انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 26 از 54:  « پیشین  1  ...  25  26  27  ...  53  54  پسین »

فروغی بسطامی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۴۹

عاشقی کز خون دل جام شرابش می‌دهند
چشم تر، اشک روان، حال خرابش می‌دهند

هر که را امروز ساقی می‌کشد پای حساب
ایمنی از هول فردای حسابش می‌دهند

هر که ماهی خدمت می را به صافی می‌کند
سالها فرماندهی آفتابش می‌دهند

هیچ هشیاری نمی‌خواهد خمارآلوده‌ای
کز لب میگون او صهبای نابش می‌دهند

گرد بیداری نمی‌گردد کسی در روزگار
کز خمارین چشم او داروی خوابش می‌دهند

تشنه کامی کز پی ابروی ترکان می‌رود
آخر از سرچشمه شمشیر آبش می‌دهند

هر که اول زان صف مژگان سالی می‌کند
آخرالامر از دم خنجر جوابش می‌دهند

گر کمند حلق عاشق طرهٔ معشوق نیست
پس چرا بر چهره چندین پیچ و تابش می‌دهند

چون ز جعد پر گره آن ترک می‌سازد زره
ره به جیش خسرو مالک رقابش می‌دهند

ناصرالدین شاه غازی آن که در میدان جنگ
فتح و نصرت بوسه بر زرین رکابش می‌دهند

کی فروغی روز وصل او به راحت می‌رود
بس که شبها از غم هجران عذابش می‌دهند
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۵۰

هر که را کار بدان چشم دل آزار بود
عجبی نیست گرش کشته شدن کار بود

شاهد ار می‌طلبی بر سر این کار ز من
نظم دربار شهنشاه جهاندار بود

من قوی پنجه و چشم تو ز بیماران است
کس شنیده‌ست قوی کشتهٔ بیمار بود

دانی از بهر چه شب تا به سحر بیدارم
چشم عاشق همه شب باید بیدار بود

من به جز چشم سیه مست تو کم تر دیدم
ترک مستی که پی مردم هشیار بود

کرده تا چشم تو از غمزه اسیرم گفتم
شیرگیری صف آهوی تاتار بود

کی کند در همه عمرش هوس آزادی
آن که در حلقهٔ زلف تو گرفتار بود

گر تو صیاد دل اهل محبت باشی
دام البته به از دامن گل‌زار بود

تو به هر جا که روی سنبل پر چین بر دوش
خاک مشکین شود و مشک به خروار بود

زین تطاول که دل از طرهٔ طرار تو دید
گر بدادش برسد شاه سزاوار بود

دادگر خسرو بخشنده ملک ناصردین
کافتاب فلکش حاجب دربار بود

گر نه منظور فروغی به حقیقت شاه است
پس چرا خاطر او مشرق انوار بود
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۵۱

دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود
ورنه کوتاهی از آن زلف گره گیر نبود

دوش با طره‌اش از تیرگی بخت مرا
گله‌ای بود ولی قدرت تقریر نبود

عشق می‌گفتم و می‌سوختم از آتش عشق
که در این مساله‌ام فرصت تفسیر نبود

کی جهان سوختی از عشق جهان سوز اگر
در جهان جلوهٔ آن حسن جهان گیر نبود

بس که سرگرم به نظارهٔ قاتل بودم
هیچ آگاهیم از ضربت شمشیر نبود

یارب این صید فکن کیست که نخجیرش را
خون دل می‌شد و دل با خبر از تیر نبود

نازم آن شست کمان‌کش که به جز پیکانش
خواهشی در دل خون گشتهٔ نخجیر نبود

با غمش گر نکنم صبر، فروغی چه کنم
که جز این قسمتم از عالم تقدیر نبود
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۵۲

شب که در حلقهٔ ما زلف دل آرام نبود
تا به نزدیک سحر هیچ دل آرام نبود

حلقهٔ دام نجات است خم طرهٔ دوست
وای بر حالت مرغی که در این دام نبود

جز بدان آهوی وحشی که به من رام نگشت
دل وحشت‌زده با هیچ کسم رام نبود

یار در کشتن من این همه انکار نداشت
گر در این کار مرا غایت ابرام نبود

منت پیک صبا را نکشیدم در عشق
که میان من او حاجت پیغام نبود

من از انجام جهان واقفم از دولت جام
که به جز جام کسی واقف از انجام نبود

می خور ای خواجه که زیر فلک مینایی
خون دل خورد حریفی که می آشام نبود

خم فرح‌بخش نمی‌گشت اگر باده نداشت
جم سرانجام نمی‌جست اگر جام نبود

چشم بد دور که در چشمهٔ نوش ساقی
نشه‌ای بود که در بادهٔ گلفام نبود

مایل گوشه‌ة ابروی تو بودم وقتی
که نشان از مه نو بر لب این بام نبود

جلوه‌گر حسن تو از عشق من آمد آری
صبح معلوم نمی‌گشت اگر شام نبود

فتنه در شهر ز هر گوشه نمی‌شد پیدا
چشم فتان تو گر فتنهٔ ایام نبود

کفر زلف تو گرفتی همه عالم را
ناصرالدین شاه اگر خسرو اسلام نبود

آن خدیوی که فروغی خبر شاهی او
داد آن روز که از خاتم جم نام نبود
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۵۳

مانع رفتن بجز مهر و وفای من نبود
ور نه در کوی بتان بندی به پای من نبود

گر نبودی کوه اندوه محبت در میان
لقمه‌ای هرگز بقدر اشتهای من نبود

دانی از بهر چه کامم را دهان او نداد
انتها در خواهش بی منتهای من نبود

آن که در هر پرده نقش صورت شیرین کشید
با خبر از شاهد شیرین ادای من نبود

حلقهٔ گیسوی او با من سر سودا نداشت
ور نه کوتاهی ز اقبال رسای من نبود

تا فتادم در قفای چشم سحرانگیز او
کو نظربازی که چشمش در قفای من نبود

عرصهٔ نازش که از اندازه بیرون رفته بود
تنگ شد از کشتگان چندان که جای من نبود

گر شهیدان را به محشر خون بها خواهند داد
پس چرا قاتل به فکر خون بهای من نبود

از پس آتش زدن خاکسترم برباد داد
این عنایت‌های گوناگون سزای من نبود

من که الا عاشقی جرمی نکردم هیچ وقت
این عقوبت‌های پی در پی جزای من نبود

صد گره زلفش گشود اما ز کار دیگران
صد نگه چشمش نمود اما برای من نبود

عقده‌ها زد بر دل گویا که آن زلف بلند
واقف از عدل شه کشورگشای من نبود

ناصرالدین شاه عادل آن که هنگام دعا
جز بقای دولت او مدعای من نبود

از دعا آخر فروغی حاصلم شد مدعا
تا نپنداری اجابت در دعای من نبود
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۵۴

قدح باده اگر چشم بت ساده نبود
این همه مستی خلق از قدح باده نبود

سبب باده ننوشیدن زاهد این است
که سراسر همه اسباب وی آماده نبود

دوش در دامن پاک صنم باده‌فروش
اثری بود که در دامن سجاده نبود

تا به درها نروی هر سحری کی دانی
که دری غیر در میکده بگشاده نبود

هر که دل بردن معشوق بیند داند
که گناه از طرف عاشق دل داده نبود

هرگز ایجاد نمی‌کد خدا آدم را
عین مقصود گر آن شوخ پری زاده نبود

قاصد ار دوست به سویم نفرستاد خوشم
که میان من و او جای فرستاده نبود

روز محشر به چه امید ز جا بر خیزد
هر سری کز دم شمشیر تو افتاده نبود

واقف از داغ دل لاله نخواهد بودن
هر نهادی که در آن داغ تو بنهاده نبود

با که من قابل قلاده نبودم هرگز
یا سگ کوی تو محتاج به قلاده نبود

کی فروغی ز فلک سر خط آزادی داشت
گر به درگاه ملک بندهٔ آزاده نبود

آفتاب فلک جود ملک ناصردین
که به قدر کرمش گوهر بیجاده نبود
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۵۵

لب پیمانه اگر بر لب جانانه نبود
بوسه‌گاه لب رندان لب پیمانه نبود

گوشه چشمش اگر نشئه ندادی می را
یک جهان مست به هر گوشهٔ می‌خانه نبود

مایهٔ مستی ما باده نبودی هرگز
ساقی بزم گر آن نرگس مستانه نبود

بعد چندی که شدم داخل کاشانهٔ دوست
آن هم از دشمنی چرخ به کاشانه نبود

آشنای حرمی بوده‌ام از جذبهٔ عشق
که در آنجا گذر محرم و بیگانه نبود

از پی مقصد دل در همه عالم گشتیم
گنج مقصود در این عالم ویرانه نبود

من به هر کشوری از عشق نبودم رسوا
گر به هر مجلسی از حسن تو افسانه نبود

پرتو روی تو آتش به دلم زد وقتی
که به پیرامن شمع این همه پروانه نبود

تا سر زلف تو شد سلسله‌جنبان جنون
کس ندیدم به همه شهر که دیوانه نبود

با وجود غزل شاه فروغی چه کند
زان که در طبع گدا گوهر یک دانه نبود

تاج بخشنده خورشید ملک ناصردین
که رهین فلک از همت مردانه نبود
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۵۶

آشوب شهر طلعت زیبای او بود
زنجیر عقل جعد چلیپای او بود

ما و دلی که خسته تیر بلای عشق
ما و سری که بر سر سودای او بود

بالای او مرا به بلا کرد مبتلا
یعنی بلا نتیجهٔ بالای او بود

بر خاک پای ماه من ار سر نسوده مهر
پس چارمین سپهر چرا جای او بود

هشیاریش محال بود روز رستخیز
هر کس که مست نرگس شهلای او بود

روزی که پاره می‌شود از هم طناب عمر
امید من به زلف سمن سای او بود

هر سر سزای افسر زرین نمی‌شود
الا سری که خاک کف پای او بود

هر جا حدیث چشمه کوثر شنیده‌ای
افسانه‌ای ز لعل شکرخای او بود

هر انجمن که جلوهٔ فردوس دیده‌ای
دیباچه‌ای ز روی دل آرای او بود

دانی قیامت از چه ندارد سر قیام
در انتظار قامت رعنای او بود

شد روشنم ز نظم فروغی که بر فلک
خورشید یک فروغ ز سیمای او بود
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۵۷

همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
آه از این راه که باریک تر از موی تو بود

رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت
که ره قافلهٔ دیر و حرم سوی تو بود

گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید
که سر همت ما بر سر زانوی تو بود

پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد
بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود

پنجهٔ چرخ ز سر پنجهٔ من عاجز شد
که توانایی‌ام از قوت بازوی تو بود

زان شکستم به هم آیینهٔ خودبینی را
که نگاهم همه در آینهٔ روی تو بود

پیر پیمانه‌کشان شاهد من بود مدام
که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود

تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم
که قیامت مثل از قامت دل‌جوی تو بود

ماه نو کاسته از گوشهٔ گردون سر زد
که خجالت‌زدهٔ گوشهٔ ابروی تو بود

نفس خرم جبریل و دم باد مسیح
همه از معجزهٔ لعل سخنگوی تو بود

مهربانی کسی از دور فلک هیچ ندید
زان که هم صورت و هم سیرت و هم خوی تو بود

هیچ کس آب ز سرچشمهٔ مقصود نخورد
مگر آن تشنه که جایش به لب جوی تو بود

دوش با ماه فروزنده فروغی می‌گفت
کافتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۵۸

به کویش دوش یا رب یا ربی بود
که را یارب ندانم مطلبی بود

شب و روزی که در می‌خانه بودیم
ز حق مگذر که خوش روز و شبی بود

کسی داند حدیث تلخ کامی
که جانش بر لب از شیرین لبی بود

نبودم تیره‌روز از عشق آن ماه
به چرخم گر فروزان کوکبی بود

بهای اشک سیمینم ندانست
نمی‌دانم چه سیمین غبغبی بود

رخ زیبای او در چنبر زلف
تو پنداری قمر در عقربی بود

از آن رو کافر عشقم فروغی
که عشق اولی تر از هر مذهبی بود
     
  
صفحه  صفحه 26 از 54:  « پیشین  1  ...  25  26  27  ...  53  54  پسین » 
شعر و ادبیات

فروغی بسطامی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA