انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 192 از 219:  « پیشین  1  ...  191  192  193  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارۀ ۱۹۱۲

سزد که سجده کنند، ای برهمن عجمی
همه بتانت که محراب چشم هر صنمی

در آب و آینه بینی همیشه صورت خویش
که آفتاب پرستی و بت پرستی همه

همه ولایت روی تو یاغی ست مگر
سواد خطه تو اندکی قلمی

به فرق تاج زمرد برآر چون طاووس
درآ به جلوه که طاووس هندی، ای عجمی

برون کشم رگ جان، بهر چه کشم بارش
ز عشق تو که نه از لات سومنات کمی

دریغ نیست که سوزند هندوان خود را
ز دوستیست که چون سومنات محترمی

نموده می شود آفاق، در صفای تنت
تو آبگینه هنری نه ای که جام جمی

سیاه تخته هندو بود سفید رخم
تو از سیاهی هند ز سفیدیی رقمی

چو گشت خسرو جادو زبون غمزه تو
به خواب بستنش افسون هندیی چه دمی؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۹۱۳

نشان آن دهن از من چه پرسی؟
حدیث جانست این، از تن چه پرسی؟

مرا جان بخش بی دستوری چشم
ازان عیار مردافگن چه پرسی؟

ز سوز سینه پر آتش من
چو دانی یک به یک روشن چه پرسی؟

سگان کوی خود را پرس حالم
مرا از خانه و مسکن چه پرسی؟

به رسوایی دریدم جامه صبر
برون شد پایم از دامن چه پرسی؟

مرا گویی، چه کردی آن دل خویش؟
ز خود پرس این خبر، از من چه پرسی؟

ز مستوران چه پرسی درد عشاق؟
غم یوسف ز پیراهن چه پرسی؟

کمال عشق نامردان چه دانند؟
نبرد تهمتن از زن چه پرسی؟

بپرس از شیرمردان، خسرو، این راز
ز رعنایان روبه فن چه پرسی؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۹۱۴

به یک کرشمه کزان چشم دلربا کردی
چو جان به سینه درون آمدی و جا کردی

خدنگ ناز چو از غمزه راست بگشادی
به دل درست زدی، گر ز تن خطا کردی

من ار چه تیغ زنم، دل ز تو جدا نشود
تو ناوکی زدی و دل ز من جدا کردی؟

دلم که شادی وصل ترا نکرده شکر
هزار شکر کنم کز غمش سزا کردی

بگفتمت که غم جان مگوی با هر کس
به غمزه گفتی و بر جان من بلا کردی

اگر میان تو گم گشت در میان کمر
دهانت نیز نمی دانم، آن کجا کردی؟

بسوختی دل خسرو، هنوز خواهی سوخت
چو کس نگفت ترا این چنین، چرا کردی؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۹۱۵

به خوبی همچو مه تابنده باشی
به ملک دلبری پاینده باشی

من درویش را کشتی به غمزه
کرم کردی، الهی زنده باشی

جفا کم کن که فردا روز محشر
ز روی عاشقان شرمنده باشی

ز غمهای جهان آزاد باشم
اگر تو همنشین بنده باشی

جهان سوزی، اگر در غمزه آیی
شکرریزی، اگر در خنده باشی

به رندی و به شوخی و به صد ناز
هزاران خان و مان برکنده باشی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۹۱۶

ای که امروز به زیبایی او می نازی
جای آن است که بر ماه کنی طنازی

بوسه ای چند بخواهم ز لبت
چشم تو گر نکند پیش لبت غمازی

تا که در سینه کنون تخم وفایت کارد
اشک با خون دل بنده کند انبازی

خود کشی عاشق و بر طره مشکین بندی
خود دلم دزدی و اندر سر زلف اندازی

از رخت بنده چه بریست به جز دلسوزی؟
بلبل از لاله چه آموخت جز آتش بازی؟

چشم تو با همه بد می کند، الا با تو
زانکه با غمزه بدساز نکو می سازی

من ز اندوه چو خسرو به تو پرداخته ام
تو پی آنکه به من هیچ نمی پردازی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۹۱۷

در تو، ای دوست به خون ریختنم داری رای
تو همین روی نما، تیغ خود از خون پالای

تن من موی شده، غم نیز گرهی شد در وی
ناوک غمزه زن و آن گره از مو بگشای

می کنم هر نفسی ناله ز دم دادن تو
کاستخوان تهیم در دم سردت چون نای

در پیت رفت دل سوخته و داغ بماند
خستگی چون برود داغ بماند بر جای

وای کردم که مگر غم ز دلم برخیزد
گر دل این است ازو هیچ نخیزد جز وای

دل درین بود که ناگاه بدیدم رخ دوست
باز دیوانه شد این عقل نصیحت فرسای

عشق می گفت که خسرو، تو مرا می دانی
چون امان یافته ای پیش دلیری منمای
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۹۱۸

فسون چشمش ار خوابم نبستی
چرا چشمم چنین در خون نشستی؟

وگر بودی به چشمش مردمی هیچ
بدینسان در به روی من نبستی

ور از خوبان به آسانی شدی دل
ز آه عاشقان آتش بخستی

خوش آن وقتی که گاهی از سر ناز
بدیدی سوی ما و برشکستی

ببازم جان که دل خود بیش از آن برد
مقامر پخته ای من خام دستی

مؤذن چند خوانی در نمازم
چه می خواهی ز چون من بت پرستی

بتا، گر گویمت بوسی ز لب ده
مگیر این بیهده گویی ز پستی

ز تو یک غمزه، وز عشاق شهری
ز تو یک تیر، وز عشاق شستی

رخت را کاش خسرو سیر دیدی
که مردی و ز نادیدن برستی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۹۱۹

دلی دارم در او دردی و داغی
که یکدم نیستش از غم فراغی

به هر دل از دلم سوزی بگیرد
بسوزد چون چراغی از چراغی

ازین شکرلبان شمع صورت
به بازی سوختند هر طرف لاغی

شکافندم جگر، وز غمزه گویند
جراحت را بباید کرد داغی

کم از نظاره ای، باری که هستت
دمید سبزه ای بر گرد باغی

رقیب روسیه را کن ز خود دور
خوی بلبل نیرزد خوی زاغی

بریزد آب خسرو چون نریزد
که گل حیف است در چنگ کلاغی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۹۲۰

ای کاش مرا با تو سر و کار نبودی
تا دیده و دل هر دو گرفتار نبودی

شرمنده نبودی اگر از ریختن خون
آن زلف نگون تو نگونسار نبودی

بودی سر آتش که بدیدی به سوی من
گر نرگس مخمور تو بیمار نبود

برداشتمی این دل در گوشه فتاده
گر از غم و اندیشه گرانبار نبودی

هم سهل گذشتی ستم و هجر تو بر من
گر شحنه غم بر سر این کار نبودی

مردم ز جفای تو و کس زنده نماند
در عالم اگر یار وفادار نبودی

دشوار شد احوال من و دوست نداند
گر دوست بدانستی، دشوار نبودی

خسرو، اگرت دیده به خوبان نفتادی
از غمزه خوبان دلت افگار نبودی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارۀ ۱۹۲۱

گر ماه تو از مشک تو آلوده نبودی
زینسان دل من خسته و پالوده نبودی

ور زلف ترا شانه فراهم ننشاندی
یک، دل به سر کوی تو آسوده نبودی

زینگونه نخوردی غم تو خون دل ما
گر غمزه خونخوار تو فرموده نبودی

ور نرگس مست تو خبر داشتی از ما
خون خوردن ما بهر تو بیهوده نبردی

تا چند کشم زین دل خود کار جفاها
ای کاش که این جان غم اندوده نبودی

آسوده دلی داشته ام، ای صنم، آن روز
کاین داغ بتان بر دل گم بوده نبودی

خسرو که به دامان مژه رفت درت را
افسوس که گر دامنش آلوده نبودی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 192 از 219:  « پیشین  1  ...  191  192  193  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA