ارسالها: 6368
#2,041
Posted: 25 Dec 2014 13:25
شمارۀ ۴۵
گر چه پدر بر سر تختش کشید
شست و فرود آمد و پیشش دوید
◘·◘·◘·◘·◘
شمارۀ ۴۶
لشکر اسلام که آنجا رسید
بود زمین تشنه که دریا رسید
بود به یک جای صف تیغ و تیر
همچو نیستان به لب آبگیر
تیز تگ و گوش چو پیکان پدید
بر سر یک تیر دو پیکان که دید
دائرهٔ خیمه به سبزی قطار
ابر فرود آمده در مرغزار
پیک گران سنگ سبک ایستاد
تند چو ابری که رود روز باد
طرفه عروسی شده آراسته
آئینهٔ از آب روان خواسته
همچو دو آئینه مقابل ز تاب
آب در آن عکس نما، رو در آب
قطره که شد زابر چکان بر هوا
مهرهٔ بلور شده در هوا
باده چو خورشید پگه تا به شام
کرده طلوعی و غروبی به جام
رود زن از سینه برون برده صبر
آب چکان دست چو باران ز ابر
پشت وی از بار گهر خم زده
چون به سحر گلشن شبنم زده
ز ابروی خم پشت کمان ساخته
تیر مژه نیم کش انداخته
هر دو به یک تن چو دو پیکر شدند
بر فلک تخت چو مه بر شدند
سایه یکی کرد دو فر همای
پایه یکی ساخت دو لشکر گشای
شاخ بهم سود دو سرو جوان
موج بهم داد دو آب روان
گشت یکی باغ وفا داد و جوی
گشت یکی منبع صفا را دو روی
گشت زمین آب دو باران چشید
مغز جهان بوی دو بستان کشید
چرخ یکی شد به دو ماه تمام
بزم یکی شد به دو دور مدام
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#2,042
Posted: 25 Dec 2014 21:07
شمارۀ ۴۷
جوهری شام به سودا گری
کرده گهر پیش کش مشتری
چرخ یکی حلقهٔ انگشترین
بر سر یک حلقه هزاران نگین
با همه چون سایه شده هم نشست
یک تن و هر جا که بجوئیش هست
گرم شود بر همه بی هیچ کین
پس ز حیا در رود اندر زمین
◘·◘·◘·◘·◘
شمارۀ ۴۸
چون دل شب حاملهٔ مهر گشت
بر شب حامل مه کامل گذشت
حامل یک ماهه نه بل یکشبه
تاجوری زاد در آن کوکبه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#2,043
Posted: 25 Dec 2014 21:07
شمارۀ ۴۹
مستی او مایهٔ هشیاریش
خفته همه خلق ز بیداریش
کردی بزرگی به حق کهتران
داد سبک جامه به قیمت گران
این همه بیداری ما خفتن ست
کامدن ما ز پی رفتن ست
از پی نامی که مبادش امید،
نامه سیه کردی و دیده سپید!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#2,044
Posted: 25 Dec 2014 21:08
شمارۀ ۵۰
چرخ نداند در و دیوار کس
تکیه به دیوار و درش کرده بس
مردم یک خانه و صد خرمی
خانهٔ یک مردم و صد مردمی
چتر شه آنست که شد چرخ ماه
چرخ مه این است که شد چتر شاه
ور قلم از سحر زبان بر کشم
سحر زبان را به قلم در کشم
آب فرو ماند چو کوه از شهاب
کوه درامد به تزلزل چو آب
چشم پدر بهر جگر گوشه تر
گوشهٔ هر چشم شده پر جگر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#2,045
Posted: 25 Dec 2014 21:08
شمارۀ ۵۱
جانب سایه شده مردم روان
سایه به دنباله مردم دوان
پرده نشین گشت فلک سوبسوی
با همه زالی شد پوشیده روی
از سم اسپش که زمین کرد چاک
خاک پر از مه شد و مه پر ز خاک
دیدن او را کله افگند ماه
بلکه فتادش گرء، دیدن کلاه
خواست که پیشش ز سپهر برین
ماه فرود آید و بوسد زمین
سوی فلک رفت زمیدانش گرد
هم به فلک ماه زمین بوس کرد
اوج معانی نه به مقدار طبع
بلکه گذشته ز سماوات سبع
رفت زمین را چو حجاب از میان
گشت پدید از تهٔ آب آسمان
بس که زمین رفت ز همراهیش
گاو زمین شد خورش ماهیش
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#2,046
Posted: 25 Dec 2014 21:10
شمارۀ ۵۲
آب در از تاج و قبا و کمر
تا به کمر تا به گلو تا بسر
◘·◘·◘·◘·◘
شمارۀ ۵۳
تیغ خوش و تیغ زبان ناخوش است
تیغ چو آبست و زبان آتش است
◘·◘·◘·◘·◘
شمارۀ ۵۴
خسرو من! بگذر از بن گفتگوی
نیکی خویش و بد مردم مگوی
چشم تو از عیب تو دیدن تهی است
از دگری پرس که عیب تو چیست
چشم بخود باز مکن چون خسان
بین سوی خود لیک به چشم کسان
پیل طلب کرد، شه، پیل زور
کاورد آن بی نمکان را به شور
همچو کمان پر خم و تیر از میان
تیر ستاده است و کمانش روان
از رخ خود، پیش تو، خاقان چین
صورت چین کرده بروی زمین
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#2,047
Posted: 25 Dec 2014 21:11
شمارۀ ۵۵
باش به کامم که به کام توام
زنده و نازنده به نام توام
حکمت و حکمش که ندارد زوال
هم ز خلل خالی و هم از خیال
بر در تو آمدهام شرمسار
از شر من در گذر و در گزار
اشتر پویندهٔ پولاد پای
کوه نما از تن کوهان نمای
ابر شده کوه بلند از شکوه
برق شده بر سر او تیغ کوه
آب معانی ز دلم زاد زود
آتش طبعم به قلم داد دود
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#2,048
Posted: 25 Dec 2014 21:12
شمارۀ ۵۶
تا به سریر عرب آن جسم نشست
رعب عرب بر همه عالم نشست
فتنهٔ چشم آمده زان سو مدام
تیغ زبان خفته میان نیام
◘·◘·◘·◘·◘
شمارۀ ۵۷
دیده که نادیدهٔ دیدار تست
دیده و نادیده گرفتار تست
چون اثر شوق ز غایت گذشت
کفهٔ دانش ز کفایت گذشت
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#2,049
Posted: 25 Dec 2014 21:13
شمارۀ ۵۸
پنج طرف چتر چو مهر سپهر
شش جهت آراسته از پنج مهر
چار گهر کرد جهان را پدید
در کرهٔ شش جهت اندر کشید
ساخته نه حجره به از هشت باغ
هشت بهشت از نه او با فراغ
◘·◘·◘·◘·◘
شمارۀ ۵۹
آهوی مشکین و سرش باد شاخ
وز دم او مشک به صحرا فراخ
چشم چو بر گلشن بختش فتاد
گشت پیاده چو گل از پشت باد
روی چو گل بود به پشت زمین
گشت زمین پر سمن و یاسمین
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#2,050
Posted: 25 Dec 2014 21:14
شمارۀ ۶۰
عود قماری که همی داد دود
غالیه میساخت گل از دود عود
تا که به عزلت نشانند خیز
پیشتر از مرگ به عزلت گریز
◘·◘·◘·◘·◘
شمارۀ ۶۱
باده نوشین به صفا خواست کرد
وعدهٔ دوشین به وفا راست کرد
نور هدایت به چراغم رسان
بوی عنایت به دماغم رسان
غمزدگان را به طرف دلگشای
گمشدگان را به کرم رهنمای
طفل گیار از هوا ریخت شیر
مغز جهان را ز صبا زد عبیر
گم شدهام راه نمایم تو باش
بی بصرم نور فزایم تو باش
برق بهر سوی بتابی دگر
دشت زهر جوی بیابی دگر
هر طرفش ره بشتابی دگر
هر قدمش سیر بر آبی دگر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...