انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 59 از 72:  « پیشین  1  ...  58  59  60  ...  71  72  پسین »

Saif Farghani | سیف فرغانی


زن

 
♤♤♤♤♤




آن روی نگر بدان نکویی
پرگشته ازو جهان نکویی

ای از رخ تو خجل مه وخور
دیگر مفزا برآن نکویی

این آمدن تو در جهان هست
در حق جهانیان نکویی

بر روی زمین نمی دهد کس
جز دررخ تو نشان نکویی

درعهد تو بر زمین چو باران
می بارد از آسمان نکویی

ازبهر لب تو گفته یاقوت
چون لعل بصد زبان نکویی

عاشق نبود کسی که ازدل
با تو نکند بجان نکویی

بر باد مده مرا که گشتست
چون آب زتو روان نکویی

عاشق بکند بهر چه دارد
درکوی تو با سگان نکویی

درحق من ای نگار می کن
چون کرد همی توان نکویی

دانی که همی رسد بدرویش
ازمال توانگران نکویی

از خوان خود ای توانگر حسن
در حق گدا بنان نکویی

می کن که همی کنند مردم
با کلب باستخوان نکویی

از روی تو می خوهم نشانی
ای روی ترا نشان نکویی

سیف از سخن تو سودها کرد
هرگز نکند زیان نکویی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




این اتفاق طرفه بین کندر فتد
چون من گدایی با چو تو شهزاده یی

کی کفؤ باشد ماه را استاره یی
چون مثل باشد لعل را بیجاده یی

مپسند کز کمتر غلامی کم بود
در بندگی تو چو من آزاده یی

انصاف ده تا چون شکیبایی کند
بی چون تو دلبر همچو من دلداده یی

نگرفت نقش دیگری تا نقش خود
بنشاندی در طبع چون من ساده یی

ای خورده روح از جام عشقت باده یی
می کن نظر در کار کارافتاده یی

مخمور کرده عقل هشیار مرا
چشمت که مستی می کند بی باده یی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




گرخوش کند لب تو دهانم ببوسه یی
خرم شود زلعل تو جانم ببوسه یی

خواهم زجور تو گله کردن بپادشاه
گر عاقلی بگیر دهانم ببوسه یی

درحسرت کنار تو جانم بلب رسید
زین ورطه لطف کن برهانم ببوسه یی

ای جان مکن گرانی ویکبار بر لب آی
باشد که من ترا برسانم ببوسه یی

گفتم که جان من بستان بوسه یی بده
گفتی هزار جان نستانم ببوسه یی

گرآن لب و دهان که تو داری مرا بود
ملک دو کون را بستانم ببوسه یی

دیدی که من زبان شکایت خوهم گشاد
کردی فسون و بست زبانم ببوسه یی

زنده کنند مرده بآب دهان من
گربا تو کام خویش برانم ببوسه یی

یکبار دیگرم بکنار و لبت رسان
ای برده حاصل دو جهانم ببوسه یی

گویی لب من ازشکر و قند خوشترست
من لذت لب تو چه دانم ببوسه یی

درکار عشق جان و دلی داشتم چوسیف
اینم بعشوه یی شد وآنم ببوسه یی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤




ای جان من ز جوهر عشقت خزینه یی
وی من ز عاشقان جمالت کمینه یی

تابوت تن ز مرده دل گور کافرست
در جان اگر ز عشق نباشد سکینه یی

هر تنگ دل امین نبود سر عشق را
جای پیمبری نبود هر مدینه یی

کی شرح حال عشق کند هر سخنوری
کی دستکار نوح بود هر سفینه یی

دل برد عشق گر طمع جان کند رواست
سیمرغ سیر باز نگردد بچینه یی

اندر خرابه دل من گنج مهر تست
ای شه سپرده ای بگدایی خزینه یی

ای حال (او) مپرس که چونست در غمت
بشکست چون بسنگ رسید آبگینه یی

در خان من که آب ندارم، هوای تو
زآن سان بود که در دل خاکی دفینه یی

مست شراب عشق تو در زی زاهدان
پیدا بود چنانکه می اندر قنینه یی

من دوستدار تو و تو دشمن، روا مدار
مهر مرا مقابله کردن بکینه یی

جانا قرین تو که بود با چنین جمال
خورشید غیر ماه ندارد قرینه یی

عطار هشت خلد شود حور اگر بود
چون زلف مشکبار تواش عنبرینه یی

گر کوه نام تو شنود در زمان چو لعل
هر سنگ او بنام تو گردد نگینه یی

با تیر غمزه تو که او را هدف دلست
ما چون نشانه پیش نهادیم سینه یی

بر قد سیف در ره عشق تو دلق فقر
زیبا چو بر عذار عروسان زرینه یی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
๑۩۩... ربـاعیــات سیف فرغانی ...۩۩๑

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

در دیدن این مدینه زمزم آب
از مکه اگر سعی کنی هست صواب

زیرا که درو مقام دادر امروز
رکنی که ازو کعبه دلهاست خراب



♤♤♤♤♤

ایام چو بست کهربا بر دستت
بی جرم بریخت خون ما بر دستت

سلطان غمت خنجر خود سوهان زد
تا کشته شود چو من گدا بردستت




♤♤♤♤♤

ای نقطه دهن خطت عجب دایره است
وز مشک ترابگرد لب دایره است

بر روز رخت چو صبح صادق پیداست
کین خط تو گرد مه ز شب دایره است



♤♤♤♤♤

ای سوخته شمع مه ز تاب رویت
وز خط تو افزون شده آب رویت

این طرفه که دل گرم نشد با تو مرا
جز وقت زوال آفتاب رویت



♤♤♤♤♤

دل در طلب تو خستگیها دارد
کارش زغم تو بستگیها دارد

هر چند که پشت لشکر هستیم اوست
زان روی بسی شکستگیها دارد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

در خانه دل عشق تو مجمع دارد
و از دادن جان کار تو مقطع دارد

در شعر تخلص بتو کردم که وجود
نظمیست که از روی تو مطلع دارد



♤♤♤♤♤

جعفرکه زرخ ماه تمامی دارد
در شهر بلطف وحسن نامی دارد

با لشکر حسن در میان خوبان
زآنست مظفر که حسامی دارد


♤♤♤♤♤

کردم همه عمر آنچه نمی بایدکرد
از کرده او حذر نمی شاید کرد

امروز چنینم و ندانم فردا
تا با من بیچاره چه فرماید کرد


♤♤♤♤♤

شب نیست که از غمت دلم جوش نکرد
واز بهر تو زهر اندهی نوش نکرد

ای جان جهان هیچ نیاوردی یاد
آن را که تراهیچ فراموش نکرد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

عشقت جگرم خورد و بدل روی آورد
رنگ از رخ من برد زتو بوی آورد

پای از در تو باز نگیرم که مرا
سودای توسر گشته درین کوی آورد



♤♤♤♤♤

عشقت که بدل گرفته ام چون جانش
در دست و بصبر می کنم درمانش

وز غایت عزت که خیالت دارد
در خانه چشم کرده ام پنهانش



♤♤♤♤♤

خط تو که ننوشت کسی زآن سان خوش
چون شمع وصال در شب هجران خوش

آورد ببنده شاهدی خوش گرچه
شاهد که خط آرد نبود چندان خوش



♤♤♤♤♤

ای من همه بد کرده و دیده ز تو نیک
بد گفته همه عمر و شنیده زتو نیک

حد بدی و غایت نیکی اینست
کز من بتوبد بمن رسیده زتونیک
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

ای کرده غم عشق تو غمخواری دل
درد تو شده شفای بیماری دل

رویت که بخواب درندیست کسش
دیده نشود مگر بیداری دل



♤♤♤♤♤

برکرده خویشتن چو بگمارم چشم
بر هم زدن از ترس نمی یارم چشم

ای دیده شوخ بین که من چندین سال
بد کردم و نیکی از تو میدارم چشم !



♤♤♤♤♤

دل را چو بعشق توسپردم چکنم
دل دادم و اندوه توبردم چکنم

من زنده بعشق توام ای دوست و لیک
از آرزوی روی تو مردم چکنم



♤♤♤♤♤

ای سلسله عشق تو اندر پایم
بندیست ز گیسوی تو برهر پایم

این شعرا اگر بدستت افتد روزی
گردن مکش وبنه سری بر پایم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤

گر زان توام هردو جهانم بستان
باکی نبود سود و زیانم بستان

باز آی بپرسش و ببین چشم ترم
لب برلب خشکم نه و جانم بستان



♤♤♤♤♤

ای جوهر دینت بزرو سیم گرو
بانقد نبهر نزد صراف مرو

روسکه بدل کن که در آن دارالضرب
این ناسره دینار تو نرزد بدو جو



♤♤♤♤♤

ی نور تو آمده نقاب روح تو
خورشید زکاتی ز نصاب رخ تو

هر دل که هوای تو بر و سایه تو فگند
در ذره ببیند آفتاب رخ تو



♤♤♤♤♤

آنی که منورست آفاق از تو
محروم بماندم من مشتاق از تو

این محنت نو نگر که در خلوت وصل
تو باد گری جفتی ومن طاق از تو



♤♤♤♤♤

هر بوسه کز آن تنگ دهان می خواهی
عمریست که از معدن جان می خواهی

در ظلمت خط او نگر زیر لبش
از آب حیوه اگر نشان می خواهی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 59 از 72:  « پیشین  1  ...  58  59  60  ...  71  72  پسین » 
شعر و ادبیات

Saif Farghani | سیف فرغانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA