ارسالها: 6368
#2,181
Posted: 30 Dec 2014 15:59
پایان سرودن مثنویهای خمسه
شکر حق را که از خزاین غیب
ریخت چندان جواهرم در جیب
که ازان نقد قیمتی به سه سال
کردم این پنج گنج مالامال
یک یک این پنج نامه تا پایان
عرضه کردم به چشم دانایان
هر کسی را چنانکه روی نمود
در بد و نیک گفت و گوی نمود
زینهمه ناقدان نکتهشناس
هر کسی، زد دمی به وهم و قیاس
لیک، آن کاندرین خزاین پر
مهره قلب دور کرد ز در
به سکه در علم راست تدبیر است
راستی هم شهاب و هم تیر است
راستی ساکن اندرو به صواب
چون الف راست در میان شهاب
او شهاب و دل و تنش ز اخیار
نیرین مشارق الانوار
من بدو عرضه کرده نامه خویش
او با صلاح رانده خامه خویش
دیده هر بیت را رقم به رقم
رنج بر خود نهاد و منت هم
شمع من یافته ضیاء از وی
مس گشته کیمیا از وی!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...