انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 162 از 219:  « پیشین  1  ...  161  162  163  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارۀ ۱۶۱۲

یار بی فرمان و دل هم همچنان
یک دمی باقی و همدم همچنان

شانه کردن زلف را چندین چه سود؟
بسته چندین دل به هر خم همچنان

هر کسی پندی شنید و صبر کرد
کار من دشوار و در هم همچنان

عشق صد گونه بلا بر من فگند
کفه امید من کم همچنان

هر شبی تا روز با خود بهر صبر
صد فسانه گویم و غم همچنان

جان نفس بشکست و در پرواز شد
دل به دام فتنه گر کم همچنان

شد ز یاران دیده خسرو را خراب
عشق را بیناد محکم همچنان
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۶۱۳

همی ریزی به بازی خون یاران
چنین باشد سزایی دوستداران؟

به خون بیدلان خوردن مکن خوی
که کس را نآید این شربت گواران

من رسوا و هر سو خنده خلق
چو مستی در میان هوشیاران

برای صبح پیروزی که بی تست
حیات من چو شام سوکواران

تنم پرورده شد در خون دیده
چنان کز می سفال باده خواران

نگویم درد خود با کس کز این راز
نگنجد در دل نااستواران

منم سرگشته زیر پای خوبان
چو گوی افتاده در پیش سواران

شکاری را ز تیر ترک روزی ست
مرا از ناوک مردم شکاران

چه خوش می نالد اندر عشق خسرو
چو بلبل در قفس وقت بهاران
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۶۱۴

عشق آتشم در جان زد و جانان ازان دیگران
ما را جگر بریان شد و او میهمان دیگران

ای مرغ جان، زین ناله بس، چون نیست جانان ز آن تو
بیهوده افغان می کنی در بوستان دیگران

گه نقد جان لب را دهم، گه مایه دل دیده را
من بوالفضولی می کنم، کالا از آن دیگران

جویم ز پیران بی غمی، لیکن چنین بختم کجا؟
با من جوان مردی کند بخت جوان دیگران

گر کشتنی شد بیدلی، تا کی ز خلقم سرزنش؟
باری به تیغ خویش کش، چند از زبان دیگران؟

بگذار میرم بر درت، منمای خوبان دگر
مفرست خاک کوی خود بر آستان دیگران

بر دیگران می بندی ام، ای چشمه حیوان، بکن
چون خود بشستی از دلم نام و نشان دیگران

گویم که مردم از غمت، گویی که نتوان این قدر
سهل است آخر، جان من، مردن به جان دیگران

تو سود کردی بنده را، من جان زیان دادم به تو
مپسند بهر سود خود چندین زیان دیگران

تو می خوری، من درد و غم، یعنی روا باشد چنین
شربت تو آشامی و تب در استخوان دیگران

خسرو به تار موی تو جان می دهد دیگر جهان
گر چه علی الرغم منی جان و جهان دیگران
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
شمارۀ ۱۶۱۵

دل گمگشته به بازار خریدن نتوان
ور دهد لابه، چو تو یار خریدن نتوان

عشوه می ده که خریدار به جانم تا آنک
این متاعی ست که بسیار خریدن نتوان

مردمی کن قدری، چند درشتی و جفا؟
گل خرد هر که بود، خار خریدن نتوان

آه دل نیک نباشد، تو جوانی آخر
جان من، روز و شب آزار خریدن نتوان

بی گناهی تلف سوختگان سهل مگیر
زانک جان است به بازار خریدن نتوان

جان به سودات نهم، لیک بدین نقد حقیر
ناز آن نرگس بیمار خریدن نتوان

ما هلاک و تو به درویش نبینی، چه کنم؟
دولت و بخت به بازار خریدن نتوان

خسروا، زر به میان آر، چه جای سخن است
بر چون سیم به گفتار خریدن نتوان
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۶۱۶

در ره عشق از بلا آزاد نتوان زیستن
تا غمش در سینه باشد، شاد نتوان زیستن

دشمنی چون عشق در بنیاد دل افشرده پای
بر امید صبر بی بنیاد نتوان زیستن

قوت جان من تویی، چند از صبا بویی و بس
آخر این کس مردن است، از باد نتوان زیستن

دل مرا شاهد پرست و ناز آن بدخو بلا
با چنین دل از بلا آزاد نتوان زیستن

من به جان مرغ اسیر و خلق گوید صبر کن
ایمن اندر رشته صیاد نتوان زیستن

هر کجا گفتار شیرین رخنه در جان افگند
حاضر مردن کم از فرهاد نتوان زیستن

گر چه من سختی کشم، آخر جفا را هم حد است
هم تو دانی کاندرین بیداد نتوان زیستن

روزگار من پریشان شد ز یاد زلف تو
در چنین ویرانه آباد نتوان زیستن

جور کش، خسرو، مزن دم از جفای دوستان
روز و شب با ناله و فریاد نتوان زیستن
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۶۱۷

آرایش مجلس تویی، مجلس بیارا هر زمان
نقل و شرابی زان دو لب پیش آر ما را هر زمان

زینسان که بر هر موی تو از نفس خود در غیرتم
آنجا که گستاخی ست این باد صبا را هر زمان

چون عاشقانت را نماند از نقد هستی مایه ای
تاراج سلطانی مکن مشت گدا را هر زمان

جان می رسد هر دم به لب، دانی که باری نیست آن
جان تو، کافزون تر کنم نرخ بلا را هر زمان

چون از تو می آید بلا یک جانست، ور باشد دگر
بر نار دستوری مده چشم وغا را هر زمان

ای سر، به زودی خاک شو، پیش در آن نازنین
بو کز طفیل نازنین بوسیم پا را هر زمان

گر چه نیرزم از رهش گردی، تو، ای باد صبا
می گو سلام چشم من، آن خاک پا را هر زمان

گر نیست باران کرم، سنگی ببار، ای آسمان
تا چند باز آرم تهی دست دعا را هر زمان!

خسرو، اگر عاشق شدی از تیغ عذرش خواه بس
تا چند آری بر زبان آن یک خطا را هر زمان
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۶۱۸

یک دگر خلق به سودای دل و جان گفتن
من و سودا و همه شب غم پنهان گفتن

پرسیم بر که شدی عاشق، والله بر تو
مختصر شد، هنری نیست فراوان گفتن

گفت تلخ از لب شیرین تو زهر است، دگر
پرسی از بنده تو آن چشمه حیوان گفتن

خون شود دل که کنم با تو ز زلف تو گله
بر چنان رویی و آنگاه پریشان گفتن

بهترین روز مرا خواب اجل خواهد بود
زین همه شب به دل افسانه هجران گفتن

نام تو گویم و حسرت خورم، آری چه کنم
کام شیرین نشود از شکرستان گفتن

چند گویی «غم خود گو، ز سر من بگذر»
کاین حدیث است که بر روی تو نتوان گفتن

گفتیم «جانت چگونه ست ز هجرم » یعنی
جز ترا نیز توان با دگری جان گفتن!

سوز خسرو همه پرسند، ولی چون نکنم
کآتش جان و جگر بیش شود زان گفتن
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۶۱۹

جانا همان و دل همان درد من شیدا همان
هر کس به سودای گلی، جان مرا سودا همان

در باغ هر کس از گلی مست و من شوریده را
دیده به سوی سرو و گل اندر دل شیدا همان

گویند کز بهر چرا چندین خوری غم، چون کنم
کآمد خوشی بخش همه، بخش من تنها همان

زاهد، به محرابم مخوان، صوفی، ز تسبیحم مگوی
ماییم گویی ذنبی محراب و درد ما همان

سویش به پای خود شدم، وز پای دیگر آمدم
این بار سر خواهم نهاد آن را که مست پا همان

جانا، چه گویم درد خود با تو که بهر جان من
تو دل همان داری و من آن لعبت خارا همان

دل پر ز سودای لبت، در سینه جانی خشک و بس
نرخ متاع از حد برون، درویش را کالا همان

گفتی وجودت خاک شد، آن خاک را جا بر درم
من زحمت خود می برم، ماند مگر بر جا همان

چندان بی جویی کشتنم کان غم که دارد هجر تو
خواهی شنیدن ناگهان امروز تا فردا همان

پندم دهند و نشنوم، خواهم که هم صبری کنم
چون تو به خاطر بگذری، دل باز خسرو را همان
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۶۲۰

صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه نه کنون
شمع چه، آفتاب هم، چون تو نشسته ای درون

ساقی حسن خود تو شو، ساقی خون خویش من
تو ز پیاله باده خور، من ز دل کباب خون

گریه چشم من نگر،سوز ندارد آبجو
ناله زار من شنو،درد ندارد ارغنون

از تو که شمع سینه ای سوخته گشت جان من
جان به چسان برون کشم تا تو روی زدل برون

فتوی بت پرستیم داد رخ تو،چون کنم
چون به شریعت غمت مفتی عقل شد برون

طره مشک سای تو ظل معطر الصبا
نرگس نیم مست تو باب مهیج الجنون

لاله ستان عاشقان بهر رخ تو خون دل
نوشد و بر همین دهد دیدن روی لاله گون

من زوجود بی خبر خیل خیال در نظر
بهر به خواب در کشم، تشنگیم شود فزون

تیشه تیز عشق را تاب کی آرد آدمی؟
گر چه ستون سنگ هست،ورچه که هست بیستون

ساغر آرزوی من، وه که چگونه پر شود؟
چرخ چنین که میدهد دور به کاسه نگون

جهد حسود، خسروا، در طلب مراد دل
رام کسی نمی شود بخت به حیله و فسون
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۶۲۱

ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین
زان زلف مشکفامت عشاق گشته مشکین

برخاست بوی ریحان زان طره چو سنبل
بنشست باد بستان زان عارض چو نسرین

یک ره به نیم خنده دندان نمای ما را
تا اوفتادن آید دندانه های پروین

بسیار روی خوبان دیدم، ولیک بی تو
خاطر نمی پذیرد از هیچ روی تسکین

چون من نمی توانم برخاستن ز عشقت
گه گه اگر توانی نزد من آی و بنشین

پیراهن جفا را هر روز می بپوشی
حالم چو نیک دانی بر خود مپوش چندین

لب خواهد از تو خسرو، گویی که هیچ ندهم
گر هیچ نیست، جانا، باری زبان شیرین
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 162 از 219:  « پیشین  1  ...  161  162  163  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA