمارهٔ ۸۵۸

به روی خود نظر کن، تا بلای عقل و دین بینی
گره بر مشکها زن، تا کساد مشک چین بینی

سر و دل خواستی از من، اشارت کن، که در ساعت
سرم بر آستان خویش و دل بر آستین بینی

مرا سر گشته و حیران و ناکس گفته‌ای، آری
تو صاحب دولتی، در حال مسکینان چنین بینی

بهشتی طلعتا، آن چشمهٔ کوثر لبت باشد
که در وی لذت شیر و شراب و انگبین بینی

قیامت میکند طبعم چو میبیند ترا، آری
قیامت باشد آن ساعت که مه را بر زمین بینی

جدا کن پرده از رخسار چون خورشید نورانی
که نور خرمن ماهش به معنی خوشه چین بینی

دو لعل خویش را یک دم به وصف خود زبانی ده
که همچون اوحدی ملک سخن زیر نگین بینی
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۸۵۹

آمد بهار، خیمه بزن بر کنار جوی
بر دوست کن کنار وز دشمن کنار جوی

می‌چار فصل عیش فزاید، به می‌گرای
گل پنج روز بیش نپاید، به باغ پوی

بستان پر از بدایع صنعست، لیک هیچ
رنگیش نیست بیرخ یار بدیع جوی

چون سنگ و روست آنکه نشد گرم دل به عشق
در عهد آن نگار مکن یاد سنگ و روی

خواهی که بی‌تکلف چشمش نظر کنی
از نقش صورت دگران لوح دل بشوی

ای باد، بوی زلف چو چوگان او بیار
تا سر به مژده در کف پایت نهم چو گوی

هر دم به شیوهٔ دگرم صید میکنند
گاهی به قند آن لب و گاهی به بند موی

با قد آن صنم ز چمن، سرو گو: مبال
با روی آن پری، ز زمین لاله گو: مروی

ای اوحدی، تو خاک سر کوی دوست باش
باشد که دوست را گذر افتد به خاک کوی
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۸۶۰

بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی
دلبر کافرم از چادر کافوری روی

کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده
عرق و آب چکانش چو گلاب از سر و موی

کند شد قوت رفتارم از آن تیزی خوی
تیز شد لهجهٔ گفتارم از آن تندی خوی

گفتم: از چیست چنین تازه رخت گفت: از می
گفتم: از کیست چنین طیره سرت گفت: از شوی

خواهشی کردم و القصه عنان در پیچید
به وثاق آمد و پر مشک شد از وی مشکوی

خانه روشن شد از آن ماه سجنجل سینه
حجره گلشن شد از آن ترک عقیقل گیسوی

در فرو بستم و بنشست و می‌آوردم و نقل
و آنچه در مجلس ازو رنگ پدید آید و بوی

باده گردان شد و او سر خوش و من خرم و نه
در میان من و او هیچ کسی جز من و اوی

دست او ساقی و لب مطرب و رخ معشوقه
اوحدی واله و آشفته و زار از همه سوی

گاه در گردنم افتاد چو چوگان زلفش
گاه در پای وی افتاده من خسته چو گوی

باده خورد و به زبان مست شد آن تند نهاد
مست بود و به درم رام شد آن عربده جوی

باز کردم ز هم آن زلف دو تا، تار به تار
بر گشودم ز هم آن بند قبا، توی به توی

خانه خالی بود او عاشق و من مست،دگر
نتوان گفت برو، هر چه تو دانی میگوی
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۸۶۱

تو در شهری و ما محروم از آن روی
زهی شهر! و زهی رسم! و زهی خوی!

به بویت شاد میگردم همانا
نمیدانم که بادت میبرد بوی

به کوی خود دگر بیرون نیایی
اگر بینی که من خاکم در آن کوی

نبودت هرگز این عادت، مگر باز
غلط کردی گذر کردن بدین سوی

ترا هر موی دردستیست و آنگاه
من آشفته از دست تو چون موی

عجب گوی زنخ داری ندانم
که چوگان که خواهد بود این گوی؟

چو خواهم بوسه گویی: اوحدی، زر
به نقد این بشنو و باقی تو میگوی
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۸۶۲

ترا گذاشته بودم که کار ساز شوی
چو کار ساخته باشی به خانه باز شوی

به گرد خاطرت اکنون خود آن نمیگردد
که هیچ پیش رفیقان خود فراز شوی

ز دوستان که تو در شهر خود رها کردی
گمان نبود که زینگونه بی‌نیاز شوی

تو در دیار خود از خسروان مملکتی
رهامکن که: به کلی اسیر آز شوی

درین حدیقه بسی رازهای پنهانیست
به کوش تا مگر از محرمان راز شوی

زنیست صورت دنیا، مهل که دست طمع
به دامن تو رساند، که بی‌نماز شوی

حضور خلق نباشد ز فتنه‌ای خالی
درین میانه سزد گر به احتراز شوی

چو زاد آن مقر اینجا به دست باید کرد
تو هیچ راه نیابی چو بی‌جواز شوی

چو اوحدی ز جهان دست حرص کن کوته
که وقت شد که در آن منزل دراز شوی
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۸۶۳

یک سخن زان لعل خاموشم بگوی
نکته‌ای شیرین‌تر از نوشم بگوی

بر دهانم نه لب و سری که هست
از زبان خویش در گوشم بگوی

امشبم چون دوش بودن آرزوست
از چه می‌داری شب دوشم؟ بگوی

هوش من در گفتن شیرین تست
تا نباید رفتن از هوشم بگوی

دیشبم پوشیده گفتی: سر بیار
این سخن بی‌یار سر پوشم بگوی

با دل مجنون من پیغام وصل
پیش از آن کز هجر برجوشم بگوی

اوحدی، با چشم مستش حال من
گر نکردستی فراموشم بگوی
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۸۶۴

دلا، زین بدایت چه دیدی؟ بگوی
ز پایان و غایت چه دیدی؟ بگوی

ازین چار لشکر چه داری؟ بیار
و زان هفت آیت چه دیدی؟ بگوی

به وقت حمیت درین رزمگاه
ز اهل حمایت چه دیدی؟ بگوی

از آن کس که میداردت در عنا
نشان عنایت چه دیدی؟ بگوی

درین کشور از والیان بزرگ
طریق ولایت چه دیدی؟ بگوی

ازین عدل نامان غولی طلب
برون از جنایت چه دیدی؟ بگوی

اگر سر قرآن بدانسته‌ای
در آن عشر و آیت چه دیدی؟ بگوی

روایتگرست این از آن، آن ازین
غرض زین روایت چه دیدی؟ بگوی

نهایت ندارد بیابان عشق
تو زین بی‌نهایت چه دیدی؟ بگوی

ازین جاه جویان دعوی پرست
بغیر از حکایت چه دیدی؟ بگوی

چو نور هدی یافتی، اوحدی
ز چندین هدایت چه دیدی؟ بگوی
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۸۶۵

شاخ ریحانی تو، یا برگ گل سوری؟ بگوی
آفتابی؟ یا پری، یا چهرهٔ نوری؟ بگوی

با چنان بالا و دیدار بهشتی کان تست
از چه ما را کرده‌ای در دوزخ ای حوری، بگوی

دیگران را چون مجالی میدهی نزدیک خود
از من آشفتهٔ بیدل چرا دوری؟ بگوی

چون که با ما باده خوردی قصهٔ رفتن مگوی
یا چو با مستان نشستی ترک مستوری بگوی

ای که ما را سرزنش کردی که: این آشوب چیست؟
با شراب سرخ صاف صرف انگوری بگوی

عقل معذورم کجا دارد،که در فصلی چنین
ترک جام باده گویم؟ گر تو معذوری بگوی

اوحدی، گر پند خواهی دادن این آشفته را
آن سخن را، این زمان مستم، به مخموری بگوی
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۸۶۶

عاشقم، از عشق من گر به گمانی بگوی
چاره ندانم که چیست؟ آنچه تو دانی بگوی

منتظرم تا مگر پیش من آیی شبی
گر بتوانی بیا ور نتوانی بگوی

من به دلم یار تو، باز تو گر یار من
هم به دلی کو نشان؟ ور به زبانی بگوی

دوش بر آن بوده‌ای تا بخوری خون من
بی‌خبرم خون مخور، هر چه بر آنی بگوی

جان و دلی زین جهان دارم اگر زانکه تو
در پی اینی ببر، بر سر آنی بگوی

چند بگویی: ترا من برسانم به کام؟
آنچه پذیرفته‌ای چون برسانی بگوی

بیش مزن تیغ غم بر جگر اوحدی
ترک نه‌ای، ترک این سخت کمانی بگوی
هله
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۸۶۷

با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی
چون ترا از دل من نیست خبر هیچ مگوی

چند گویی که: حدیث تو به زر نیک شود؟
روی زرین مرا بین وز زر هیچ مگوی

پیش قند دهن پسته مثال تو ز شرم
چون نبات ار بگذارد ز شکر هیچ مگوی

هر دمی قصهٔ ما را چه ز سر میگیری؟
جان چو در پای تو کردیم ز سر هیچ مگوی

از دهان تو به یک بوسه چو خرسند شدیم
زان دهن جز سخن بوسه دگر هیچ مگوی

من بی‌سود چه گرد تو توانم گشتن؟
گر کمر گرد تو گردد ز کمر هیچ مگوی

سینهٔ اوحدی از عشق تو گر ناله کند
ناوکت را سپرست و بس پر هیچ مگوی
هله
     
  
صفحه  صفحه 87 از 91:  « پیشین  1  ...  86  87  88  89  90  91  پسین » 
شعر و ادبیات

اوحدی مراغه ای

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA