انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 171 از 219:  « پیشین  1  ...  170  171  172  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارۀ ۱۷۰۲

ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده
صد نامه پاکان را خط تو سیه کرده

چاه ذقنت کانجا جانها به حیل گنجد
طرفه که هزاران دل خون گشته به چه کرده

جولان خیالت را چشم تو به یک غمزه
اندر دل تنگ من بشکافته ره کرده

هر کس رخ زیبایی بیند به نظر هر سو
من دیده خیانت را هر سو که نگه کرده

خاک در تو صوفی بیزد به کلاه خود
خاک در ایشان هم تعظیم کله کرده

اول دل من خود را خون کرد به صد زاری
وانگاه به صد زاری یاد تو چو مه کرده

شد پخته دل خسرو کش خام همی خواندی
تو سوخته سر تا پا پر خاک سیه کرده
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۷۰۳

ای جان، چو سخن گویم مستانه و رندانه
سرمستم و لایعقل زان نرگش مستانه

پرسد ز سرشک خون جانم ز غمت، آری
پر گشته مرا آخر در عشق تو پیمانه

ای دوست، سر زلفت در سینه من بگشا
زنجیر نه این در را، سرهاست درین خانه

با عشق دو چشمش چون رفتی ز پی کویش
خسرو، تو رهی رفتی رندانه و یارانه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۷۰۴

ای رفته و ترک من بدنام گرفته
وز دست وفای دگران جام گرفته

باز آمده ای تا بنمایی و بسوزی
در سوز میاور دل آرام گرفته

خونم مخور، ای دوست، که این باده غم آرد
چون دید توان آن رخ گلفام گرفته؟

دزدان دل ار شاه بگوید که بگیرند
من گیرم هر موی ترا نام گرفته

دشنام مرا گفته بدی دوش، همه شب
من لذت آن گفتن دشنام گرفته

از پیش مران بنده دیرینه خود را
گر دل شدت، ای کافر خودکام گرفته

من دوزخی عقل و بسا دوزخی عشق
گو صد چو من سوخته را خام گرفته

ای گل، چه زنی خنده ز نالیدن خسرو
کازرده بود بلبل در دام گرفته
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۷۰۵

دلی دارم ز هجران پاره پاره
جگر هم گشته پنهان پاره پاره

بیا کت بینم و همچون سپندی
بر آتش افگنم جان پاره پاره

چه خوش حالی که گردم گرد کویت
دلی پر خون، گریبان پاره پاره

به کویت کرده ام شب گریه خون
جگر اینک به دامان پاره پاره

ز پیوندت نخواهد شد جدا دل
کنیش ار خود به پیکان پاره پاره

به صد خونابه ایمان در دل آویخت
مکن، ای نامسلمان، پاره پاره

لبت گر خورد خونم، گر دهد دست
کند خسرو به دندان پاره پاره
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۷۰۶

دلم در عشق جانان گشته پاره
دل است آن شوخ را یا سنگ خاره

شبانگاه تو بر مه پاره آمد
مرا در دل غم آن ماه پاره

کنار خود نمی بینم ز گریه
که نتوان دید دریا را کناره

چو بگشادم به گریه چشم دربار
گشاد ابرو، پدپد آمد ستاره

دو بوسم داد دوش و تا به امروز
خرابم زان شراب مست کاره

من و مستی و بدنامی و زین پس
سگان رسوا و طفلان در نظاره

به عشقم چاره فرمایند یاران
ولی با یار بی فرمان چه چاره

نگارا، بگسلان سر رشته خود
که نتوان دوخت این دلهای پاره

اگر خون خورد خواهی، شیوه بگذار
که خسرو نیست طفل شیرخواره
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۷۰۷

نسیم زلف بر دست صبا ده
مرا خون، غیر را مشک ختا ده

بسی کس چشم می دارند لطفت
مرا خاک و کسان را توتیا ده

از آن می کت چو خون من حلال است
پیاله خود خور و شربت به ما ده

بکش از یک نظر، چون کشته گردم
یکی دیگر بیفگن، خونبها ده

به حکم خط خویش، ای آیت حسن
همه فتوی به خون آر و مرا ده

دلیری می کند در دیدنت خلق
به دست غمزه شمشیر بلا ده

مرا صد پاره کن بر چشم بیمار
غلیواژان و زاغان را صلا ده

چو خاکستر شوم از سوز عشقت
به دست خویش بر باد صبا ده

به صد تعویذ جان دردم نشد به
به یک دشنام خسرو را دوا ده
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۷۰۸

چو بنمایی رخ گلنار گونه
گل اندر خار غلتد خار گونه

همیشه چشم تو مست است، جانا
ولی در دلبری هشیار گونه

شفا حاصل نشد درد دلم را
مگر زان نرگش بیمار گونه

خرد در صدر دیوانخانه عشق
همی گردد دل بیکار گونه

چه غم، اینک پی تو می گذارم
نفس پیمودن مکار گونه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۷۰۹

گشادم دیده روی تو ناگه
به جانم در شدی ناکرده آگه

اگر گویم که از جورت کنم آه
زنی فی الحال تیغ و گوییم وه

قدت شاخ انار و روی تو نار
تعالی الله از آن قد اناره

اگر پرتو زند خورشید رویت
بسوزد مه درون هفت خرگه

مکن با چشم خود نرگس مقابل
کسی آیینه ننهد پیش امقه

صفا از روی او برد آینه، به
بنامیزد زهی دخل موجه

بگریم هر سحر بر یاد رویت
که باران خوش بود اندر سحرگه

به گفت خسرو ار خط موی معنی
مسلسل کرد اعزالله شانه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۷۱۰

تا دل ز توام به غم نشسته
جان در گذر عدم نشسته

بر خاک در تو من مقیم
مانند سگ حرم نشسته

هر کس که بدید حسن رویت
در خانه زهد کم نشسته

آن خط غبار بر عذارت
چون هندوی پشت خم نشسته

هستم به رقیب ناکس، ای دوست
چون خار به گل دژم نشسته

مهر از هوش رخ تو هر شب
تا وقت سحر به غم نشسته

از دولت وصل تست خسرو
بر مسند و تخت جم نشسته
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۷۱۱

در خون منم، ای صنم، نشسته
وز عشق تو در الم نشسته

مانند تو دلبری به خوبی
در ملکت حسن کم نشسته

آن ابروی شوخ دلربایت
بگرفته دل و به خم نشسته

هر کس به مقام و منزل خویش
در کوی تو چون سگم نشسته

ای صوفی بی صفا به محراب
چون مردم بی ندم نشسته

خسرو به حریم عشق فارغ
از زمزم و از حرم نشسته
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 171 از 219:  « پیشین  1  ...  170  171  172  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA