انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 3 از 54:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  51  52  53  54  پسین »

فروغی بسطامی


زن

 
غزل شمارهٔ ۱۹

تا در پی دهانش بگذاشتم قدم را
گفتم به هر وجودی کیفیت عدم را

محمود بوسه می‌زد پای ایاز و می‌گفت
بنگر چه می‌کند عشق سلطان محتشم را

بر تخت‌گاه شاهی آسوده کی توان شد
بگذار تاج کی را، بردار جام جم را

چندی غم زمانه می‌خورد خون ما را
تا می به جام کردیم، خوردیم خون غم را

پیش صنم پرستان بالا گرفت کارم
تا در نظر گرفتم بالای آن صنم را

در عامل دو بینی کام از یکی نبینی
بردار از این میانه هم دیر و هم حرم را

دلها به شام زلفش نام سحر ندانند
که اینجا کسی ندیده‌ست دیدار صبح‌دم را

کوس محبتم را در چرخ کوفت خورشید
تا آن مه دو هفته بر بام زد علم را

خورشید را ز عنبر افکنده‌ای به چنبر
تا بر رخت فکندی آن زلف خم به خم را

تا نام دود زلفت در نامه ثبت کردم
آتش زدم ز حسرت هم دوده هم قلم را

هر سو دلی به خواری در خاک ره میفکن
تا کی ذلیل سازی دلهای محترم را

در عین مستی امشب خوردم قسم به چشمت
الحق کسی نخورده‌ست زین خوب‌تر قسم را

روزی رمق گرفتم در شاعری فروغی
کز شعر من خوش آمد شاه قضا رقم را

جم رتبه ناصرالدین کز تیغ کج بیاراست
هم ملت عرب را، هم دولت عجم را
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۰

گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا
فغان که دهر، خزان کرد نوبهار مرا

کشیدسرمه به چشم و فشاند طره به رو
بدین بهانه سیه کرد روزگار مرا

فرشته بندگیش را به اختیار کند
پری رخی که ز کف برده اختیار مرا

ربود هوش مرا چشم او به سرمستی
که چشم بد نرسد مست هوشیار مرا

چگونه کار من از کار نگذرد شب هجر
که طره‌اش به خود انداخت کار و بار مرا

نداده است کسی روز بی‌کسی جز غم
تسلی دل بی صبر و بی‌قرار مرا

گرفته‌ام به درستی شکنج زلف بتی
اگر سپهر نخواهد شکست کار مرا

عزیز هر دو جهان باشی از محبت دوست
که خواری تو فزون ساخت اعتبار مرا

فروغی آن که به من توبه می‌دهد از عشق
خدا کند که ببیند جمال یار مرا
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱

شد وقت مرگ نوش لبی هم‌نشین مرا
عمر دوباره شد نفس واپسین مرا

با صد هزار حسرت از آن کو گذشته‌ام
وا حسرتا اگر بگذارد چنین مرا

چون برکنم ز سینهٔ سیمین دوست دل
که ایزد نداده است دل آهنین مرا

گفتم به چشم عقل نیفتم به چاه عشق
بستی نظر ز نرگس سحر آفرین مرا

در وعده‌گاه وصل تو جانم به لب رسید
امید مهر دادی و کشتی به کین مرا

زان گه که با دو زلف تو الفت گرفت دل
آسوده کردی از غم دنیا و دین مرا

با آن که آب دیده‌ام از سر گذشت باز
خاک در تو پاک نگشت از جبین مرا

نازم خیال خاتم لعلت که همچو جم
آفاق را کشید به زیر نگین مرا

داد آگهی ز خاصیت آب زندگی
زهری که ریخت عشق تو در انگبین مرا

گشتم نشان سخت کمانی فروغیا
یا رب مباد چشم فلک در کمین مرا
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۲

وقت مردن پا نهاد آن شمع بالین مرا
تا بخربندی ستاند جان غمگین مرا

دوش بوسیدم لب شکرفشانش را به خواب
کاش پنداری نبود این خواب شیرین مرا

خون آهوی حرم را در حرم خواهند ریخت
محرمان بینند اگر آهوی مشکین مرا

برکند از باغ بیخ نسترن را بی خلاف
گر ببیند باغبان آن شاخ نسرین مرا

چشم بد زان ترک یغمایی خدایا دور کن
کز نگاهی کرد تاراج دل و دین مرا

مصلحت این است کز رویش نپوشم چشم شوق
کز جهان پوشید چشم مصلحت بین مرا

گفتم از کار دل خود عقده کی خواهم گشود
گفت وقتی می‌گشایی زلف پرچین مرا

گفتم آیا نخل امیدم به بر خواهد رسید
گفت اگر در بر بگیری سرو سیمین مرا

گفت از خون فروغی دامنی آلوده کن
گفت باید بوسه زد دست نگارین مرا
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۳

ساقیا کمتر می امشب از کرم دادی مرا
تا سحر پیمانه پر کردی و کم دادی مرا

تا شراب آلوده لعلت گفت حرفی از کباب
رخصتی بر صید مرغان حرم دادی مرا

شام اگر قوت روانم دادی از خون جگر
صبح یاقوت روان از جام جم دادی مرا

دوش گفتی ماجرای وصل و هجرانت به من
هم امید لطف و هم بیم ستم دادی مرا

در محبت یک نفس آسایشم حاصل نشد
کز پس هر عافیت چندین الم دادی مرا

من که در عهدت سر مویی نورزیدم خلاف
مو به مو، ناحق به گیسویت قسم دادی مرا

من نمی‌دانم که در چشم خمارینت چه بود
کز همه ترکان آهو چشم، رم دادی مرا

تا خط سبز تو سر زد فارغ از ریحان شدم
خط آزادی ازین مشکین رقم دادی مرا

تا نهادم گام در کویت روا شد کام من
منتهای کام در اول قدم دادی مرا

تا فکندی حلقه‌های زلف را در پیچ و خم
بر سر هر حلقه‌ای صد پیچ و خم دادی مرا

گاهیم در کعبه آوردی و گاهی در کنشت
گه مسلمان و گهی کافر قلم دادی مرا

چون میسر نیست دیدار تو دیدن جز به خواب
پس چرا بیداری از خواب عدم دادی مرا

تا لبان من شدی در مدح سلطان عجم
شهرتی هم در عرب هم در عجم دادی مرا

ناصرالدین شه، فروغی آن که گفتش آفتاب
روشنیها از رخت هر صبح‌دم دادی مرا
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۴

گر به تیغت می‌زند گردن بنه تسلیم را
که آتش نمرود گلشن گشت ابراهیم را

یا مرو در پیش رویش یا چو رفتی سجده کن
کان خم ابروی واجب کرده این تعظیم را

گو به هم آمیزش قدر دهانش را ببین
آن که گفتا با الف الفت نباشد میم را

کیست دانی بهره‌مند از سینهٔ سیمین بران
آن که در چشمش تفاوت نیست سنگ و سیم را

نه مرا امید فردوس است نه بیم جحیم
یا او نگذاشت در خاطر امید و بیم را

آن که بر بندد کمر در خدمت پیر مغان
می‌نیارد در نظر سلطان هفت اقلیم را

خواجه گر خونم بریزد جای چندین منت است
بندهٔ شاکر شکایت کی کند تقسیم را

غیر دلبندی فروغی دست نقاش قضا
هیچ تعلیمی نداد آن زلف پر تعلیم را
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵

جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
طلب بوسهٔ جانان به لب آرد جان را

سر سودا زده بسپار به خاک در دوست
که از این خاک توان یافت سر و سامان را

صد هزاران دل گم گشته توان پیدا کرد
گر شبی شانه کند موی عبیر افشان را

زده ره عقل مرا، حور بهشتی رویی
که به یک عشوه زند راه دو صد شیطان را

سست عهدی که بدو عهد مودت بستم
ترسم آخر که به سختی شکند پیمان را

ابر دریای غمش سیل بلا می‌بارد
یا رب از کشتی ما دور کن این توفان را

حیف و صد حیف که دریای دم شمشیرش
این قدر نیست که سیراب کند عطشان را

با دم ناوک دل دوز تو آسوده دلم
خوش‌تر آن است که از دل نکشم پیکان را

عین مقصود ز چشم تو کسی خواهد یافت
که زنی تیرش و بر هم نزند مژگان را

گر سیه چشم تو یک شهر کشد در مستی
لعل جان‌بخش تو از بوسه دهد تاوان را

دوش آن ترک سپاهی به فروغی می‌گفت
که مسخر نتوان ساخت دل سلطان را

آفتاب فلک فتح ملک ناصر دین
که به هم‌دستی شمشیر گرفت ایران را
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶

ترک چشم تو بیارست صف مژگان را
تیره بخت آن که بدین صف نسپارد جان را

فارغم در غم عشق تو ز ویرانی دل
که خرابی نرسد مملکت ویران را

گر نبودی هوس نقطهٔ خالت بر سر
پشت پایی زدمی دایرهٔ امکان را

شد فزون بس که خریدار لبت می‌ترسم
که نبندند به جان قیمت این مرجان را

چارهٔ زلف زره ساز تو را نتوان کرد
گرچه از آتش دل نرم کنی سندان را

چون تو زنار سر زلف نهی بر سر دوش
حق پرستان به سر کفر نهند ایمان را

گر تو زیبا صنم از دیر درآیی به حرم
کافر آن است که آتش نزند قرآن را

دام آدم شد اگر دانهٔ خالت نه عجب
که به یک غمزه زدی راه دو صد شیطان را

دل من تاب سر زلف تو دارد آری
کس بجز گوی تحمل نکند چوگان را

خواجه مشفق اگر دست به شمشیر کند
بنده آن است که از سر ببرد فرمان را

زینهار از سرمیدان غمش زنده مرو
سخت بر خویش مکن مرحله آسان را

دستی از دامن آن ترک فروغی نکشم
تا که آلوده به خونم نکند دامان را
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۷

تا لعل تو باده داده یاران را
بس توبه شکسته توبه کاران را

خواهی نرسی به ناامیدی‌ها
نومید مکن امیدواران را

سر پنجهٔ عشقت از سر کینه
بر خاک نشانده تاج داران را

رحمانی خویش را چه خواهی کرد
رحم ار نکنی گناه‌کاران را

تنها نه مرا به یک نظر کشتی
کشتی به نگاه صد هزاران را

تا بر لب جام می‌نهادی لب
می نشاه فزود می‌گساران را

بنمای چو ماه نوخم ابرو
بگشای دهان روزه داران را

جمعیت طرهٔ پریشانت
برده‌ست قرار بی‌قراران را

نسرین رخ و بنفشه خطت
بی رنگ نموده نوبهاران را

آه دل و اشک دیده‌ام دارد
خاصیت برق و فیض باران را

یک عمر فروغی از غمت جان داد
تا یافت مقام جان‌سپاران را
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸

به یک پیمانه با ساقی چنان بستیم پیمان را
که تا هستیم بشناسیم از کافر مسلمان را

به کوی می‌فروشان با هزاران عیب خوشنودم
که پوشیده‌ست خاکش عیب هر آلوده دامان را

تکبر با گدایان در میخانه کمتر کن
که اینجا مور بر هم می‌زند تخت سلیمان را

تو هم خواهی گریبان چاک زد تا دامن محشر
اگر چون صبح صادق بینی آن چاک گریبان را

نخواهد جمع شد هرگز پریشان حال مشتاقان
مگر وقتی که سازد جمع آن زلف پریشان را

دل و جان نظر بازان همه بر یکدیگر دوزد
نهد چون در کمان ابروی جانان تیر مژگان را

کجا خواهد نهادن پای رحمت بر سر خاکم
کسی کز سرکشی برخاک ریزد خون پاکان را

گر آن شاهد که دیدم من ببیند دیدهٔ زاهد
نخست از سرگذارد مایهٔ سودای رضوان را

من ار محبوب خود را می‌پرستم، دم مزن واعظ
که از کفر محبت اولیا جستند ایمان را

دمی ای کاش ساقی، لعل آن زیبا جوان گردد
که خضر از بی‌خودی بر خاک ریزد آب حیوان را

فروغی، زان دلم در تنگنای سینه تنگ آید
که نتوان داشت در کنج قفس مرغ گلستان را
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 3 از 54:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  51  52  53  54  پسین » 
شعر و ادبیات

فروغی بسطامی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA