انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 35 از 54:  « پیشین  1  ...  34  35  36  ...  53  54  پسین »

فروغی بسطامی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۳۹

دوش از لب نوشش سختی چند شنیدم
کز نوش لبان رشتهٔ پیوند بریدم

چندی به هوس بر در هر خانه نشستم
عمری به طلب بر سر هر کوچه دویدم

بر دامن او بند نشد دست مرادم
بر عارض او باز نشد چشم امیدم

زان غنچهٔ سیراب چه خون ها که نخوردم
زان گلبن نو خیز چه گل ها که نچیدم

هر پرده که جان بر رخ او بست فکندم
هر جامه که دل در غم او دوخت، دریدم

از شیشهٔ مقصود گلابی نگرفتم
وز ساغر امید شرابی نچشیدم

کی بود که جان در ره محبوب ندادم
کی بود که رنج از پی مطلوب ندیدم

بی کشمکش دام به باغی نگذشتم
بی واسطهٔ رنج به گنجی نرسیدم

در خانهٔ دل جز تو کسی را ننشاندم
از خیل بتان جز تو کسی را نگزیدم

جز خون دل از دیده سرشکی نفشاندم
جز آن غم از سینه فروغی نکشیدم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴۰

ای خوش آن دم که به بستان تو می‌نالیدم
سرو بالای تو می‌دیدم و می‌بالیدم

باغ رخسار تو می‌دیدم و دل می‌دادم
گرد گل‌زار تو می‌گشتم و گل می‌چیدم

جان به سودای تو می‌دادم و می‌رنجیدی
خون ز بیداد تو می‌خوردم و می‌خندیدم

نکتهٔ عشق تو رفتم که نگویم، گفتم
محنت هجر تو گفتم که نبینم، دیدم

هر سر موی مرا از تو امید دگر است
وه که با این همه امید بسی نومیدم

مهرهٔ مهر تو از کام دلم بیرون جست
بس که از زلف تو چون مار به خود پیچیدم

فکر نوشین دهنت بودم و شیرین سخنت
هرچه می‌گفتم و هر نکته که می‌سنجیدم

من اگر سبزه خط تو نبویم چه کنم
برگ سبزی است که از باغ محبت چیدم

حاصلم هیچ نگردید به غیر از افسوس
آن چه در مزرع دل تخم امل پاشیدم

تو گزیدی همه را بر من و از غیرت عشق
من کسی غیر تو در هر دو جهان نگزیدم

همسر بوالهوسان نیز فروغی نشدم
من که یک عمر به جان عشق بتان ورزیدم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴۱

بس که دل سوختگی ز آتش هجران دارم
گر به دوزخ بریم، شکر فراوان دارم

اشک و آهم ز فراقت به هم آمیخته شد
بلعجب بین که در آب آتش سوزان دارم

گر بسوزد نفسم هر دو جهان را نه عجب
زان که در سینه بسی سوزش پنهان دارم

داغ و دردی که رسید از تو حرامم بادا
که سر مرهم و اندیشهٔ درمان دارم

شیخ ناپخته به من این همه گو خنده مزن
که دل سوخته و دیدهٔ گریان دارم

بخت برگشته و لخت جگر و چشم پر آب
به هواداری آن صف زده مژگان دارم

من و با خاطر مجموع نشستن، هیهات
که سر و کار بدان زلف پریشان دارم

من و از بندگی خواجه گذشتن، حاشا
که ز فرمانبریش بر همه فرمان دارم

خوش دلم در غم او با همه ویرانی دل
که بسی گنج در این خانهٔ ویران دارم

عین مقصود من از دیر و حرم دست نداد
سر خون ریختن گبر و مسلمان دارم

عاقلان دست به زنجیر جنونم نزنید
که من این سلسله را سلسله جنبان دارم

تا فروغی به سیه روزی خود ساخته‌ام
منتی بر سر خورشید درخشان دارم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴۲

بر سر هر مژه چندین گل رنگین دارم
یعنی از عشق تو در بر دل خونین دارم

گر تو در سینهٔ سیمین دل سنگین داری
من هم از دولت عشقت تن رویین دارم

بر سرم گر ز فلک سنگ ببارد غم نیست
زان که از خشت سر کوی تو بالین دارم

به امیدی که سحر بر رخت افتد نظرم
نظری شب همه شب بر مه و پروین دارم

گر چه کامم ز لب نوش تو تلخ است اما
گر کسی گوش دهد، قصهٔ شیرین دارم

کامی از دیر و حرم هیچ ندیدم در عشق
گله‌ای چند هم از کفر و هم از دین دارم

روز تاریک و شب تیره و اقبال سیاه
همه زان خال و خط و طرهٔ مشکین دارم

عشق هر روز ز نو داد مرا آیینی
تا بدانند خلایق که چه آیین دارم

گفتمش مهر فروغی به تو روز افزون است
گفت من هم به خلافش دل پر کین دارم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴۳

چون سر زلف تو آشفته خیالی دارم
الله الله که چه سودای محالی دارم

تو پری چهره عجب زلف پریشی داری
من آشفته عجب شیفته حالی دارم

عیش‌ها می‌کنم ار خون خوریم فصل بهار
بس که از ساغر می بی تو ملالی دارم

سر مویم همه شد تیغ و سپر سینهٔ تنگ
با سپاه غم او طرفه جدالی دارم

خون دل گر عوض باده خورم خرده مگیر
که ز دیوان قضا رزق حلالی دارم

به نشیمن گه آن طایر زرین پر و بال
ترسم آخر نرسم تا پر و بالی دارم

واقف از حال دل مرغ چمن دانی کیست
من که بر سر هوس دانهٔ خالی دارم

دوزخی باشم اگر سایهٔ طوبی طلبم
من که در روضهٔ دل تازه نهالی دارم

تا جوابی نرسد پا نکشم از در دوست
راستی بین که عجب روی سؤالی دارم

شاید ار چشم بپوشند ز من مردم شهر
کز پری زاده بتی چشم وصالی دارم

شکر ایزد که ز جمعیت طفلان امروز
بر سر کوی جنون جاه و جلالی دارم

غزلم گر برد آرام جهانی نه عجب
که سر الفت رم کرده غزالی دارم

پس از این خاطر آسوده فروغی مطلب
زان که با هر دو جهان قال و مقالی دارم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴۴

گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم
هزار دجله به یک‌دم گذشته از نظرم

چه قطره‌ها که دمادم نریخت از مژه‌ام
چه شعله‌ها که پیاپی نخاست از جگرم

زمین به زلزله از سیل اشک خانه کنم
فلک به غلغله از برق آه شعله ورم

چه شد خلیل که واله شود ز آتش من
کجاست نوح که حیرت برد ز چشم ترم

شب فراق بود تا ز هستیم اثری
اثر نمی‌کند این ناله‌های بی‌اثرم

دلی ز سنگ به آن سرو سیمبر دادند
که حاصلی ندهد گریه‌های بی‌ثمرم

به شام تیرهٔ هجران چه کار خواهم کرد
که هیچ کار نیاید ز نالهٔ سحرم

مگر پیامی از آن ماه می‌رسد امشب
که آب دیده ز شادی رسید تا کمرم

من از نهایت بیداد دوست می‌ترسم
که داد دل رسد آخر به شاه دادگرم

ابوالمظفر منصور ناصرالدین شاه
که داده نام خوشش بر معاندین ظفرم

فروغی آن مه تابان چنان طلوعم داد
که آفتاب صفت در زمانه مشتهرم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴۵

به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم
که آفتاب نتابد مقابل قمرم

ز کار خلق به یک باره پرده بردارند
اگر ز پرده درآید نگار پرده‌درم

اگر به چشم درستی نظر کند معشوق
من از شکسته سر زلف او شکسته‌ترم

رسیده‌ام به مقامی ز فیض درویشی
که از کلاه نمد پادشاه تاجورم

به اعتبار من امروز هیچ شاهی نیست
که پیش باده‌فروشان گدای معتبرم

هزار مرتبه بالاترم ز چرخ اما
به کوی میکده کمتر ز خاک رهگذرم

نخست عهد من این شد به پیر باده‌فروش
که بی شراب کهن ساعتی به سر نبرم

از آن به خوردن می شاهدم اجازت داد
که گول زاهد مردم فریب را نخورم

تو را به مستیم ای شیخ هوشمند چه کار
که تو ز شهر دگر، من ز عالم دگرم

فروغی از هنر شاعری بسی شادم
که طبع شاه جهان مایل است بر هنرم

خدایگان سخن سنج ناصرالدین شاه
که در مدایح ذاتش محیط پرگهرم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴۶

عشق بگسست چنان سلسله تدبیرم
که سر زلف زره ساز تو شد زنجیرم

خنده زد لعل تو بر گریهٔ شورانگیزم
طعنه زد جزع تو بر نالهٔ بی‌تاثیرم

روزگاری است که پیوسته بدان ابرویم
دیرگاهی است که سر داده بدین شمشیرم

عشق برخاست که من آتش عالم سوزم
حسن بنشست که من فتنهٔ عالم گیرم

یک سر موی من از دوست نبینی خالی
هر کجا خامهٔ نقاش کشد تصویرم

دست من دامن ساقی زدم از بخت جوان
تا نگویند که در باده‌کشی بی‌پیرم

خم زنار من آن زلف چلیپا نشود
تا که هفتاد و دو ملت نکند تکفیرم

به خرابی خوشم امروز که فردا ز کرم
همت پیر خرابات کند تعمیرم

آه اگر خواجهٔ من بنده‌نوازی نکند
که ز سر تابه قدم صاحب صد تقصیرم

بخت برگشته به امداد من از جا برخاست
که ز مژگان تو آمادهٔ چندین تیرم

آهوی چشم کمان دار تو نخجیرم ساخت
من که شیران جهانند کمین نخجیرم

گر فروغی ز دهان قند ببارم نه عجب
که به یاد شکرش طوطی خوش تقریرم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴۷

جنون گسسته بدانسان کمند تدبیرم
که از سلاسل تو مستحق زنجیرم

ز نور حسن تو چشم و چراغ خورشیدم
ز فر عشق تو فرمانروای تقدیرم

ز سحر چشم تو شاهین پنجهٔ شاهم
ز بند زلف تو زنجیر گردن شیرم

چنان به جلوه درآمد جمال صورت تو
که از کمال تحیر مثال تصویرم

نشسته‌ام به سر راه آرزو عمری
که ابروی تو نشاند به زیر شمشیرم

کنون که دست تظلم زدم به دامانت
عنان کشیدی و بستی زبان تقریرم

ز فرق تا قدم از سوز عشق ناله شدم
ولی نبود در آن دل مجال تاثیرم

سحر کمان دعا را به یکدگر شکنم
خدا نکرده گر امشب خطا رود تیرم

به قاتلی سر و کارم فتاد در مستی
که تیغ می‌کشد و می‌کشد ز تاخیرم

شراب داد ولیکن نخفت در بزمم
خراب ساخت ولیکن نکرد تعمیرم

طلای احمر اگر خاک را کنم نه عجب
که من ز تربیت عشق کان اکسیرم

مگر که خواجه فروغی ز بنده در گذرد
و گر نه صاحب چندین هزار تقصیرم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۴۸

نذر کردم گر ز دست محنت هجران نمیرم
آستانت را ببوسم، آستینت را بگیرم

نه به جز نام لب لعل تو ذکری بر زبانم
نه به جز یاد سر زلف تو فکری در ضمیرم

در همه ملکی بزرگم من که در دستت زبونم
در همه شهری عزیزم من که در چشمت حقیرم

خسرو ملک جهانم من که در جنت غلامم
خواجهٔ آزادگانم من که در بندت اسیرم

آشنای قدسیانم من که در کویت غریبم
پادشاه لامکانم من که در ملکت فقیرم

سرفرازی می‌کنم وقتی که بنوازی به تیغم
کوس عشرت می‌زنم روزی که بردوزی به تیرم

تا تو فرمان می‌دهی من بندهٔ خدمتگزارم
تا تو عاشق می‌کشی من کشتهٔ منت پذیرم

دیر می‌آیی به محفل، می‌روی زود از تغافل
آخر ای شیرین شمایل می‌کشی زین زود و دیرم

در گلستانی که گیرد دست هر پیری جوانی
ای جوان سرو بالا دستگیری کن که پیرم

درد هر کس را که بینی در حقیقت چاه دارد
من ز عشقت با همه دردی که دارم ناگزیرم

مهر و ماهش را فلک در صد هزاران پرده پوشد
گر نقاب از چهره بردارد نگار بی‌نظیرم

تا فروغ طلعت آن ماه را دیدم فروغی
عشق فارغ کرده است از تابش مهر منیرم
     
  
صفحه  صفحه 35 از 54:  « پیشین  1  ...  34  35  36  ...  53  54  پسین » 
شعر و ادبیات

فروغی بسطامی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA