انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 187 از 219:  « پیشین  1  ...  186  187  188  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارۀ ۱۸۶۲

آنکه جان گویند خلقی، آن تویی
وانکه شیرین تر بود از جان تویی

شهر دل ویران شد از بیداد تو
ورچه ویران تر شود، سلطان تویی

در بلای فتنه نتوان زیستن
دیر زی، گره یکی زیشان تویی

تا کیم سوزی که دل بر جای دار
چون برین دل صاحب فرمان تویی

از گران جانی من، جانا، مرنج
چون درون جان من پنهان تویی

من خوشم، گر سوخته دارم جگر
از تو خواهم عذر، چون مهمان تویی

درد خسرو هر زمان افزون تر است
از که گیرم عیب، چون درمان تویی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۸۶۳

ای ز رویت چشم جان را روشنی
زلف مشکن تا دلم را نشکنی

گفتم ایمن شو که من زآن توام
عید بر عمر است و آنگه ایمنی

چیست کز دستم نمی نوشی شراب؟
روشنم شد تشنه خون منی

هر زمان گویی منال از دوستان
چه اندر بازی، ای یار، افگنی؟

آخر این جان است کز تن می رود
آخر این تیغ است و بر من می زنی!

مانده با دامان آن یوسف دلم
آخر این خون هم در آن پیراهنی

پاک دامانی، تو دانی چاره چیست
ما و معشوق و می و تردامنی

تا چه خواهد شد، ندانم حال من
من اسیر و تیغ خوبان گردنی

خسروا، از کندن جان چاره نیست
چون نمی آری که دل را بر کنی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۸۶۴

ترک من، بر شکل دیگر می روی
با مه از خوبی برابر می روی

چست بربستی قبای فتنه را
گویی از میدان به لشکر می روی

بر سر خود راه کردم مر ترا
بر حقی، گر برسرم برمی روی

چند گویی در روم در چشم تو؟
دیده در راهست، گر سر می روی

دوش گفتی مردم چشم توام
وین زمان در چشم من در می روی

سوی خسرو بین که خاک پای تست
ای که باد افگنده در سر می روی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۸۶۵

تا فراقت تاخت بر من بارگی
ساختم با محنت و آوارگی

دل ز ما بردی، زهی جان پروری
خون ما خوردی، خهی غمخوارگی

چار و ناچارت چو ما فرمان بریم
چاره ما ساز در بیچارگی

چون عنان صبر بردی از کفم
یک زمان در کش عنان بارگی

وارهان یکدم از این بیداد و غم
زانکه شد بیداد غم یکبارگی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۸۶۶

آمد آن شادی جان بر ما دی
شادی افزود مرا بر شادی

پایش افتادم و لب بگرفتم
گفت، بگذار، کجا افتادی؟

گفتم آن کردم، چون باد صبا
از دل غنچه گره نگشادی

سرو در آرزوی بندگیت
گله ها می کند از آزادی

یاد داری که از این پیش ز لطف
باده بر یاد خودم می دادی

کرد بیداد تو بر خسرو جور
نستد دارویی از بیدادی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۸۶۶۷

هر شب، ای ماه، کجا می گردی؟
از من خسته جدا می گردی

گر به ذکر تو دمی گردد دل
هیچ گرد دل ما می گردی؟

ورق جور به کف چون خط خویش
همه در گرد بلا می گردی

با خط خویش بگویی کامشب
گرد خورشید چرا می گردی؟

من کجا تا به کجا در طلبت؟
تو کجایی و کجا می گردی؟

من دهن باز چو گل منتظرت
تو پریشان چو صبا می گردی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۸۶۸

گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری
دزد حوادث هم است از پی انگشتری

عقل حوادث نپخت در پس نه پرده، زآنک
رخنه بال من است در فلک چنبری

راست روی پیشه کن همچو سحاب سپهر
بو که ازین دیوگاه جان به سلامت بری

حرف طلب کن نه نقش کز ره معنی خطاست
معتقد پایدار دست به صورتگری

سوزش عشاق تو هست چو آتش به دل
نه ز پی مردمی است دولت خاکستری

قابل عصمت نیند، پند نگویند، ازآنک
مغ نشود پارسا، سگ نشود جوهری

گر چه در آخر زمان پرورش دین کم است
عدل خلیفه بس است از پی دین پروری

قطب جهان کاهل ملک خدمتی در گهش
جمله سر آرند پیش، تاج شهی بر سری
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۸۶۹

ای رفته در غریبی، باز آکه عمر و جانی
یا خود چو عمر رفته باز آمدن ندانی؟

در راه تو بمیرم، گرچه ترا نبینم
باری خلاص یابم از ننگ زندگانی

زانجا که رفته ای تو، نفرستی ار سلامی
بر دست باد باری از خاک ره نشانی!

رفتی و زآرزویت بر لب رسید جانم
مانا که زنده یابی، باز آاگر توانی

از ما چو آشنایان برداشتند دل را
ای جان زار مانده، تو هم ببر گرانی

ای صاحب سلامت، خفته به خواب مستی
تو در شب فراقت احوال من چه دانی؟

زین بخت نابسامان کامی نیافت خسرو
برباد آرزو شد سرمایه جوانی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۸۷۰

ای باد باز بر سر کوی که می روی؟
بوی که رهبرت شد و سوی که می روی؟

چندان گل و شکوفه که هستند خاک پات
در جستجوی روی نکوی که می روی؟

با این نسیم خوش که تو داری به بوستان
جایی دگر بگو که به بوی که می روی؟

زینگونه کز تو طره سنبل معطر است
تو بهر بوی کردن بوی که می روی

خوش می شود دلت که گذر می کنی به باغ
دانی به گرد گلبن روی که می روی؟

آنجا روی مگر که جهانی اسیر دل
در کوی تو روان، تو به کوی که می روی؟

خسرو ز تشنگی بیابان هجر سوخت
ای آب زندگی، تو به جوی که می روی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۸۷۱

نامردم است، هر که درو نیست مردمی
عودی که بوش نیست، بسوزش به هیزمی

مردم نه ای، چه نفس بد اندر نهاد تست
دیوی که جای کرده در اندام آدمی

وه این چه کوری است که در چارراه شرع
با صد هزار رهبر بیننده ره گمی

عمر روان چو آب و تو معمار قصر خاک
چو آب چشمه هست، چرا در تیممی؟

شرمی که بهر مال شوی بنده خزان
چون بنده خدایی و فرزند آدمی

چون بد کنی، بدیت بگویند، از آن مرنج
کان هم خودی که در حق خود در تکلمی

از برگ ریز یاد کن و دل منه به باغ
ای بلبلی که بر سر گل در ترنمی

امروز باژگونه مزن نعل اسپ خویش
فردا چو زیر خاک لگدکوب هر سمی

از تست بی نمازی خسرو، دلا که تو
مردار اوفتاده به چه بلکه در خمی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 187 از 219:  « پیشین  1  ...  186  187  188  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA