انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 30 از 219:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارهٔ ۲۸۸

مست ترا به هیچ میی احتیاج نیست
رنج مرا ز هیچ طبیبی علاج نیست

ای مه، مشو مقابل چشمم که با رخش
ما را به هیچ وجه به تو احتیاج نیست

با من مگو حکایت جمشید و افسرش
خاک در سرای مغان کم ز تاج نیست

با دوست غرض حاجت خود چند می کنی
او واقف است، حاجت چندین لجاج نیست

نقد دلی که سکه وحدت نیافته ست
آن قلب را به هیچ ولایت رواج نیست

تاراج گشت ملک دل از جور نیکوان
ای دل، برو که بر ده ویران خراج نیست

خسرو ندید مثل تو در کاینات هیچ
ز اهل نظر که جز صفت چشم کاج نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۲۸۹

ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست
چون جان من خدنگ بلا را نشانه نیست

دیوانه گشت خلق و به صحرا افتاد، ازانک
در شهر بی حکایت تو هیچ خانه نیست

جز با خط تو عشق نبازند عاشقان
در خط دیگران رقم عاشقانه نیست

من در دم پسین، تو بهانه گمان بری
معلوم گرددت نفسی کاین بهانه نیست

صعب آتشیست عشق که گشتند صبر و دل
خاکستر و درون و برون شان زبانه نیست

مشنو حدیث بی خبران در بیان عشق
دانی که احسن القصص اندر فسانه نیست

جان خاک آستانه که پیمان عاشقان
یک ذره غبار بر آن آستانه نیست

ای پندگو، چه در پی جانم نشسته ای
انگار کان پرنده درین آشیانه نیست

کوه گران زناله ما گم شود به رقص
خسرو، به تای نغمه زنان این ترانه نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۲۹۰

ای دل، غمین مباش که جانان رسیدنی ست
در کام تسمه چشمه حیوان رسیدنی ست

ای دردمند هجر، مینداز دل ز درد
کاینک طبیب آمده، درمان رسیدنی ست

ای آب دیده، ریختنی گرد کن گهر
کان پادشا درین ده ویران رسیدنی ست

ای گلستان عمر، ز سر برگ تازه کن
کان مرغ آشیان به گلستان رسیدنی ست

پروانه وار پیش روم بهر سوختن
کان شمع دیده در شب هجران رسیدنی ست

در ره بساط لعل ز خون جگر کشم
کان نازنین چو سرو خرامان رسیدنی ست

جانی که از فراق رها کرد خانه را
یاد آورید کارزوی جان رسیدنی ست

با خویش می زدم که فراق ار چنین بود
این چاشنیت در بن دندان رسیدنی ست

آورد بخت مژده که خسرو تو غم مخور
تیر بلا به سینه فراوان رسیدنی ست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۲۹۱

هر سو که با هزار کرشمه خرام تست
صد دل فتاده پیش به هر نیم گام تست

وه آن تویی و یا مه گردون و یا خیال
ماهی که گاه گاه به بالای بام تست

جانم فدای زلف تو آندم که پرسمت
کاین چیست موی بافته، گویی که دام تست

خود را ز تو سلام کنم زان همی زیم
میرم ازین گمان نبرم کاین سلام تست

مستی گرم تمام بسوزد عجب مدار
زینسان که دل به پختن سودای خام تست

چون می کشی مرا ز کف خویش بیش ازین
یک جرعه ای بریز که ای کشته شام تست

خونم نگین نگین که فرو می چکد ز چشم
بر هر نگین ز کلک وفا نقش نام تست

جانی که هست در کف اندیشه ها گرو
بر رخ ز خون قباله نوشتم که نام تست

خسرو که هندوانه سخن کج کج آورد
یک خنده کن وظیفه او، چون غلام تست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۲۹۲

ای غمزه زن که تیر جفا در کمان تست
آهسته تر، که دست دلم در عنان تست

بنمای رخ که شاد برانم ز دیدنت
روزی دو سه که غمزده میهمان تست

جانها به باد داد که دایم شکسته باد
آن گیسویی که بر سر سرو روان تست

داغی ست از شراره آه کسی مگر
خال سیه که بر رخ چون ارغوان تست

گر هر زمان به خانه دیگر شوی به ناز
می زیبدت که مر همه عالم از آن تست

زان می زیم که بر دهن انگشتری نهم
شبها و این خیال برم کان دهان تست

گفتم بکش که باز رهم، ناوک مژه
بنمود و گفت این همه از بهر جان تست

فریاد خسرو ار شنوی شب به کوی خویش
رنجه مشو که فاخته بوستان تست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۲۹۳

ای آرزوی دیده، دلم در هوای تست
جانم اسیر سلسله مشک ساری تست

هستند در دعای رهی جمله مردمان
بهر نجات عشق و رهی در دعای تست

گه خشم و گه کرشمه و گه عشوه گاه ناز
مسکین کسی که شیفته و مبتلای تست

تا چند تیغ برکشی و سر طلب کنی
اینک سری که می طلبی زیر پای تست

ما جان فدای خنجر تسلیم کرده ایم
خواهی ببخش و خواه بکش رای رای تست

گفتی که ابر گشت فلانی ز آب چشم
این ابر مدتی ست که اندر هوای تست

دل رفت و نیز سینه تهی شد ز آب چشم
ای صبر، باز گرد که آن جای جای تست

ای خط سبز، بر لب جانان خضر تویی
ما را مکش چو آب خضر آشنای تست

ای قرص آفتاب که دوری ز دست ما
آخر لبی ببخش که خسرو گدای تست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۲۹۴

جانا، کرشمه تو ره عقل و دین زده ست
فریاد ازان کرشمه که راهم چنین زده ست

فتنه به گوشه های دو چشمت نهان شده
آفت به کنجهای دهانت کمین زده ست

ماری ست گرد عقرب زین حلقه جسته ای
آن جعد به حلقه حلقه که در زیر زین زده ست

تا باد برد بوی تو در باغ پیش سرو
از یاد لاله زار کله بر زمین زده ست

از بهر آن که لاف جمال تو می زند
صد بار باد بر دهن یاسمین زده ست

گفتم به دل که بر تو که زد ناوک جفا
سوی تو کرد اشارت پنهان که این زده ست

چشم تو رای زد که کشد بنده را به ظلم
انصاف می دهم که چه رای متین زده ست

خسرو، تو کیستی که در آیی در این شمار
کاین عشق تیغ بر سر مردان دین زده ست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۲۹۵

خونخوار چشم تو که ره مرد و زن زده ست
هر شب به خوابگاه من ممتحن زده ست

من خاک راه بوسم و از خود به غیرتم
آه از صبا که بوسه ترا بر دهن زده ست

دل دامنت گرفت و رها چون کند کسی
پیری که بوی یوسفش از پیرهن زده ست

گه گه بیامدی به سوی کاروان صبر
لیکن بلای غمزه تو راه من زده ست

ساقی بیا که شب به میان کرد زهد و رفت
زان یک غزل که صبحدم آن راهزن زده ست

ای پارسا، چه سر زنیم تو، که می فروش
صد کوزه بر سر من توبه شکن زده ست

دی گفتی، آه می زنی از مات شرم نیست
آتش زده ست درمن و زان یک سخن زده ست

روزم چو بی ویست شبش خواب دیده ام
کان جان پاک تکیه به پهلوی من زده ست

بر کوه باد ناله خسرو نه بر دلت
کاین تیشه ایست سخت که آن کوهکن زده ست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۲۹۶

تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است
خونابه ها ز چشم چکیدن گرفته است

مهر و مه است در نظرم کم ز ذره ای
تا خاک آب دیده کشیدن گرفته است

چون کرده ایم نسبت گل با جمال او
دل هم ز شوق جامه دریدن گرفته است

کی پند و اعظم بنشیند به گوش دل
گوشم که خواری تو شنیدن گرفته است

در جان هزار گونه جراحت پدید شد
لب را به قهر ما چو گزیدن گرفته است

دل را هوای شربت و آب زلال نیست
در عاشقی چو زهر چشیدن گرفته است

تا گفته ای که جانب خسرو همی روم
اشکش ز دیده پیش دویدن گرفته است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۲۹۷

بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است
کو تیغ غمزه ای که مرا خون گرفته است

زلفش به دیده، مشت خیالش به طرف چشم
شستی فگنده خوش، لب جیحون گرفته است

ما می خوریم دم به دم از اشک، جام خون
تا بر لب آن صنم می گلگون گرفته است

در گریه یافت دیده خیالات ابرویت
دل گیر بود زلف تو، وین خون گرفته است

بهر خیال خاک قدوم تو چشم ما
بر هر مژه دو صد در مکنون گرفته است

از عشق دوست سینه خسرو شده به سوز
یعنی درون در آتش و بیرون گرفته است
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 30 از 219:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA