انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 8 از 72:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  71  72  پسین »

Saif Farghani | سیف فرغانی


زن

 
♤♤♤♤♤



گرمرا زلفت اوفتد در دست
نکنم کوته ازتو دیگر دست

گرچه من هم نمی رسم شادم
که بزلفت نمی رسد هر دست

خاک پای تو گوهریست عزیز
کی رسد بنده را بگوهر دست

تا زلعلت شکر بدست آریم
چون مگس می زنیم برسر دست

هرکرا بر لب تو دست بود
کی بیالاید او بشکر دست

اهل دل را نداد در همه عمر
دلستانی زتو نکوتر دست

برسرت جان فشان کنم کامروز
نیست چیزی دگر مرا بر دست

عذر خود گفت سیف فرغانی
که فقیرم، نمی دهد زر دست

در دلم هست مهر تو چه شود
اگرت شعر من بود در دست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤



گرچه از بهر کسی جان نتوان داد ز دست
چیست جان کز پی جانان نتوان داد ز دست

ای گلستان وفا خار جفا لازم تست
از پی خار گلستان نتوان داد ز دست

همچو تو دوست مرا دست بدشواری داد
چون بدست آمدی آسان نتوان داد ز دست

گرچه آن زلف پریشانی دلراست سبب
آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست

دی یکی گفت برو ترک غم عشق بگو
بچنان وسوسه ایمان نتوان داد ز دست

خاک کوی تو بملک دو جهان نفروشم
گوهر قیمتی ارزان نتوان داد ز دست

جای موری که مرا دست دهد بر در تو
بهمه ملک سلیمان نتوان داد ز دست

محنتت را که گدایانش چو نعمت بخورند
بهمه دولت سلطان نتوان داد ز دست

سیف فرغانی اگر چند توانگر باشی
بر درش جای گدایان نتوان داد ز دست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤



عاشق اینجا از برای دیدن یار آمدست
بلبل شوریده بهر گل بگلزار آمدست

این جهان بازار کار عشق جانانست، ازو
آن برد مقصود کو با زر ببازار آمدست

عاشقم او را ندانم دولتست این یا فضول
کآن توانگر را چو من مفلس خریدار آمدست

تا جهانی خلق را چون ذره سرگردان کند
آفتاب حسن در رویش پدیدار آمدست

دوست چون در نیکویی یکتاست همچون آفتاب
عاشقش زآن در عدد چون ذره بسیار آمدست

بر چنو یوسف جمالی سوره آیات حسن
راست چون تورات بر موسی بیکبار آمدست

در میان جمع خوبان یار ما(گویی مگر)
در چمن طاوس روحانی برفتار آمدست

بس کلهداران دولت را قباها خرقه شد
تا سر این تاج خوبان زیر دستار آمدست

چون عسل جانم بیادش کام شیرین می کند
تا نبات خط بر آن لعل شکر بار آمدست

هر کرا بر لوح دل پیوست عشقش حرف خویش
بی زبان وبی دهان چون خط بگفتار آمدست

روح باغ میوه عشق (است)وهمت باغبان
وین تن خاکی بگردش همچو دیوار آمدست

سعدی از قدر تو غافل بود آن ساعت که گفت
(این تویی یا سرو بستانی برفتار آمدست)

سیف فرغانی سنایی شد بشعر و، نظم اوست
نافه مشکی که از وی بوی عطار آمدست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤



دلم بسلسله زلف یار در بندست
اگر قبول کنی حال من ترا پندست

زبند مهرش چون پای دل شود آزاد
مرا که باسر زلفش هزار پیوندست

بسان لیلی بگشایی وببندی زلف
ترا خبر نه (که) مجنونی اندرین بندست

برآوری زمن تلخ کام هر دم شور
ازآنکه پسته شیرین تو شکر خندست

ازآرزوی رخ تو اگر بباغ روم
کدام لاله برخساره تو مانندست

زکات خوبی خود را دمی بباغ خرام
که گل بدیدن روی تو آرزومندست

زعاشقان تو امروزدر زمانه منم
کسی که او بسلامی زدوست خرسندست

کسی که او اثر صبح روز وصل ندید
شب فراق چه داند که تا سحر چندست

جواب سعدی گفتم بالتماس کسی
که او هزار چو من بنده را خداوندست

دل مرا که شد ازدست درهمه حالی
بخاک پای و سر کوی دوست سوگندست

چو عندلیب همی نال سیف فرغانی
ازآنکه گل را ایام حسن یکچندست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤



بداد باز مراصحبت نگاری دست
وگرچه داشته بودم زعشق باری دست

چنین نگار که امروز دست داد مرا
نمی دهد دگران را بروزگاری دست

میسرم شد ناگاه صحبت یاری
که وصل او ندهد جز بانتظاری دست

اگر بپای رقیبش سری نهم شاید
که می زنم زبرای گلی بخاری دست

چو پای در ره مهرش نهاد جان زآن پس
نرفت بیش دلم را بهیچ کاری دست

مرا گرفت گریبان و برد پای از جای
ازآستین مدد پنجه یی برآر ای دست

ایا چو لعل نگین نام دار در خوبی
چو خاتم ار دهدم چون تو نامداری دست،

بصد نگار منقش بخلق بنمایم
درخت وار مزین بهر بهاری دست

درین مصاف ازو دل برد نه جان ای دوست
چو برپیاده بیابد چوتو سواری دست

چو درکمند تو بی اختیار افتادم
زدامن تو ندارم باختیاری دست

تو خاک پای خود ای دوست درکف من نه
اگر بنزد تو دارم فقیرواری دست

غریب شهر توام از خودم مکن نومید
کنون که در تو زدم چون امیدواری دست

بود که جان ببرم از میان بحر فراق
اگر شبی بزنم باتو در کناری دست

مگیر خانه درین کوی سیف فرغانی
اگر ترا ندهد دلبری و یاری دست

برو برو که بجز استخوان درین بازار
نمی دهد سگ قصاب را شکاری دست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤



هان ای نسیم صبح که بویت معطرست
همراه با تو خاک سر کوی دلبرست

منشور نیکویی ز در او همی دهند
سلطان ماه را که زاستاره لشکرست

کس دید صورتی که نکوتر زروی اوست؟
کس خواند سورتی که زالحمد برترست؟

محتاج نیست بر سر ره مشک ریختن
کآنجا که اوست پای نهد خاک عنبرست

آنجا که اوست شب نبود کز ضیا ونور
با آفتاب سایه آن مه برابرست

من خود گدای کویم ویک شهر چون منند
درویش عشق او که بخوبی توانگرست

ای در جهان لطف ملکشاه نیکوان
در حسن هر غلام ترا ملک سنجرست

اندر مقام قرب تو بالاست دست آن
کزبهر خدمتت سرش از پا فروترست

جان را بوصف صورت تو رویها نمود
معنی ناپدید که در لفظ مضمرست

بر آدمی برای تو در بسته ام ولیک
بازآ که بر پری همه دیوارها درست

در وصف خوبی تو تعجب همی کنند
کین شیوه شعر شعر کدامین سخن ورست

بر خاک تیره ریخته همچون در از صدف
این قطرهای صافی از ابر مکدرست

در وصف دوست کاغذ دیوان شعر من
کی چون مداد خشک شود چون سخن ترست

تا دست می دهد سخن دوست گوی سیف
کز هر چه میرود سخن دوست خوشترست

چون بهریار نیست سخن صوت جارحست
چون بهر دوست نیست غزل قول منکرست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤



بازم از جور فلک این دل غمناک پرست
بازم از خون جگر دیده نمناک پرست

این زمان ازاثر خار فراق یاران
چون گریبان گلم دامن دل چاک پرست

کز نگاران دلارام و زیاران عزیز
شد تهی پشت زمین وشکم خاک پرست

باغ عیشم که بصد گونه ریاحین خوش بود
از گل و لاله تهی گشت وزخاشاک پرست

چون مرا زهر غم دوست بجان کرد گزند
تو چنان گیر که عالم همه تریاک پرست

گرچه زآن دلبر دلدار و زافغان رهی
خانه خاک تهی گنبد افلاک پرست

سیف فرغانی زنهار ترش روی مباش
که ببخت تو ازآن غوره برین تاک پرست

کیسه عمر تهی چون شود از غم مارا
چو ازین نوع گهر کوزه سباک پرست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤



صحبت جانان بر اهل دل از جان خوشترست
عاشقانرا خاک کویش زآب حیوان خوشترست

چون زعشق او رسد رنجی بدل دردی بجان
عاشقان را رنج دل از راحت جان خوشترست

شاهباز عشق چون مرغ دلی را صید کرد
وقت اواز حال بلبل در گلستان خوشترست

دست اندرکار او به از قدم بر تخت ملک
پای در بند وی از سردر گریبان خوشترست

بنده رااز دست جانان خار غم در پای دل
ازگل صد برگ بر اطراف بستان خوشترست

دیده گریان عاشق دایم اندر چشم دوست
از تبسم کردن گلهای خندان خوشترست

گرچه از حنسست آن دلبر چو خورشید آشکار
عشق همچون ذره اند سایه پنهان خوشترست

آنچه اندر حق عاشق کرد معشوق اختیار
گر هلاک جان بود مشتاق راآن خوشترست

مور اگر در خانه خود انس دارد با غمش
خانه آن مور از ملک سلیمان خوشترست

وصل جانانرا چو دل بر ترک جان موقوف دید
جان بداذ وگفت کز جان وصل جانان خوشترست

تا بکیخسرو در ایران دیدها روشن شود
چشم رستم را زسرمه خاک توران خوشترست

سیف فرغانی درین ناخوش سرا با درد عشق
وقت این مشتی گدا از وقت سلطان خوشترست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤



نسخه عشق تو بر رق دلم مسطورست
وصف روی توبگویم که مرا دستورست

گرنویسم پراز اسرار کتابی گردد
آنچه بر رق دل (من) مسطورست

همه آفاق بریدم بمثالی فرمان
که زسلطان جمال تو مرا منشورست

شوق دردل ارنی گوی شبی همچوکلیم
آمدم برسر کوی تو که جانرا طورست

آتش روی تو دیدم که ندارد تابی
پیش او چشمه خورشید که آبش نورست

هرکسی را (که) بمعنی بتو نزدیکی نیست
صورتش گر بمثل جان بوداز دل دورست

هرکرا عشق تو در بزم بزم ازل جامی داد
گر چه مستی نکند تا بابد مخمورست

زانده تست سخن گفتن من،وین اشعار
شکری زآن قصب و شهدی ازآن زنبورست

چون بسمع تو رسانند بگو کاین ابیات
آه آن شیفته و ناله آن رنجورست

همه در بزم از دست (تو) نالم چون چنگ
تا که ابریشم رگ برتن چون طنبورست

دیده چون دید که چون گل بجمالی معروف
بنده زآن روز چو بلبل بسخن مشهورست

عاشق ارمدحت معشوق کند عیبی نیست
بلبل ار ناله کند ازپی گل معذورست

سیف فرغانی مرده است و من اسرافیلم
وین سخن نفخه عشقست وزبانم صورست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
♤♤♤♤♤



اختر ازخدمت قمر دورست
مگس از صحبت شکر دورست

ما ز درگاه دوست محرومیم
تشنه مسکین از آبخور دورست

پای ما از زین حضرت او
راست چون آسمان زسر دورست

همچو پروانه می زنم پر وبال
گرچه آن شمعم از نظر دورست

پادشاهان چه غم خورند اگر
گربه از خانه سگ زدر دورست

در فراق تو ای پسر هستم
همچو یوسف که از پدر دورست

یوسف عهدی و منم بی تو
همچو یعقوب کز پسر دورست

تو بدست کرم کنم نزدیک
کی به پای من این سفر دورست

جهد کردم بسی ولی چه کنم
بخت و کوشش زیکدگر دورست

اندرین حال حکمتی عجبست
بنده از خدمت تو گر دورست

هرکه نزدیک نیست با سلطان
ازبلا ایمن ازخطر دورست

شاخ اگر هست بر درخت دراز
دست کوتاهم از ثمر دورست

بی تو در دیگران نظر نکنم
که معانی ازین صور دورست

خشک لب بی تو سیف فرغانیست
زآن از انشای شعرتر دورست

شاید از خانه پر عسل نکند
نحل چون از گل وزهر دورست
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 8 از 72:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  71  72  پسین » 
شعر و ادبیات

Saif Farghani | سیف فرغانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA