انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 7 از 47:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  46  47  پسین »

Fakhr-al-Din Iraqi |فخرالدین عراقی


زن

 
غزل شمارهٔ ۵۹

در حلقهٔ فقیران قیصر چه کار دارد؟
در دست بحر نوشان ساغر چه کار دارد؟

در راه عشقبازان زین حرف‌ها چه خیزد؟
در مجلس خموشان منبر چه کار دارد؟

جایی که عاشقان را درس حیات باشد
ایبک چه وزن آرد؟ سنجر چه کار دارد؟

جایی که این عزیزان جام شراب نوشند
آب زلال چبود؟ کوثر چه کار دارد؟

وآنجا که بحر معنی موج بقا برآرد
بر کشتی دلیران لنگر چه کار دارد؟

در راه پاکبازان این حرف‌ها چه خیزد؟
بر فرق سرفرازان افسر چه کار دارد؟

آن دم که آن دم آمد، دم در نگنجد آنجا
جایی که ره برآید، رهبر چه کار دارد؟

دایم، تو ای عراقی، می‌گوی این حکایت:
با بوی مشک معنی، عنبر چه کار دارد؟
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۶۰




با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟
با عشق زلف و خالت ایمان چه کار دارد؟

با عشق دلگشایت عاشق کجا برآید؟
با وصل جانفزایت هجران چه کار دارد؟

در بارگاه دردت درمان چه راه یابد؟
با جلوه‌گاه وصلت هجران چه کار دارد؟

با سوز بی‌دلانت مالک چه طاقت آرد؟
با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟

گرنه گریخت جانم از پرتو جمالت
در سایهٔ دو زلفت پنهان چه کار دارد؟

چون در پناه وصلت افتاد جان نگویی:
هجری بدین درازی با جان چه کار دارد؟

گر در خورت نیابم، شاید، که بر سماطت
پوسیده استخوانی بر خوان چه کار دارد؟

آری عجب نباشد گر در دلم نیابی
در کلبهٔ گدایان سلطان چه کار دارد؟

من نیز اگر نگنجم در حضرتت، عجب نیست
آنجا که آن کمال است نقصان چه کار دارد؟

در تنگنای وحدت کثرت چگونه گنجد
در عالم حقیقت بطلان چه کار دارد؟

گویند نیکوان را نظارگی نباید
کانجا که درد نبود درمان چه کار دارد؟

آری، ولی چو عاشق پوشید رنگ معشوق
آن دم میان ایشان دربان چه کار دارد؟

جایی که در میانه معشوق هم نگنجد
مالک چه زحمت آرد؟ رضوان چه کار دارد ؟

هان! خسته دل عراقی، با درد یار خو کن
کانجا که دردش آمد درمان چه کار دارد؟
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۶۱

با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟

از سوز بی‌دلانت مالک خبر ندارد
با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟

در لعل توست پنهان صدگونه آب حیوان
از بی‌دلی لب من با آن چه کار دارد؟

هم دیدهٔ تو باید تا چهرهٔ تو بیند
کانجا که آن جمال است انسان چه کار دارد؟

وهم از دهان تنگت هرگز نشان نیاید
با خاتم سلیمان شیطان چه کار دارد؟

جان من از لب تو مانا که یافت ذوقی
ورنه خیال جاوید با جان چه کار دارد؟

دل می‌تپد که بیند در دیده روی خوبت
ورنه برید زلفت پنهان چه کار دارد؟

عاشق گر از در تو نشنید مرحبایی
چون حلقه بر در تو چندان چه کار دارد؟

گر بر درت نیایم، شاید که باز پرسند:
پوسیده استخوانی با خوان چه کار دارد؟

در دل که عشق نبود معشوق کی توان یافت
جایی که جان نباشد جانان چه کار دارد؟

در دل غم عراقی و آنگاه عشق باقی
در خانهٔ طفیلی مهمان چه کار دارد؟
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۶۲

با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟

با محنت فراقت راحت چه رخ نماید؟
با درد اشتیاقت درمان چه کار دارد؟

گر در دلم خیالت ناید، عجب نباشد
در دوزخ پر آتش رضوان چه کار دارد؟

سودای تو نگنجد اندر دلی که جان است
در خانهٔ طفیلی مهمان چه کار دارد؟

دل را خوش است با جان گر زآن توست، یارا
بی‌روی تو دل من با جان چه کار دارد؟

بر بوی وصلت، ای جان، دل بر در تو مانده است
ورنه فتاده در خاک چندان چه کار دارد؟

با عشق توست جان را صد سر سر نهفته
لیکن دل عراقی با جان چه کار دارد؟
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۶۳

خرم تن آن کس که دل ریش ندارد
و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد

گویند رقیبان که ندارد سر تو یار
سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟

او را چه خبر از من و از حال دل من
کو دیدهٔ پر خون و دل ریش ندارد

این طرفه که او من شد و من او وز من یار
بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد

هان، ای دل خونخوار، سر محنت خود گیر
کان یار سر صحبت ما بیش ندارد

معشوق چو شمشیر جفا بر کشد، از خشم
عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد؟

بیچاره دل ریش عراقی که همیشه
از نوش لبان، بهره بجز نیش ندارد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۶۴

بیا، کاین دل سر هجران ندارد
بجز وصلت دگر درمان ندارد

به وصل خود دلم را شاد گردان
که خسته طاقت هجران ندارد

بیا، تا پیش روی تو بمیرم
که بی‌تو زندگانی آن ندارد

چگونه بی‌تو بتوان زیست آخر؟
که بی‌تو زیستن امکان ندارد

بمردم ز انتظار روز وصلت
شب هجران مگر پایان ندارد؟

بیا، تا روی خوب تو ببینم
که مهر از ذره رخ پنهان ندارد

ز من بپذیر، جانا، نیم جانی
اگر چه قیمت چندان ندارد

چه باشد گر فراغت والهی را
چنین سرگشته و حیران ندارد؟

وصالت تا ز غم خونم نریزد
عراقی را شبی مهمان ندارد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۶۵

دل، دولت خرمی ندارد
جان، راحت بی‌غمی ندارد

دردا! که درون آدمی زاد
آسایش و خرمی ندارد

از راحت‌های این جهانی
جز غم دل آدمی ندارد

ای مرگ، بیا و مردمی کن
این غم سر مردمی ندارد

وی غم، بنشین، که شادمانی
با ما سر همدمی ندارد

وی جان، ز سرای تن برون شو
کین جای تو محکمی ندارد

منشین همه وقت با عراقی
کاهلیت محرمی ندارد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۶۶

راحت سر مردمی ندارد
دولت دل همدمی ندارد

ز احسان زمانه دیده بردوز
کو دیدهٔ مردمی ندارد

از خوان فلک نواله کم پیچ
کو گردهٔ گندمی ندارد

با درد بساز، از آنکه درمان
با جان تو محرمی ندارد

در تار حیات دل چه بندی؟
چون پود تو محکمی ندارد

دردا! که درین سرای پر غم
کس دولت بی‌غمی ندارد

دارد همه چیز آدمی زاد
افسوس که خرمی ندارد

گر خوشدلیی درین جهان هست
باری دل آدمی ندارد

بنمای به من دلی فراهم
کو محنت درهمی ندارد

کم خور غم این جهان، عراقی،
زیرا که غمش کمی ندارد
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۶۷

نگارا، بی‌تو برگ جان که دارد؟
دل شاد و لب خندان که دارد؟

به امید وصالت می‌دهم جان
وگرنه طاقت هجران که دارد؟

غم ار ندهد جگر بر خوان وصلت
دل درویش را مهمان که دارد؟

نیاید جز خیالت در دل من
بجز یوسف سر زندان که دارد؟

مرا با تو خوش آید خلد، ورنه
غم حور و سر رضوان که دارد؟

همه کس می کند دعوی عشقت
ولی با درد بی درمان که دارد ؟

غمت هر لحظه جانی خواهد از من
چه انصاف است؟ چندین جان که دارد؟

مرا گویند: فردا روز وصل است
وگر طاقت هجران که دارد؟

نشان عشق می‌جویی، عراقی
ببین تا چشم خون افشان که دارد؟
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۶۸

نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟
سر کفر و غم ایمان که دارد؟

اگر عشق تو خون من نریزد
غمت را هر شبی مهمان که دارد؟

دل من با خیالت دوش می‌گفت:
که این درد مرا درمان که دارد؟

لب شیرین تو گفتا: ز من پرس
که من با تو بگویم: کان که دارد؟

مرا گفتی که: فردا روز وصل است
امید زیستن چندان که دارد؟

دلم در بند زلف توست ور نه
سر سودای بی‌پایان که دارد؟

اگر لطف خیال تو نباشد
عراقی را چنین حیران که دارد؟
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 7 از 47:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  46  47  پسین » 
شعر و ادبیات

Fakhr-al-Din Iraqi |فخرالدین عراقی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA