انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 25 از 54:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  53  54  پسین »

فروغی بسطامی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۳۹

دل نداند که فدای سر جانان چه کند
گر فدای سر جانان نکند جان چه کند

لب شکر شکنت رونق کوثر بشکست
تا دهان تو به سرچشمهٔ حیوان چه کند

جنبش اهل جنون سلسله‌ها را بگسست
تا خم طرهٔ آن سلسله جنبان چه کند

گرهٔ کار مرا دست فلک باز نگرد
تا قوی پنجه آن طرهٔ پیچان چه کند

جمع کردم همه اسباب پریشانی را
تا پریشانی آن زلف پریشان چه کند

شام من صبح ز خورشید فروزنده نشد
تا فروغ رخ آن ماه درخشان چه کند

رازم از پردهٔ دل هیچ هویدا نشده‌ست
تا که غمازی آن غمزهٔ پنهان چه کند

به خضر آب بقا داد و به جمشید شراب
تا به پیمانهٔ ما ساقی دوران چه کند

جنبشی کرد صنوبر که قیامت برخاست
تا سهی قامت آن سرو خرامان چه کند

نرگس مست به باغ آمد و پیمانه به دست
تا قدح بخشی آن نرگس فتان چه کند

بسته‌های شکر از هند به ری آمده باز
تا شکر خندهٔ آن پستهٔ خندان چه کند

صف ترکان ختایی همه آراسته شد
تا صف آرایی آن صف زده مژگان چه کند

پایه طبع فروغی ز نهم چرخ گذشت
تا علو نظر همت سلطان چه کند

ناصرالدین شه بخشنده که دست کرمش
می‌نداند که به سرمایهٔ عمان چه کند
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۴۰

چون دم تیغ تو قصد جان ستانی می‌کند
بار سر بر دوش جانان زان گرانی می‌کند

چشم بیمار تو را نازم که با صاحب دلان
دعوی زورآوری در ناتوانی می‌کند

من غلام آن نظربازم که با منظور خود
شرح حال خویش را در بی زبانی میکند

حالتی در باغ او دارم که با من هر سحر
بلبل دستان‌سرا هم داستانی می‌کند

چون ننالد مرغ مسکینی که او را داده‌اند
دامن باغی که گل چین باغبانی می‌کند

من کجا و بزم آن شاهنشه اقلیم حسن
صعوه با شهباز کی هم آشیانی می‌کند

گر نه باد صبح دم در گلشن او جسته راه
برق آهم پس چرا آتش فشانی می‌کند

ساقیا من ده که آخر گنبد نیلوفری
ارغوانی رنگ ما را زعفرانی می‌کند

عافیت خواهی زمین بوس در می‌خانه باش
زان که می دفع بلای آسمانی می‌کند

رهروی از کعبه مقصود می‌جوید نشان
کاو وطن در کوی بی نام و نشانی می‌کند

عاشق صادق فروغی بر سر سودای عشق
نقد جان را کی دریغ از یار جانی می‌کند
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۴۱

زلف و خط دلکشش دام بنی آدمند
این دو بلای سیاه ولولهٔ عالمند

حلقه به گوشان شوق با المش خوش دلند
خانه به دوشان عشق با ستمش خرمند

راهروان صفا از همه دل واقفند
کارکنان خدا در همه جا محرمند

خاطر آزادگان بند کم و بیش نیست
مردم کوته نظر در غم بیش و کمند

عشق و سلامت مجو، زان که اسیران او
کشتهٔ تیغ بلا، غرقهٔ بحر غمند

چون سحری سر کنند از لب جان بخش او
بر تن دل مردگان روح دگر دردمند

اهل خرابات را خوار مبین کاین گروه
مالک آب حیات صاحب جام جمند

آیت پیغمبری داده بتان را خدا
زان که همه در جمال یوسف عیسی دمند

من به جنون خوش دلم زان که پری پیکران
شیفته را هم نشین سوخته را مرهمند

قتل فروغی خوش است زان که همه مهوشان
در سر این ماجرا کارنمای همند
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۴۲

بتان به مملکت حسن پادشاهانند
ولی دریغ که بدخواه نیک خواهانند

ز اصل پرورش روح می‌دهند این قوم
ولی ز فرقت جان سوز جسم گاهانند

به جای شیر ز بس خورده‌اند خون جگر
هنوز تشنه‌لب خون بیگناه انند

کجا کمان سلامت ز عرصه‌ای ما راست
که در کمین ز چپ و راست کج کلاهانند

به طاق آن خم ابرو شکستگی مرساد
که در پناهش پیوسته بی پناهانند

گرت ز تیغ کشد غمزه‌اش گواه مخواه
که کشتگان ره عشق بی گواهانند

فروغی از پی خوبان ماه روی مرو
که سر به سر همه بی مهر و دل سیاهانند
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۴۳

جمعی که مرهم جگر خستهٔ منند
از جعد عنبرین همه عنبر به دامنند

از تیر غمزه رخنه به جانم فکنده‌اند
خیلی که از دو زلف خداوند جوشنند

من دشمنم به خیل نکویان که این گروه
با دشمنان موافق و با دوست دشمنند

تعیین دل مکن بر خوبان سنگ دل
زیرا که در شکستن دلها معینند

گر بشکنند شیشهٔ دل را غریب نیست
سیمین بران که سخت‌تر از کوه آهنند

آنان که برده ساقی سرمست هوششان
از دستبرد فتنهٔ ایام ایمنند

بی پرده گشت راز من ای ماه خرگهی
شد وقت آن که پرده ز رویت برافکنند

دل بستگان زلف تو آسوده از نجات
افتادگان دام تو فارغ ز گلشنند

با آن که هیچ ناله به گوشت نمی‌رسد
شهری ز دست عشق تو سرگرم شیونند

خلقی کنند منع فروغی به راه عشق
کاسوده دل ز غمزهٔ آن چشم رهزنند
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۴۴

ای خنده تو راهزن کاروان قند
ما نیش عشق خورده و لعل تو نوشخند

برخاست نیشکر که ز قد تو دم زند
از هم جدا جدا شد و ببریده بندبند

مردم سپند بر سر آتش نهند و تو
آتش زدی به عالم از آن خال چون سپند

ماهی ندیده‌ام چو تو در چارسوی حسن
خودرای و خودنما، خودآرای خودپسند

بالا گرفت آه من از شمع قد تو
چون شعله‌ای که از سر آتش شود بلند

من مو به مو جراحت و جعد تو مشک بو
تو سر به سر ملاحت من خسته گزند

چشم از فراق روی تو در گریه تا به کی
دل ز اشتیاق موی تو در مویه تا به چند

عشاق را کشیده‌ای از زلف چین به چین
آفاق را گرفته‌ای از خم به خم کمند

جمعی اسیر آن سر زلفین تاب دار
شهری شهید آن خم ابروی تیغ بند

بیرون نمی‌رود غم لیلی به هیچ روی
عاقل نمی‌شود دل مجنون به هیچ بند

بر آن دو زلف دست فروغی نمی‌رسد
بی همت بلند خداوند هوشمند
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۴۵

هر جا حدیث حسن تو تقریر می‌کنند
آیات رحمت است که تفسیر می‌کنند

یارب چه صورتی تو که در کارگاه چشم
مردم همی خیال تو تصویر می‌کنند

هر خواب فتنه‌خیز که بینند مردمان
آن را به چشم مست تو تعبیر می‌کنند

خون می‌چکد ز خامهٔ خونین دلان شوق
چون نامه فراق تو تحریر می‌کنند

دل بسته‌ام به زلف تو زیرا که عاقلان
دیوانه را به حلقهٔ زنجیر می‌کنند

خرسندم از خرابی دل زان که عاقبت
ویران‌سرای عشق تو تعمیر می‌کنند

در صیدگاه عشق همه زخم کاری است
اول ترحمی که به نخجیر می‌کنند

عشقم کشیده بر سر میدان لشکری
کز غمزه کار خنجر و شمشیر می‌کنند

ملکی که در تصرف شاهان نیامده
ترکان به یک مشاهده تسخیر می‌کنند

کاری که از کمند نیاید، سهی قدان
از حلقه حلقهٔ زلف گره گیر می‌کنند

شاهان همه اسیر بتان سیاه چشم
این آهوان نگر که چه با شیر می‌کنند

مژگان او به جان فروغی کجا رسد
کی لاشه را نشان چنین تیر می‌کنند
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۴۶

هر که را که بخت، دیده می‌دهد، در رخ تو بیننده می‌کند
وان که می‌کند سیر صورتت، وصف آفریننده می‌کند

خوی ناخوشش می‌کشد مرا، روی مهوشش زنده می‌کند
یار نازنین هر چه می‌کند، جمله را خوشانده می‌کنند

هر گه از درش خیمه می‌کنم، جامه می‌درم، نعره می‌زنم
من به حال دل گریه می‌کنم، دل به کار من خنده می‌کند

هست مدتی کان شکر دهن، می‌دهد مرا ره در انجمن
من حکایت از رفته می‌کنم، او حدیث از آینده می‌کند

گر در این چمن من به بوی یار، زندگی کنم بس عجب مدار
کز شمیم خود باد نوبهار، خاک مرده را زنده می‌کند

چون به روی خود پرده می‌کشد، روز روشنم تیره می‌شود
چون به زلف خود شانه می‌زند، خاطرم پراکنده می‌کند

چون به بام حسن می‌زند علم، ماه را پس پرده می‌برد
چون به باغ ناز می‌نهد قدم، سرو را سرافکنده می‌کند

کاسهٔ تهی هر چه باقی است، پر کننده‌اش دست ساقی است
ما در این گمان کانچه می‌کند، آسمان گردنده می‌کند

گاه می‌دهد جام می به جم، گاه می‌زند پشت پا به غم
پیر می فروش از سر کرم، کارهای فرخنده می‌کند

جام باده چیست، کشتی نجات، باده خور کز اوست مایهٔ حیات
ورنه عاقبت سیل حادثات، خانهٔ تو برکنده می‌کند

گاهی آگهم، گاه بی‌خبر، گاه ایمنم، گاه در خطر
گاهم اختیار شاه تاجور، گاهم اضطرار بنده می‌کند

نو عروس بخت هر شب از دری، جلوه می‌دهد ماه انوری
وان چه می‌کند مشق دلبری، بهر خان بخشنده می‌کند

خازن ملک، گنج خوش دلی، نام او حسین، اسم وی علی
کز جبین اوست هر چه منجلی، آفتاب تابنده می‌کند

زان فروغی از شور آن پری، مشتهر شدم در سخنوری
کز فروغ خود مهر خاوری، ذره را فروزنده می‌کند
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۴۷

آتش‌زدگان ستم آب از تو نخواهند
دل سوختگان غیر عذاب از تو نخواهند

فردای قیامت که حساب همه خواهند
خونین کفنان هیچ حساب از تو نخواهند

گر بی‌گنهان را کشی امروز به محشر
تقصیر تو بخشند و عقاب از تو نخواهند

گر خون محبان خوری از تاب محبت
پاداش عمل در همه باب از تو نخواهند

قومی که جگر سوخته آتش عشقند
شاید که بجز بادهٔ ناب از تو نخواهند

جمعی که به بیداریشان کام ندادی
جور است که یک بوسه به خواب از تو نخواهند

تا چند ز خون مژه در کوی تو احباب
صد نامه نویسند و جواب از تو نخواهند

مردم ز سیه چشم تو در میکدهٔ عشق
مستند به حدی که شراب از تو نخواهند

هر جا که برآید ز غمت نالهٔ عشاق
ارباب طرب چنگ و رباب از تو نخواهند

الحق که غزالان سیه چشم فروغی
حیف است غزلهای خوش آب از تو نخواهند
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۴۸

گر ز غلامیش نشانت دهند
سلطنت کون و مکانت دهند

بندهٔ او شو که یک التفات
خواجگی هر دو جهانت دهند

پیروی پیر خرابات کن
تا شرف بخت جوانت دهند

دامن رندان سبک سیر گیر
تا همه دم رطل گرانت دهند

سر به خط ساقی گل‌چهره نه
تا ز قضا خط امانت دهند

بادهٔ مستانه بنوش آشکار
تا خبر از راز نهانت دهند

تا نرسد جان تو بر لب کجا
نوشی از آن گنج دهانت دهند

گر نگری لعل گهربار او
دیدهٔ یاقوت فشانت دهند

گر بدری پردهٔ تن را ز هم
ره به سراپرده جانت دهند

در عوض خاک در او مگیر
گر همه گل‌زار جنانت دهند

کاش فروغی شب هجران دوست
تا به سحر تاب و توانت دهند
     
  
صفحه  صفحه 25 از 54:  « پیشین  1  ...  24  25  26  ...  53  54  پسین » 
شعر و ادبیات

فروغی بسطامی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA