انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 54 از 72:  « پیشین  1  ...  53  54  55  ...  71  72  پسین »

Saif Farghani | سیف فرغانی


زن

 
♤♤♤♤♤




تویی که عارض رخسار دلستان داری
دلم بغمزه ربودی و قصد جان داری

تو بوستان جمالی و ناشکفته هنوز
هزار غنچه بر اطراف بوستان داری

بدین رخ چو مه و قامت چو سرو روان
ترا همی رسد ار سر بر آسمان داری

چو در کنار نیایی کجا توان دیدن
دقیقه یی که تو از لطف در میان داری

من ار ز پای درآیم ترا چه غم که چو من
هزار عاشق سرگشته در جهان داری

میان زمره خوبان مرا دلی گم گشت
توی ز جمله این دلبران که آن داری

ز دوستی تو کارم بکام دشمن شد
روا بود که چنین دوست را چنان داری

غمت بجان بخریدم خدات مزد دهاد
کز آن متاع نفیس اینچنین زیان داری

ز خاک درگه تو زآن مرا نصیبی نیست
که آب دیده خلقی بر آستان داری

مدام سبز بود گلشن محبت ما
اگر تو آب سخن اینچنین روان داری

تو آن مهی که ترا گفت سیف فرغانی
حدیث یا شکرست آن که در دهان داری
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤
 

 
 
از آن شکر که تو در پسته دهان داری
سزد که راتبه جان من روان داری

ببوسه تربیتم کن که من برین درگه
نه آن سگم که تو تیمار من بنان داری

نظر در آینه کن تا ترا شود روشن
چو دیگران که چه رخسار دلستان داری

اگر کسی ندهد دل بچون تو دلداری
تو خویشتن بستانی که دست آن داری

جماعتی که در اوصاف تو همی گویند
که قد سرو و رخ همچو گلستان داری

نظر در آن گل رو می کنند، بی خبرند
ز غنچها که بر اطراف بوستان داری

پیام داد بمن عاشقی که ای مسکین
که همچو من بسخن رسم عاشقان داری

بروی گل دگران خرمند چون بلبل
تو از محبت او تا بکی فغان داری؟

چو عاشقان همه احوال خویش عرض کنند
تو نیز قصه خود باز گو، زبان داری!

ببوسه یی چو رسیدی از آن دهان زنهار
ممیر کز لب لعلش غذای جان داری

چو دوست گفت سخن گفت سیف فرغانی
حدیث یا شکرست آنکه در دهان داری
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤
 

 
 
روی پنهان کن که آرام دل ازمن می بری
هوشم از سر می ربایی جانم ازتن می بری

این چه دلداری بود جانا که بامن ساعتی
می نیارامی وآرام دل ازمن می بری

گفته ای نزد توآیم بر من این منت منه
گر بیایی زآب چشمم در بدامن می بری

ور مرا بی التفاتی می کنی زآن باک نیست
کز دلم سودای خود (چون) زنگ ازآهن می بری

بارقیب ازمن شکایت کرده ای ای بی وفا
ماجرای دوست تا کی پیش دشمن می بری

درشب زلفت نهان کن آن رخ چون روز را
کآب روی مهر و مه زآن روی روشن می بری

زآن رخ همچون گل و زلف چو سنبل درچمن
آتش لاله نشاندی وآب سوسن می بری

درشب تیره بتابی بر دلم از راه چشم
همچو ماه از بام گردون ره بر وزن می بری

دوش درمستی ازآن لب بوسه یی بربوده اند
درعوض ده می دهم گربر من آن ظن می بری

سیف فرغانی چو سعدی نزد آن دلبر سخن
در بدریا می فرستی زر بمعدن می بری
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




جانا بیک کرشمه دل و جان همی بری
دردم همی فزایی و درمان همی بری

روی چو ماه خویش (و) دل و جان عاشقان
دشوار می نمایی وآسان همی بری

اندر حریم سینه مردم بقصد دل
دزدیده می درآیی وپنهان همی بری

گه قصد جان بنرگس جادو همی کنی
گه گوی دل بزلف چو چوگان همی بری

چون آب و آتشند در و لعل درسخن
تو آب هردو زآن لب و دندان همی بری

خوبان پیاده اند وازیشان برین بساط
شاهی برخ تو هر ندبی زآن همی بری

با چشم وغمزه تو دلم دوش میل داشت
گفتا مرا بدیدن ایشان همی بری؟

عقلم بطعنه گفت که هرگز کس این کند؟
دیوانه رابدیدن مستان همی بری!

دل جان بتحفه پیش تو می برد سیف گفت
خرما ببصره زیره بکرمان همی بری!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری
که بهم جمع شود عاشقی و مستوری

آمدن نزد تو بختم ننماید یاری
رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری

ترک رویی تو وبی هندوی خال سیهت
زنگی چشم من از گریه شود کافوری

ذره از پرتو خورشید رخ روشن تو
در شب تیره چو استاره نماید نوری

تو ازین دستم اگر گوش بمالی چو رباب
من درین پرده بسی ناله کنم طنبوری

اگر از حال منت هیچ نمی سوزد دل
تو که این حال نبودست ترا معذوری

گر بنزدیک تو سهلست مرا طاقت نیست
اگرم یک نفس از روی تو باشد دوری

بنده بیمار فراقست و نه قانون ویست
که بوصل تو شفا خواهد ازین رنجوری

رنج عشقت نکشم بر طمع راحت نفس
پادشازاده ملکم نکنم مزدوری

گر بشفتالوی سیب زنخش یابم دست
هیچ شک نیست که به یابم ازین رنجوری
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




دلبرا حسن رخت می ندهد دستوری
که بهم جمع شود عاشقی و مستوری

آمدن پیش تو بختم ننماید یاری
رفتن از کوی تو عشقم ندهد دستوری

اگر از حال منت هیچ نمی سوزد دل
تو که این حال نبودست ترا معذوری

پیش عشاق تو بهتر زغنا درویشی
نزد بیمار تو خوشتر زشفا رنجوری

گر بنزدیک تو سهلست مرا طاقت نیست
اگرم یک نفس از روی تو باشد دوری

گر بدست اجل از پای درآید تن من
از می عشق بود در سر من مخموری

ما جهان را بتو بینیم که در خانه چشم
دیده مانند چراغست وتو در وی نوری

پرده از روی برانداز دمی تا آفاق
بتو آراسته گردد چو بهشت از حوری

سیف فرغانی در کار جزا چشم مدار
پادشازاده ملکی چکنی مزدوری
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




ای جهان ازتو مزین چو بهشت از حوری
همه عالم ظلماتست وتو در وی نوری

گر ببیند رخ خوب تو بماند خیره
درگل عارض تو نرگس چشم حوری

دل در اوصاف تو گر چند که دوراندیشست
همچو اندیشه ترا کی بود از دل دوری

دل کس جمع نماند چو پریشان گردد
زلف چون سنبل تو بر بدن کافوری

بیم آنست که در عهد تو گم نام شود
مه نام آور و خورشید بدان مشهوری

وقت ما خوش نشود جز بسماع نامت
ورچه در مجلس ما زهره بود طنبوری

لب شیرین تو خواهم که دهان خوش کند
مگسان شکرت را عسل زنبوری

وصل تو عافیتست و من بیمار از هجر
دورم از صحت چون عافیت از رنجوری

سیف فرغانی ناگاه درآید ز درت
سگ چو دریافت گشاده نخوهد دستوری
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




اگر چو خسرو و خاقان سزای تاج و سریری
ترا گلیم گدایی به از قبای امیری

بوقت می گرو و از سپیدرویی خود دان
بزر سرخ خریدن سیه گلیم فقیری

ترا چه عیب کند یار و گر کند چه تفاوت
گر آفتاب کند عیب ذره را بحقیری

چو دوست سایه لطفی فگند بر سر کارت
بروی پشت زمین را چو آفتاب بگیری

ترا سعادت عشقش بپایه یی برساند
که خس دهی بستانند و زر دهند نگیری

اگر سلامت خواهی چراغ مجلس او شو
چو او فروخت نسوزی (و چون) بکشت نمیری

چو آتش آنچه بیابی برنگ خویشتنش کن
چنان مشو که ز بادی چو آب نقش پذیری

مدام در پی او رو که راه عشق بداند
که چشم عقل تو کورست اگر بدیده بصیری

تو نقد خود بد گر کس سپار تاش بسنجد
بسنگ خویش فزونی بنزد خویش کثیری

فطیر عقل تو خامست بی حرارت عشقش
برو بسوز که خامی، برو بپز که خمیری

سخن بقدر تو گویم که طعمه کرد نشاید
طعام مردم بالغ ترا که طفل بشیری

بگوش هوش زمانی سماع قول رهی کن
اگر عطارد ذهنی ور آفتاب ضمیری

چو سیف روز جوانی بعاشقی گذراند
سعادتش برساند چو بخت بنده بپیری
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




بهار آمد و گویی که باد نوروزی
فشانده مشک بر اطراف باغ پیروزی

کنار جوی چو شد سبز در میان چمن
بیا بگو که چه خواهم من از تو نوروزی

ز وصل شاهد گل گشت ناله بلبل
چو در فراق تو اشعار من بدلسوزی

چه باشد ار تو بدان طلعت جهان افروز
چراغ دولت بیچاره یی برافروزی

بلای عشق تو تا زنده ام نصیب منست
باقتضای اجل منقطع شود روزی

چو هست در حق من اقتضای رای تو بد
مگر که بخت منت می کند بدآموزی

مخواه هیچ بجز عشق سیف فرغانی
که عشق دوست ترا به ز هر چه اندوزی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




اگر فراق تو زین سان اثر کند روزی
مرا بخون جگر دیده تر کند روزی

ازین نکوترم ای دوست گر نخواهی داشت
غم تو حال مرا زین بتر کندروزی

برین خرابه که محنت ازو نمی گذرد
امید هست که دولت گذر کند روزی

اگر بباغ بقاصر صرفنا نرسد
شجر شکوفه شکوفه ثمر کند روزی

وگر بجانب عمان کند سحاب گذر
صدف ز قطره باران گهر کند روزی

چو اهل وجد زخود بی خبر شوم چو کسی
مرا زآمدن تو خبر کند روزی

بود که بخت بشمع عنایت ایزد
چراغ مرده ما باز بر کند روزی

زباغ وصل تو درویش میوه یی بخورد
درخت دولت اگر هیچ برکند روزی

بوصل هجر مبدل شود عجب نبود
خدای قادر شب را اگر کند روزی

برای دیدن روی تو چشم می دارم
که بخت کور مرا دیده ور کند روزی

مباش ایمن از آه سیف فرغانی
که ناله شب او هم اثر کند روزی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 54 از 72:  « پیشین  1  ...  53  54  55  ...  71  72  پسین » 
شعر و ادبیات

Saif Farghani | سیف فرغانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA