انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 48 از 72:  « پیشین  1  ...  47  48  49  ...  71  72  پسین »

Saif Farghani | سیف فرغانی


زن

 
♤♤♤♤♤




بیناست چشم جان من از دیدن آن ماه رو
کز خال گندم گون او دارم برنگ کاه رو

کردست قدم چون کمان، رویم برنگ زعفران
آن ماه روی سرو قد آن سروقد ماه رو

عکس رخ همچون مهش بر خیمه گردون فتد
گر ترک هندو چشم من بنماید از خرگاه رو

خورشید گوید ماه را بر آسمان تکیه مکن
گر آب رو خواهی بنه بر خاک این درگاه رو

نقاش معنی صورتی نار است هرگز در جهان
همچون رخ او تا بحسن افتاد در افواه رو

گر همچو سگ در کوی او از آستان بالین کنی
بگشایدت ناچار در بنمایدت ناگاه رو

یک ره بعالم در نگر و آنگه در آن دلبر نگر
اول حجاب آنگاه در اول نقاب آنگاه رو

ای از بلا غمگین شده غم دیده و مسکین شده
یا خود میا اندر رهش یا بر متاب از راه رو

چون در نمازت جان و دل نبود بجانان مشتغل
تو سوی قبله بعد ازین خواه پشت آور خواه رو

رو بر بساط عشق او با سیف فرغانی نشین
تا دم بدم بنمایدت در هر رخی آن شاه رو
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




دلا با عشق کن پیمان و می رو
قدم در نه درین میدان و می رو

درین کو خفتگان ره نوردند
درآ در زمزه ایشان و می رو

دل اندر بند جان جانان نیابی
زجان برگیر دل ای جان و می رو

ترا آن دوست می خواند بر خود
تو نیز آن دوست را می خوان و می رو

بدل هشیار باش و اندرین راه
مکن اندیشه چون مستان و می رو

چو در راه آمدی از هستی خود
سری در هر قدم می مان و می رو

اگر چه نفس تو اسبیست سرکش
درین ره چون خرش می ران و می رو

برو گر دست یابی برنشینش
ولی پایی همی جنبان و می رو

وگر در ره بزادت حاجت افتد
از آب روی خود کن نان ومی رو

بره تنها رود ره گم کند مرد
درآ در خیل درویشان و می رو

تو همچون قطره ای، خاکت خوهد خورد
مبر از صحبت یاران و می رو

اگر در ره بجیحونی رسیدی
درو پیوند چون باران و می رو

چو جیحونت به دریایی رسانید
قدم بر آب نه آسان و می رو

از آن پس گر خوهی چون ابر دربار
همی کش بر هوا دامان و می رو

بفر سایه خود همچو خورشید
گهر می پرور اندر کان و می رو

هم از خود می شنو علمی که می گفت
خضر با موسی عمران و می رو

مدان این راه (را) پایان و می پوی
مجوی این درد را درمان و می رو

جهان ای سیف فرغانی خرابست
منه رخت اندرین ویران و می رو
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




ای صبا قصه عشاق بر یار بگو
خبری از من دل داده بدلدار بگو

از رسانیدن پیغام رهی عار مدار
بگلستان چو درآیی سخن خار بگو

چون بحضرت رسی امسال بدان راحت جان
آنچه از رنج رسیدست بمن پار بگو

ور بقانون ادب بر در او ره یابی
با شفایک دو سخن از من بیمار بگو

خبر آدم سرگشته برضوان برسان
قصه بلبل شوریده بگلزار بگو

چون بدان خسرو شیرین ملاحت برسی
بیتکی چندش ازین مخزن اسرار بگو

غزلی کز من گوینده سماعت باشد
باصولی که درآن طبع کند کار بگو

ور بپرسد که برویم نگرانی دارد
شعف بنده بدان طلعت و دیدار بگو

خادمانی که درآن پرده عزت باشند
در اگر بر تو ببندند ز دیوار بگو

ور بدانی که دوم بار نیابی فرصت
وقت اگر دست دهد جمله بیکبار بگو

کای ازو روی نهان کرده چو اصحاب الکهف
او سگ تست مرانش زدر غار بگو

سیف فرغانی بی روی تو تا کی گوید
ای صبا قصه عشاق بر یار بگو
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




ای بگرد خرمن تو خوشه چین خورشید و ماه
ماه با روی تو نبود در محل اشتباه

پادشاه ملک حسنی کس چنین ملکی نداشت
زابتدای دور عالم تا بوقت پادشاه

بی شعاع روی تو با سایه هستی خود
ره نبردم سوی تو چندانکه می کردم نگاه

چون رخ اندر آینه پیدا شود پشت زمین
ظلمت شب را اگر بر روی افتد نور ماه

عاشق ار با خلق باشد ماند از معشوق دور
لشکری بر خر نشیند باز ماند از سپاه

همتی باید که عاشق را ز خود بخشد خلاص
رستمی باید که بیژن را برون آرد ز چاه

عاشق اندر پایگاه خدمت سلطان عشق
گر بود ثابت قدم چون تخت یابد پیشگاه

عشق هرجا تخت خود بنهاد و اسبی راند، شد
پای قیصر بی رکاب و فرق کسری بی کلاه

بی جواز عشق فردا در سیاستگاه حشر
طاعتت محتاج آمرزش بود همچون گناه

گر بگردانی عنان از جانب این خاکدان
از رکاب خود در آن حضرت فشانی گرد راه

مرکب تن را جو (و) نان کم کن ای رایض که نیست
حاجتی در مرج ایران رخش رستم را بکاه

سیف فرغانی تو در معنی چو صبح کاذبی
ورچه در دعوی بیاری صبح صادق را گواه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




ای که اندر چشم مستت فتنه دارد خوابگاه
دل بزلفت داده ام کز فتنه باشد در پناه

یکنفر از خیل تست این آفتاب تیغ زن
یک سوار از موکب تو این مه انجم سپاه

با جمالت یک جهان اسپید روی حسن را
از خجالت هر نفس چون خاک گشته رخ سیاه

آسمان چرخ زن پیش گدایان درت
شرم دارد گر بیارد نان خور با قرص ماه

زلف چون دام تو گشت و دانه خال تو شد
باز جان را پای بند و مرغ دل را دامگاه

عکس روی چون مهت گر بر زمین افتد دمی
ای بعنبر داده بوی از خاک پایت گرد راه،

خاک را هر ذره یابی کوکبی بر اوج چرخ
آب را هر قطره بینی یوسفی در قعر چاه

سرو و مه را با تو نسبت نبود ای جان گر بود
سرو را در بر قبا و ماه را بر سر کلاه

در مصلای عبادت زاحتساب عشق تو
محو گردد رسم طاعت چون ز آمرزش گناه

هم ز عشق تو رخم زردست چون برگ از خزان
هم ز تیغ تو سرم سبزست چون خاک از گیاه

در بهای وصل دارد سیف فرغانی سری
عذر درویشی او از وصل خود هم خود بخواه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




ای مهر ومه رعیت وروی تو پادشاه
پشت زمین زروی تو چون آسمان زماه

جستم بسی و ره ننمودی مرا بخود
گفتم بسی وداد ندادی بداد خواه

در معرض رخ تو نیارد کشید تیغ
خورشید را گر از مه وانجم بود سپاه

از حسن تو بعشق در آویخت جان ودل
بادش بزد بآب درآمیخت خاک راه

ما عاشقان صادق آن حضرتیم وهست
هم آب چشم حجت وهم رنگ رو گواه

بریاد روز وصل تو ای دوست می کنیم
هر شب هزار ناله وهردم هزار آه

تو تاجدار حسنی ودستار بر سرت
زیبا ترست از پر طاوس بر کلاه

از نیکویی رخ تو گل سرخ میکند
بر عارض سپید تو آن خال رو سیاه

خورشید کاهل کفر ورا سجده می کنند
قبله زروی تو کند اندر نمازگاه

از لطف و حسن دایم در جمع نیکوان
هستی چو ژاله بر گل وچون لاله در گیاه

در روی ما چنان بارادت نظر کنی
کآهو سوی سگان شکاری کند نگاه

لطفی بکن زقهر خودم در پناه گیر
کز قهر تو بلطف تو دارم گریزگاه

گفتم بدوست لابه کنم وز سر حضور
خواهم قبول طاعت وآمرزش گناه

همت بنعره بانگ برآورد وگفت سیف
از دوست غیر دوست دگر حاجتی مخواه

ای ره بدوست برده چنین از رهت که برد؟
آن سرو نازنین که چه خوش می رود براه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




ای رقعه حسن را رخت شاه
ماییم زحسن رویت آگاه

روی تو مه تمام بر سرو
رخساره گل شکفته بر ماه

در کوی تو کدیه کردن ای دوست
نزد همه همچو مال دلخواه

ما از همه کمتریم در ملک
ما از همه پس تریم در راه

کس نور صفا ندید در ما
کس آب بقا نیافت در چاه

نی مسند فقر را زمن صدر
نی رقعه عشق را زمن شاه

بر بسته گلو چو میخ خیمه
پوشیده نمد چو چوب خرگاه

از صورت من جداست معنی
آمیخته نیست دانه با کاه

زین خرقه بود فضیحت من
کز پوست بود هلاک روباه

بر کسوت حال من چنانست
این خرقه که بر پلاس دیباه

آلوده بصد دراز دستی
این دامن وآستین کوتاه

ای گشته زیاد دوست غافل
ذکرش ز زبان حال آگاه

چندان بشنو که حلقه گردد
در گوش دل توهای الله

تا دوست بدامت اوفتد سیف
ازخویش خلاص خویشتن خواه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




چه دلبری که رخ تست در گلستان ماه
چو آفتاب بروی تو دارد ایمان ماه

بآفتاب که روز آورد نظر نبود
مرا که هست ز روی تو در شبستان ماه

کمال حسن ترا در وجود آن اثرست
که در حمایتش ایمن بود ز نقصان ماه

تو پادشاهی و خوبان همه رعیت تو
نجوم جمله سپاهند و هست سلطان ماه

باسب حسن شبی با رخت مسابقه کرد
تو پیش رفتی و پس ماند چند میدان ماه

چو سر ز جیب افق بر کند طلیعه صبح
ترا طلوع کند آن دم از گریبان ماه

بوقت صبح کند آفتاب عزم غروب
چو گردد از افق غره تو تابان ماه

چو ابر گریه کند چشم من چو کرد طلوع
بر آسمان جمالت چو صبح خندان ماه

بروز بر در من آفتاب کدیه کند
اگر شبی بسر روزنم رسد آن ماه

بنزد قاضی گردون که مشتریست بنام
حقوق روی تو ثابت کند ببرهان ماه

بوقت بیع ازین اختران دیناری
بهای خاک درت برکشید بمیزان ماه

اگر تو ابر نقاب از میانه برگیری
بتابد از رخ پرنور تو هزاران ماه

وگر ز روی تو یک روز تربیت یابد
شب چهارده گردد هزار چندان ماه

اگر بروی تو نسبت کنندش از شادی
فراز طارم هفتم رود چو کیوان ماه

بکوی دوست کنون آی سیف فرغانی
که هست بر فلک قالب تو از جان ماه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




ای بزیر زلف تو سایه نشین خورشید و ماه
زلف و رویت در نقاب عنبرین خورشید و ماه

سایه زلف چو ابر از پیش رویت دور کن
تا ببیند آسمان اندر زمین خورشید و ماه

گر مه و خور بر نیاید پرده از رخ برفگن
آینه برگیر و اندر روی بین خورشید و ماه

روز و شب گو ماه و خور را بعد ازین جلوه مکن
کز مه و خور بی نیازم من بدین خورشید و ماه

گر همی خواهد امان این از زوال آن از خسوف
گو برو در سایه زلفش نشین خورشید و ماه

از کلهداران که دارد وز نکورویان کراست
در قبا سرو و صنوبر بر جبین خورشید و ماه

گفته بر قدت بسی مدح و ثنا شمشاد و سرو
گفته بر رویت هزاران آفرین خورشید و ماه

خود کجا دارد کمند عنبرین شمشاد و سرو
خود کجا دارد لبان شکرین خورشید و ماه

روی چون آتش نمودی تا چراغ خویشتن
می برافروزند از آن نور مبین خورشید و ماه

ذره اندر سایه تو همچو ماه و خور شود
ای ترا از چاکران کمترین خورشید و ماه

سیف فرغانی چنین سلطان عالم گیر را
آسمان انگشتری زیبد نگین خورشید و ماه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




ای لطف تو بسی مرا کار ساخته
کارم شده زفضل تو صدبار ساخته

گر پای سعی در سر کارم نهند خلق
بی دست لطف تو نشود کار ساخته

کار مرا که غیر تو دیگر کسی نساخت
کی گردد از معونت اغیار ساخته

اندر عدم چو یک نظر از جودتو بیافت
کار دو کون گشت بیکبار ساخته

آن را که از خزانه فیض تو بهره نیست
کارش نشد بدرهم ودینار ساخته

از نعمت تو آنچه من امسال می خورم
آن راوکیل رحمت تو پار ساخته

از خرمن عطای تو هر آفریده یی
چون مور دانه برده وانبار ساخته

حسن قضات بر طبق روی نیکوان
در پسته طوطیان شکر بار ساخته

هر دم چو عافیت دل رنجور عشق را
درد تو نوش داروی بیمار ساخته

ای نخل بند صنع تو در باغ و بوستان
میوه زشاخ خشک وگل از خار ساخته

ذکرت که ظلمت از دل عاقل برون برد
جان راچو چشم مطلع انوار ساخته

در محکم کلام تو هر حرف ونقطه را
علمت کتاب خانه اسرار ساخته

عراده قضای ترا گر کسی بجهد
از بهر دفع قلعه ودیوار ساخته

بیچاره درمقابل ثعبان موسوی
چون ساحر از عصاورسن مار ساخته

سیف از دل صدف صفت خود پرازگهر
صد بحر در سفینه اشعار ساخته
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 48 از 72:  « پیشین  1  ...  47  48  49  ...  71  72  پسین » 
شعر و ادبیات

Saif Farghani | سیف فرغانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA