انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 38 از 54:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  53  54  پسین »

فروغی بسطامی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۶۹

دامن خمیه سفر از در دوست می‌کنم
خون جگر بدیده‌ام پارهٔ دل به دامنم

هیچ کس از معاشران هم سفرم نمی‌شود
ترسم از این مسافرت جان به در آید از تنم

هر قدمی که می‌روم پای به سنگ می‌خورد
هر نفسی که می‌کشم شعله به دشت می‌زنم

غیر الم در این قدم هیچ نشد مشخصم
غیر خطر در این سفر هیچ نشد معینم

روز وداع من کسی تنگ دلی نمی‌کند
بس که به دوستی او با همه شهر دشمنم

من که ز آستان او جای دگر نرفته‌ام
رو به کدام در کنم، بار کجا بیفکنم

از سر من هوای او هیچ به در نمی‌رود
گر ز در سرای او بخت کشد به گلشنم

خوشهٔ اشتیاق من سنگ فراق بشکند
عهد که بسته‌ام به او یک سر موی نشکنم

قمری باغ او منم تا بشناسیم ببین
داغ جفا به سینه‌ام، طوق وفا به گردنم

مرغ هوا گرفته‌ام از سر سدره رفته‌ام
تا به کدام شاخه‌ای باز شود نشیمنم

از سر کوی آشنا برده فلک به غربتم
همت شه مگر کشد باز به سوی مسکنم

گوهر تاج خسروی، ناصردین شه قوی
آن که ز خاک مقدمش صاحب چشم روشنم

در همه جا فروغیا رفت فروغ شعر من
چشم و چراغ شاعران در همه مجلسی منم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۰

من از کمال شوق ندانم که این تویی
تو از غرور حسن ندانی که این منم

گر برکنند دیده‌ام از ناخن عتاب
گر دیده از شمایل خوب تو برکنم

بگذشتم از بهشت برین آستین فشان
تا خاک آستان تو کردند مسکنم

مشنو ز من به غیر نواهای سوزناک
زیرا که دست پرور مرغان گلشنم

آن قمری حدیقهٔ عشقم که کرده بخت
زلف بلند سروقدان طوق گردنم

شاهین تیر زپنجهٔ دشت محبتم
زان شد فراز ساعد شاهان نشیمنم

تا خار عشق گوشهٔ دامان من گرفت
گلهای اشک ریخت به گل‌زار دامنم

تا سر نهاده‌ام به ارادت به پای دوست
آمادهٔ ملامت یک شهر دشمنم

بیرون چگونه می‌رود از کین مهوشان
مهری که همچو روح فرورفته در تنم

تا چشم من فتاد فروغی به روی او
خورشید برده روشنی از چشم روشنم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۱

به دیر و حرم، فارغ از کفر و دینم
نه در بند آنم، نه در قید اینم

بهشت آیتی از رخ دل فروزش
سقر شعله‌ای از دم آتشینم

من امروز در عالم عشق شاهم
سپاه بلا از یسار و یمینم

سلیمانیم داد لعل لب او
جهان شد سراسر به زیر نگینم

چنان اشک من ریخت بر آستانش
که پر شد ز گوهر همه آستینم

چنان مضطرب حالم از چین زلفش
که گاهی به ماچین و گاهی به چینم

نظر کن که با صد هزاران کرامت
گرفتار آن چشم سحرآفرینم

تو در خنده شیرین دور زمانی
من از گریه فرهاد روی زمینم

تو در حسن لیلای خرگه نشینی
من از عشق مجنون صحرانشینم

تو از غایت دلبری، بی‌نظیری
من از دولت عاشقی، بی‌قرینم

من ار سخت بستم کمر را به مهرت
تو هم تنگ بستی میان را به کینم

رسانید عشقم به جایی فروغی
که فارغ ز سودای شک و یقینم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۲

زان پرده می‌گشاید دل بند نازنیم
تا در نظر نیاید زیبا نگار چینم

دانی به عالم عشق بهر چه بی‌نظیرم
وقتی اگر ببینی معشوق بی‌قرینم

گفتم نظر بدوزم تا بی دلم نخوانند
پیشی گرفت عشقش بر عقل پیش بینم

ای خسرو ملاحت در من نظر مپوشان
زیرا که خرمنت را درویش خوشه چینم

بالای خود میا را کز پا فتاده عقلم
رخسار خو بپوشان کز دست رفت دینم

هر چند آستینت در دست من نیفتاد
لیکن بر آستانت فرسوده شد جبینم

تا بر درت گذشتم، آسوده از بهشتم
تا با تو دست گشتم، فارغ ز حور عینم

گر بخت خفتهٔ من از خواب ناز خیزد
هم با تو می‌کشم می، هم با تو می‌نشینم

چون جم مرا فروغی از اهرمن چه پروا
تا اسم اعظم دوست نقش است بر نگینم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۳

نه به دیر همدمم شد، نه به کعبه هم نشینم
عجبی نباشد از من که بری ز کفر و دینم

تو و کوچهٔ سلامت، من و جادهٔ ملامت
که به عالم مشیت تو چنان و من چنینم

نه تو من شوی، نه من تو، به همین همیشه شادم
که به کارگاه هستی تو همان و من همینم

ز سجود خاک پایش به سرم چه‌ها نیامد
قلم قضا ندانم چه نوشته بر جبینم

چه کنم اگر نگردم پی صاحبان خرمن
که فقیر خانه بر دوش و گدای خوشه‌چینم

رخ دوست را ندیدم دم رفتن، ای دریغا
که به روی او نیفتاد نگاه واپسینم

به چه رو بر آستانش پی سجده سرگذارم
که هزار بت نهان است به زیر آستینم

چه به غصه دل نهادم، چه توقعم ز شادی
چو به زهر خو گرفتم چه طمع ز انگبینم

تو و زلف مشک بارت من و چشم اشک بارم
تو و لعل آبدارت من و کام آتشینم

کسی از سخن شناسان به لب گهرفشانت
نشنید گفته من که نگفت آفرینم

من و دیده برگرفتن به کدام دل فروغی
که میسرم نگردد که فروغ او نبینم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۴

یارب آن نامهربانان مه دل فراگیرد ز کینم
نرم گردد آهنش از تف آه آتشینم

گر نگیرد دامنش داد از غبار هرزه گردم
ور نیفتد بر رخش آه از نگاه واپسینم

با نسیم طره او در بهارستان رومم
با خیال صورت او در نگارستان چینم

خود چه اندیشم ز هجران من که در بزم وصالم
یا چه تشویشم ز دوزخ من که در خلد برینم

گر تو میر مجلسی، من هم محب تیره‌روزم
ور تو شاه کشوری من هم غلام کمترینم

گر مجال گریه می‌دیدم به خاک آستانت
صد هزاران دجله سر می‌زد ز طرف آستینم

قابل کنج قفس آخر نگردیدم دریغا
من که در باغ جنان هم شه پر روح‌الامینم

پی به معنی برده‌ام در عالم صورت پرستی
گر تو محو صورتی، من مات صورت آفرینم

منتهای مطلبم صورت نمی‌بندد فروغی
تا به چشم خود جمال شاهد معنی نبینم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۵

تا با کمان ابرو بنشست در کمینم
در خون خویش بنشاند از تیر دلنشینم

هم طره‌اش بهم زد طومار صبر و تابم
هم غمزه‌اش ز جا کند بنیاد عقل و دینم

گاهی به دل کند جا، گاهی به دیده ما را
یک جا نمی‌نشیند شاه حشم نشینم

هر گوشه اهل رازی دارد بدو نیازی
در راه عشق بازی تنها نه من چنینم

تو خرمن جمالی، من خوشه‌چین مسکین
تو خواجه بزرگی، من بنده کمینم

تو پادشاه حسنی، من دادخواه عشقم
تو فتنهٔ زمانی، من شورش زمینم

خاری که از تو آید بهتر ز تو ستانم
بویی که از تو باشد خوش تر ز یاسمینم

دست از تو بر ندارم گر می‌کشی به دارم
مهر از تو برنگیرم گر می‌کشی به کینم

روزی اگر ببینم خود را بر آستانت
دیگر کسی نبیند جان را در آستینم

آن دم که بر لب آید جانم ز زهر هجران
از لعل نوشخندت مشتاق انگبینم

بر آسمان خوبی دارم مهی فروغی
کز سجده زمینش مهری است بر جبینم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۶

چنان به کوی تو آسوده از بهشت برینم
که در ضمیر نیامد خیال حوری عینم

کمند طره نهادی به پای طاقت و تابم
سپاه غمزی کشیدی به غارت دل و دینم

نه دست آن که دمی دامن وصال تو گیرم
نه بخت آن که شبی جلوهٔ جمال تو بینم

مرا چه کار به دیدار مهوشان زمانه
که با وجود تو فارغ ز سیر روی زمینم

ز رشک مردن من جان عالمی به لب آید
اگر به روی تو افتد نگاه باز پسینم

ز بس که هر سر مویم هوای مهر تو دارد
نمی‌برم ز تو گر سر بری به خنجر کینم

ز حسرت لب میگون و جعد غالیه سایت
رفیق لعل بدخشان، شریک نافهٔ چینم

معاشران همه مشغول عیش و عشرت و شادی
به غیر من که شب و روز با غم تو قرینم

چگونه شاد نباشد دلم به گوشه نشینی
که خال گوشهٔ چشم تو کرده گوشه‌نشینم

بر آستانهٔ آن پادشاه حسن فروغی
کمان کشیده ز هر گوشه لشکری به کمینم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۷

تا کفر سر زلفت زد راه دل و دینم
جز عشق تو هر کیشی کفر است در آیینم

هر صبح ز روی تو هم خانهٔ خورشیدم
هر شام ز اشک خود همسایهٔ پروینم

تو چشمهٔ خورشیدی من ذرهٔ محتاجم
تو خواجهٔ مستغنی، من بنده مسکینم

تا خط تو را دیدم، دادی رقم خونم
تا مهر تو ورزیدم، بستی کمر کینم

هم سلسله بر گردن زان کاکل پیچانم
هم غالیه در دامن زان سنبل پرچینم

هم سر دهانش را می‌جویم و می‌یابم
هم عکس جمالش را می‌خواهم و می‌بینم

هم بادهٔ عشقش را می‌گیرم و می‌نوشم
هم دانهٔ مهرش را می‌کارم و می‌چینم

از قامت موزونش در سایهٔ شمشادم
وز عارض گلگونش در دامن نسرینم

گر بر سر خاک من بنشینی و برخیزی
تا محشر از این شادی برخیزم و بنشینم

تا وصف لبت گفتم درهای دری سفتم
الحق که در این معنی مستوجب تحسینم

تا ماه فروغی رخ از کلبه من برتافت
از آه سحر هر شب شمعی است به بالینم
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۳۷۸

امشب نگه افتاد بر آن غیرت ماهم
یارب که نماند به رخش عکس نگاهم

سنگین دل او نرم شد از قطرهٔ اشکم
بازار وفا گرم شد از شعلهٔ آهم

در عین مذلت سگ او همدم من شد
بر خاک در دوست ببین عزت و جاهم

گفتم سر راهت نرسیدم به امیدی
گفتا که بکش پای امید از سر راهم

موی سیهم گشت سپید از غم رویش
در حلقهٔ مویش به همان روز سیاهم

در روز وصالش چه گنه سر زده از من
کآمد شب هجران به مکافات گناهم

الا رخ زردی که به خون مژه سرخ است
در دعوی عشق تو کسی نیست گواهم

گر صورت حال من دلخسته بدانی
خون گریه کند چشم تو بر حال تباهم

گفتی دهنم کام کسی هیچ نداده‌ست
من هم ز دهان تو به جز هیچ نخواهم

مژگان من از اشک برانگیخت سپاهی
چشم تو به خشم آمد و بگریخت سپاهم

خون می‌خورد از حسرت من یوسف کنعان
تا کنج زنخدان تو انداخت به چاهم

به گرفت فروغم همه آفاق فروغی
زیرا که ثناگوی در دولت شاهم

فرماندهٔ خورشید فلک، ناصردین شاه
کز خاک درش صاحب دیهیم و کلاهم

تا سایهٔ خود کرد خداوند جهانش
در سایهٔ پایندهٔ او داد پناهم
     
  ویرایش شده توسط: sinarv1   
صفحه  صفحه 38 از 54:  « پیشین  1  ...  37  38  39  ...  53  54  پسین » 
شعر و ادبیات

فروغی بسطامی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA