انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 22 از 47:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  46  47  پسین »

Fakhr-al-Din Iraqi |فخرالدین عراقی


زن

 
غزل شمارهٔ ۲۰۹

مقصود دل عاشق شیدا همه او دان
مطلوب دل وامق و عذرا همه او دان

بینایی هر دیدهٔ بینا همه او بین
زیبایی هر چهرهٔ زیبا همه او دان

یاری ده محنت زده مشناس جز او کس
فریادرس بی‌کس تنها همه او دان

در سینهٔ هر غمزده پنهان همه او بین
در دیدهٔ هر دلشده پیدا همه او دان

هر چیز که دانی جز از او، دان که همه اوست
یا هیچ مدان در دو جهان، یا همه او دان

بر لاله و گلزار و گلت گر نظر افتد
گلزار و گل و لاله و صحرا همه او دان

ور هیچ چپ و راست ببینی و پس و پیش
پیش و پس و راست و چپ و بالا همه او دان

ور آرزویی هست بجز دوست تو را هیچ
بایست، عراقی، و تمنا همه او دان
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱۰

در کف جور تو افتادم، تو دان
تن به هجران تو در دادم، تو دان

الغیاث، ای دوست، کز دست جفات
در کف صد گونه بیدادم، تو دان

بر امید آنکه بینم روی تو
لب ببستم، دیده بگشادم، تو دان

دل، که از دیدار تو محروم ماند
بر در لطفت فرستادم، تو دان

سالها جستم، ندیدم روی تو
از طلب اکنون به استادم، تو دان

چون نیم نومید ز امید بهی
بر در امیدت افتادم، تو دان

گر کسی حالم نداند، گو: مدان
از همه عالم چو آزادم، تو دان

می‌گدازد تابش هجرت مرا
بر یخ است ای دوست، بنیادم، تو دان

گر ز نام من همی ننگ آیدت
خود مبر نامم، که من بادم، تو دان

ور همی دانی که شادم ز اندهت
هم به اندوهی بکن شادم، تو دان

چند نالم، چون عراقی، در غمت؟
روز و شب در سوز و فریادم، تو دان
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱۱

رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان

دست و پایی می‌زدم، تا بود جان
شد، دریغا! دل ز دست، اکنون تو دان

شد دل بیچاره از دست وفات
زیر پای هجر پست، اکنون تو دان

رفت عمری کآمدی کاری ز من
چون که عمرم برنشست، اکنون تو دان

نیک نومیدم ز امید بهی
حالم از بد بدتر است، اکنون تو دان

از گل شادی ندیدم رنگ و بوی
خار غم در جان شکست، اکنون تو دان

چون عراقی را ندادی ره به خود
گمرهی شد خودپرست، اکنون تو دان
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱۲

ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان
هان! به حذر شوید از غمزهٔ شوخ و شنگشان

نالهٔ زار عاشقان، اشک چو خون بی‌دلان
هیچ اثر نمی‌کند در دل همچو سنگشان

با دل ریش عاشقان، وه! که چها نمی‌کنند؟
ابرو چون کمانشان، غمزهٔ چون خدنگشان

از لب و زلف و خال و خط دانه و دام کرده‌اند
تا که برین صفت بود، دل که برد ز چنگشان؟

ما چو شکر گداخته، ز آب غم و عجبتر آنک:
در دل ماست چو شکر غصهٔ چون شرنگشان

بیش مپرس حال من، زآنکه به شرح می‌دهد
از دل و دست ما نشان چشم و دهان تنگشان

غم مخور، ای دل، ار بود یک دو دمی چو دور گل
دولت بی‌ثباتشان، خوبی بی‌درنگشان

ابر صفت مریز اشک، از پی هجر و وصلشان
زان که چو برق بگذرد مدت صلح و جنگشان

جان عراقی از جهان گشت ملول و بس حزین
کاهوی او رمید از آن عادت چون پلنگشان
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱۳

ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان
ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان

اگر صد بار هر روزی برانی از بر خویشم
شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان

مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان

دریغا! رفت عمر من، ندیدم یک نفس رویت
کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان

رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان
که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان

چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید
که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان

عراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آید
در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱۴

نگارا از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان
به خوبی در همه عالم نظر کردن توان؟ نتوان

چو آمد در دل و دیده خیالت آشنا بنشست
ز ملک خویش سلطان را بدر کردن توان؟ نتوان

مرا این دوستی با تو قضای آسمانی بود
قضای آسمانی را دگر کردن توان؟ نتوان

چو با ابروی تو چشمم به پنهانی سخن گوید
از آن معنی رقیبان را خبر کردن توان؟ نتوان

چو چشم مست خونریزت ز مژگان ناوک اندازد
بجز جان پیش تیر تو سپر کردن توان؟ نتوان

گرفتم خود که بگریزم ز دام زلف دلگیرت
ز تیر غمزهٔ مستت حذر کردن توان؟ نتوان

نگویی چشم مستت را، که خون من همی ریزد
ز خون بی‌گناه او را حذر کردن توان؟ نتوان

بگو با غمزهٔ شوخت، که رسوای جهانم کرد:
به پیران سر عراقی را سمر کردن توان؟ نتوان
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱۵

عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن
جان و دل بر باختن، بر روی جانان زیستن

سوختن در هجر و خوش بودن به امید وصال
ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن

تا کی از هجران جانان ناله و زاری کنم؟
از حیات خود به جانم، چند ازین سان زیستن؟

بس مرا از زندگانی، مرگ کو، تا جان دهم؟
مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن

ای ز جان خوشتر، بیا، تا بر تو افشانم روان
نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن

بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو
در میان خاک و خون افتان و خیزان زیستن؟

از خودم دور افگنی، وانگاه گویی: خوش بزی
بی‌دلان را مرگ باشد بی‌تو، ای جان، زیستن

هان! عراقی، جان به جانان ده، گران جانی مکن
بعد از این بی‌روی خوب یار نتوان زیستن
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱۶

سهل گفتی به ترک جان گفتن
من بدیدم، نمی‌توان گفتن

جان فرهاد خسته شیرین است
کی تواند به ترک جان گفتن؟

دوست می‌دارمت به بانگ بلند
تا کی آهسته و نهان گفتن؟

وصف حسن جمال خود خود گوی
حیف باشد به هر زبان گفتن؟

تا به حدی است تنگی دهنت
که نشاید سخن در آن گفتن؟

گر نبودی کمر، میانت را
کی توانستمی نشان گفتن؟

ز آرزوی لبت عراقی را
شد مسلم حدیث جان گفتن
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱۷

تا توانی هیچ درمانم مکن
هیچ گونه چارهٔ جانم مکن

رنج من می‌بین و فریادم مرس
درد من می‌بین و درمانم مکن

جز به دشنام و جفا نامم مبر
جز به درد و غصه فرمانم مکن

گر نخواهی کشتنم از تیغ غم
مبتلای درد هجرانم مکن

ور بر آن عزمی که ریزی خون من
جز به تیغ خویش قربانم مکن

از من مسکین به هر جرمی مرنج
پس به هر جرمی مرنجانم، مکن

گر گناهی کردم از من عفو کن
ور خطایی رفت تاوانم مکن

تا عراقی ماند در درد فراق
درد با من گوی و درمانم مکن
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۱۸

ماهرویا، رخ ز من پنهان مکن
چشم من از هجر خود گریان مکن

ز آرزوی روی خود زارم مدار
از فراق خود مرا بی‌جان مکن

از من مسکین مبر یک‌بارگی
من ندارم طاقت هجران، مکن

بی‌کسی را بی‌دل و بی‌جان مدار
مفلسی را بی‌سر و سامان مکن

گر گناهی کرده‌ام از من مدان
خویشتن را گو، مرا تاوان مکن

هر چه آن کس در جهان با کس نکرد
با من بیچاره هر دم آن مکن

با عراقی غریب خسته دل
هر چه از جور و جفا بتوان مکن
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 22 از 47:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  46  47  پسین » 
شعر و ادبیات

Fakhr-al-Din Iraqi |فخرالدین عراقی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA