انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 13 از 54:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  53  54  پسین »

فروغی بسطامی


زن

 
غزل شمارهٔ ۱۱۹

بر سر راه تو افتاده سری نیست که نیست
خون عشاق تو در ره‌گذری نیست که نیست

غیرت عشق عیان خون مرا خواهد ریخت
که نهان با تو کسی را نظری نیست که نیست

من نه تنها ز سر زلف تو مجنونم و بس
شور آن سلسله در هیچ سری نیست که نیست

نه همین لاله به دل داغ تو دارد ای گل
داغ سودای رخت بر جگری نیست که نیست

اثری آه سحر در تو ندارد، فریاد
ور نه آه سحری را اثری نیست که نیست

سیل اشک ار بکند خانهٔ مردم نه عجب
کز غمت گریه کنان چشم تری نیست که نیست

جز شب تیرهٔ ما را که ز پی روزی نیست
پی هر شام سیاهی سحری نیست که نیست

چون خرامی، به قفا از ره رحمت بنگر
کز پی‌ات دیدهٔ حسرت نگری نیست که نیست

بی خبر شو اگر از دوست خبر می‌خواهی
زان که در بی خبری‌ها خبری نیست که نیست

ترک سر تا نکنی پای منه در ره عشق
که درین وادی حیرت خطری نیست که نیست

من مسکین نه همین خاک درش می‌بوسم
خاک بوس در او تاجوری نیست که نیست

قابل بندگی خواجه نگردید افسوس
ور نه در طبع فروغی هنری نیست که نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۲۰

یار اگر جلوه کند دادن جان این همه نیست
عشق اگر خیمه زند ملک جهان این همه نیست

نکته‌ای هست در این پرده که عاشق داند
ور نه چشم و لب و رخسار و دهان این همه نیست

مگر از کوچهٔ انصاف درآید یوسف
ور نه سرمایهٔ سودا زدگان این همه نیست

کوه کن تا به دل اندیشهٔ شیرین دارد
گر به مژگان بکند کوه گران این همه نیست

از دو بینی بگذر تا به حقیقت بینی
که میان حرم و دیر مغان این همه نیست

چار تکبیر بزن زان که به بازار جهان
بایع و مشتری و سود و زیان این همه نیست

گر نهان عشوهٔ چشم تو نگردد پیدا
فتنه‌انگیزی پیدا و نهان این همه نیست

اثر شست تو خون همه را ریخت به خاک
ور نه در کش مکش تیر و کمان این همه نیست

هیچکس ره به میان تو ز موی تو نبرد
با وجودی که ز مو تا به میان این همه نیست

خود مگر روز جزا رخ بنمایی ورنه
جلوهٔ حور و تماشای جنان این همه نیست

تو ندانی نتوان نقش تو بستن به گمان
زان که در حوصلهٔ وهم و گمان این همه نیست

جام می نوش به یاد شه جمشید شعار
که مدار فلک و دور زمان این همه نیست

شاه دریا دل بخشنده ملک ناصردین
که بر همت او حاصل کان این همه نیست

آن چه من زان دهن تنگ، فروغی دیدم
کی توان گفت که تقریر زبان این همه نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۲۱

من کیم، پروانهٔ شمعی که در کاشانه نیست
خانه‌ام را سوخت بی باکی که او در خانه نیست

دست همت را کشیدم از سر دنیا و دین
هر کسی را در طلب این همت مردانه نیست

از پس رنجی که بردم در وفا آخر مرا
دامن گنجی به چنگ آمد که در ویرانه نیست

می گساران فارغند از فتنه دور زمان
کس حریف آسمان جز گردش پیمانه نیست

سبحدهٔ صد دانه از بهر حساب ساغر است
ور نه یک جو خاصیت در سبحهٔ صد دانه نیست

گریهٔ مستانه آخر عقده‌ام از دل گشود
خندهٔ شادی به غیر از گریهٔ مستانه نیست

نقد زاهد قابل آن شاهد زیبا نشد
زان که هر جان مقدس در خور جانانه نیست

تا غم دلبر درآمد خرمی از دل برفت
زان که جای آشنا سر منزل بیگانه نیست

در غم آن نوش لب افسانهٔ عالم شدم
وین غم دیگر که تاثیری در این افسانه نیست

گفتم از دیوانگی زلفش بگیرم، عشق گفت
لایق این حلقهٔ زنجیر هر دیوانه نیست

تا فروغی پرتو آن شمع در محفل فتاد
هیچ کس از سوز من آگه به جز پروانه نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۲۲

ایمن از تیر نگاه تو دل زاری نیست
مردم آزارتر از چشم تو بیماری نیست

باز در فکر اسیران کهن افتادی
به کمند تو مگر تازه گرفتاری نیست

کی تواند که به سر تاج سلیمانی زد
هر که از لعل تواش خاتم زنهاری نیست

هر گز آن دولت بیدار نصیبش نشود
هر که را وقت سحر دیدهٔ بیداری نیست

دامن گوهر مقصود به دستش نفتد
هرکه را در دل شب چشم گهرباری نیست

قدمی بیش نمانده‌ست میان من و دوست
لیکن از ضعف مراقوت رفتاری نیست

ای که گفتی غم دل در بر دلدار بگو
خود چه گویم که مرا قدرت گفتاری نیست

کاشکی بار غمش بر کمر کوه نهند
تا بدانند که سنگین‌تر از این باری نیست

گاهی از حضرت معشوق نگاهی بکند
خوش تر از مشغلهٔ عشق دگر کاری نیست

یار از پرده هویدا شد و یاران غافل
یوسفی هست دریغا که خریداری نیست

اثری در نفس پیر مغان است ار نه
سبحهٔ شیخ کم از حلقه زناری نیست

از لب ساقی سر مست فروغی ما را
نشه‌ای هست که در خانه خماری نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۲۳

وصل تو نصیب دل صاحب نظری نیست
یاقوت لبت قسمت خونین جگری نیست

المنةالله که به عهد رخ و زلفت
بر گردن من منت شام و سحری نیست

پیداست ز نالیدن مرغان گلستان
کاسوده ز سودای غمش هیچ سری نیست

فریاد که جز اشک شب و آه سحرگاه
اندر سفر عشق مرا هم سفری نیست

در راه خطرناک طلب گم شدم آخر
زیرا که درین ورطه مرا راهبری نیست

تا آن صنم آمد به در از پرده، فلک گفت
الحق که درین پرده چنین پرده‌دری نیست

گفتی که چه داری به خریداری لعلش
جز اشک گران مایه به دستم گهری نیست

تا خود نشوی شانه، به زلفش نزنی چنگ
انگشت کسی کارگشای دگری نیست

در کوی خرابات رسیدم به مقامی
کانجا ز کرامات فروشان اثری نیست

جز دردسر از درد کشی هیچ ندیدم
افسوس که در بی خبری هم خبری نیست

شرمنده شد آخر ز دل تنگ فروغی
پنداشت ز تنگ شکرش تنگ تری نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۲۴

غمش را غیر دل سر منزلی نیست
ولی آن هم نصیب هر دلی نیست

کسی عاشق نمی‌بینم و گر نه
میان جان و جانان حایلی نیست

کی اش مجنون لیلی می‌توان گفت
کسی کافسانه در هر محفلی نیست

کجا گردد قبول خواجهٔ ما
غلامی راکه بخت مقبلی نیست

نشاطی هست در قربان گه عشق
که مقتولی ملول از قاتلی نیست

شرابی خورده‌ام از جام طفلی
که در خم خانهٔ هر کاملی نیست

من از بی حاصلی حاصل گرفتم
و زین خوش‌تر کسی را حاصلی نیست

سر کوی عدم گشتم که آنجا
دو عالم را وجود قابلی نیست

شدستم غرق دریایی که هرگز
غریقش را امید ساحلی نیست

من و آن صورت زیبا فروغی
که این معنی به هر آب و گلی نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۲۵

گر نه آن ترک سیه چشم سر یغما داشت
مژه را بهر چه صف در صف جا بر جا داشت

تلخ کامی مرا دید و ترش روی نشست
آن که صد تنگ شکر در لب شکرخا داشت

جانم آمد به لب از حسرت شیرین دهنی
که در احیای دل مرده دم عیسی داشت

شاهدی تشنه لبم کشت که از غایت لطف
چشمهٔ آب بقا در لب جان بخشا داشت

بخت بدبین که ز اندوه کسی جان دادم
کز پی کاهش غم روی نشاط افزا داشت

دل دیوانه از آن کوی به حسرت می‌رفت
ولی از سنبل او سلسله‌ها برپا داشت

وقت کشتن نظری جانب قاتل کردند
تیغ بر گردن عشاق چه منت‌ها داشت

کاش بر حسن خود آن ماه نظر بگشاید
تا بداند که چرا عشق مرا شیدا داشت

دوش از وجد فروغی به کلیسا می‌گفت
که مرا جلوهٔ ترسابچه‌ای ترسا داشت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۲۶

پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت
مهرهٔ مهر تو در حقهٔ دل منزل داشت

من همین از نظر افتاده چشمت بودم
ور نه صد مساله با مردم صاحب دل داشت

دوش با سرو حدیث غم خود می‌گفتم
کاو هم از قد تو خون در دل و پا در گل داشت

خون بهای دلم از چشم تو نتوانم خواست
که به یک غمزهٔ دو صد غرقه به خون بسمل داشت

هر تنی در طلبت لایق جان دادن نیست
نیک بخت آن که تن پاک و دل قابل داشت

خال هندوی تو بر آتش عارض شب و روز
پی احضار دل سوختگان فلفل داشت

در ره عشق مرا حسرت مقتولی کشت
که نگاهی گه کشتن به رخ قاتل داشت

ساخت فارغ ز غم رفته و آینده مرا
وه که ساقی خبر از ماضی و مستقبل داشت

با همه ناخوشی عشق فروغی خوش بود
شادکام آن که غم روی ترا حاصل داشت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۲۷

سر بیمار گر آن چشم دل آزار نداشت
بر سر هر گذری این همه بیمار نداشت

نازم آن طره که با این همه بار دل خلق
سرگرانی ز گران باری این بار نداشت

کارم از هیچ طرف تنگ نمی‌شد در عشق
اگر آن تنگ دهان با دل من کار نداشت

بر کسی خواجه ما از سر رحمت نگذشت
که نشد بندهٔ او از دل و اقرار نداشت

روز روشن کسی آن سنبل شب رنگ ندید
که پریشان دلش آهنگ شب تار نداشت

طالب وصلی اگر با غم هجران خوش باش
گل نمی‌گشت عزیز این همه گر خار نداشت

شاهدی کشت به یک جلوهٔ قامت ما را
که قیامت شد و از کار خود انکار نداشت

همه گویند که از جان چه تمتع بردی
چه تمتع ز متاعی است که بازار نداشت

نقد جان در عوض بوسه بتان نگرفتند
گوهری داشت فروغی که خریدار نداشت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۲۸

دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت
تا خبردار شدم کار دل از کار گذشت

با وجودی که نه شب دیده‌ام او را و نه روز
شب و روزم همه در حسرت دیدار گذشت

چه نگه بود که دل از کف عشاق ربود
چه بلا بود که بر مردم هشیار گذشت

گر صفای می ناب و رخ ساقی این است
کس نیارد ز در خانه خمار گذشت

تا دلت خون نکند لاله رخی کی دانی
که چه‌ها بر سرم از دیدهٔ خون‌بار گذشت

قامت شاخ گل از بار خجالت خم شد
هر گه آن سرو خرامنده به گل‌زار گذشت

عاشقان رخ آن تازه جوان پیر شدند
وقت آزادی مرغان گرفتار گذشت

طالع خفته‌ام از خواب برآمد وقتی
که به سر وقت من آن دولت بیدار گذشت

من که از سلطنت امکان گذشتن دارم
نتوان ز گدایی در یار گذشت

گر به یک لحظه دو صد بار کشی در خونم
ممکنم نیست ز عشق تو به یک بار گذشت

عشقت از چار طرف بست ره چارهٔ ما
که میسر نشود از تو به ناچار گذشت

چه کنم گر نکنم صبر فروغی در عشق
گر نیارد دلم از صحبت دلدار گذشت
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 13 از 54:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  53  54  پسین » 
شعر و ادبیات

فروغی بسطامی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA