انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 34 از 219:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارهٔ ۳۲۸

کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است
بلای عشق کشد هر که آدمی رنگ است

چه نقش بندی از اندیشه ای که بی عشق است
چه روی بینی از آیینه ای که در زنگ است

هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد
که چشم خوبان همچون دهان شان تنگ است

رها کنید که تن در دهم به بدنامی
که نام نیک در آیین عاشقی ننگ است

سماع در دل من کار کرد و سینه بسوخت
هنوز مطرب ما را ترانه در چنگ است

تو، ای صنم، که مرا در دلی چه سود ازان
که در میان من و دل هزار فرسنگ است

به جنگ تیغ مکش، سر به آشتی برگیر
که حاصل است به صلحت هر آنچه در جنگ است

به خشم می روی و در تو کی رسد خسرو
که ره دراز و قدم سست و بارگی لنگ است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۲۹

شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ است
هوای باده ساقی و نفحه چنگ است

بیا و بند قبا باز کن دمی بنشین
که عقل در بر من چون قبای تو تنگ است

اگر ز غمزه بدآموز می کند، مشنو
از آنکه در سر او صد هزار نیرنگ است

شمایل تو مرا کشت وین همه فتنه
ازان کلاه کژ و تکمه شکر رنگ است

مکن ز سنگدلی جور بر من مسکین
که آخر این دل مسکین دل است، نه سنگ است

ز دست خسرو مسکین پیاله ای بستان
که او غلام شهنشاه هفت اورنگ است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۳۰

چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت
چه دردهاست که بر جان بی قرارم نیست

دلم ز کوشش خون گشت و کام دل نرسید
چه سود دارد بخشش، چو بخت یارم نیست

به خاک کوی بسازم، چو خاک یار نیم
بر آستانه بمیرم چو پیش بارم نیست

خوشم به دولت خواری و ملک تنهایی
که التفات کسی را به روزگارم نیست

مرا مپرس که در دم نهان نخواهد ماند
که اعتماد برین چشم اشکبارم نیست

نفس به آخرم آمد، ازان دهی سخنی!
که بهر کوی عدم هیچ یادگارم نیست

ملامتش رسد از خونم، این همی کشدم
وگرنه بیم ز شمشیر آبدارم نیست

ز بس که در دل خسرو سواریش ننشست
به عمر یک نفسی بر پی غبارم نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۳۱

مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست
که می زند دم بیگانگی و همدم نیست

تو رخ نمودی و عشاق را وجود نماند
که پیش چشمه خورشید روز شبنم نیست

به زلف تو همه دلهای سرد راست گذر
وگرنه حالش ازین گونه نیز در هم نیست

هزار سال ترا بینم و نگردم سیر
ولی دریغ که بنیاد عمر محکم نیست

یکی ز تیغ و یکی از سنان همی ترسد
مگوی هیچ کزینها غم و ازان هم نیست

به جان خسرو، اگر زانکه صد هزار غم است
درون جان تو اینست غم، دگر غم نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۳۲

بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست

دلم ببردی و گر سر جدا کنی ز تنم
به جان تو که دلم را سر جدایی نیست

بریز جرعه که هنگامه غمت گرم است
بگیر باده که هنگام پارسایی نیست

اگر ربوده به زلف تو شد دلم چه عجب
چو کار زلف تو، الا که دلربایی نیست

بر آب دیده روانی تو همی خواهم
اگر چه آب مرا بر درت روایی نیست

مرا بپرسی کاخر مرا ز تو غم نیست
اگر نیایی هست و اگر بیایی نیست

به بنده خسرو بوسی بده مکن حکمت
که بنده نیز حکیم است، اگر سنایی نیست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۳۳

کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت
که ناز و شوخیت از بهر جان ما آموخت

کتاب صبر همان روز، من فرو شستم
که خوبی تو ترا تخته جفا آموخت

فلک نگر که چه خط کرد بر جریده حسن
جفا درست و وفاداریت خطا آموخت

جراحت جگر خستگان چه می پرسی؟
ز غمزه پرس که این شوخی از کجا آموخت

دلی نماند که از تن نبردیش عمدا
معلم تو که بوده ست، کاین دعا آموخت؟

ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجوی
چه جای زرگری آن را که کیمیا آموخت

چه روز بود که آمد خیال تو در چشم؟
که غرق کرد مرا و خود آشنا آموخت

دل رقیب نسوزد ز آه من، چه کنم؟
نمی توان سگ دیوانه را وفا آموخت

نیافت خسرو گمگشته خویش را، با آنک
ز گرد نامه تو خط والضحی آموخت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۳۴

سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخت
به زلف تیره شب نور صبح تاب انداخت

کلید زر شد و بگشاد آفتاب فلک
به دیده ها که شب تیره قفل خواب انداخت

سحر جواهر انجم یگان یگان دزدید
چو صبح پرده دریدش بر آفتاب انداخت

چگونه صبح بخندد که روی ابر سیاه
سفیده کرد و ز دیبا بر او نقاب انداخت

بدید از دل دیر سیا شب روشن
کمان چرخ همان تیر کز شهاب انداخت

به کنج روزن و در گذشت ماهتاب نهان
چو مهر خنجر کین سوی ماهتاب انداخت

به آخر آمده شب را به وقت صبح نفس
که تیغ خورد و ز خورشید خون ناب انداخت

برفت شب ز پی زنده داشتن خود را
به پرتو نظر شیخ کامیاب انداخت

فلک جنابا، بپذیر بنده خسرو را
چه خویش را به جناب فلک جناب انداخت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۳۵

چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟
که برنشانه دلهای عاشقان انداخت

شمایل قند رعنا و طبع موزونت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

کمال حسن تو جایی رسید در عالم
که خلق را به دو خورشید در گمان انداخت

وفا و مهر تو، ای یار بی وفا، ما را
جدا ز خدمت یاران و دوستان انداخت

به هر نفس غم عشقت هزار تیر بلا
به نزد خسرو مسکین ناتوان انداخت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۳۶

رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت
که آفتاب بدان رشته می توان آویخت

روان شدی و مرا از میان همچون موی
به آشکار ببستی و در نهان آویخت

چه کرد پیش رخت گل که گل فروش او را
به دست خود به گلو بسته ریسمان آویخت

دلم چو رشته قندیل از آتش رخ خویش
بسوختی و به محراب ابروان آویخت

بماند تا به قیامت به موی آویزان
کسی که یک سر مویی در آن میان آویخت

عنان گشاده به دنباله تو آب دو چشم
دو دسته مردمک دیده در عنان آویخت

دلم ز دیده برون شد، بماند در مژگان
گزیر کرد ز باران به ناودان آویخت

ز چشم و ابروی او گوشه گیر شو، خسرو
ز ترک مست حذر به چو در کمان آویخت
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۳۷

کجاست دل که غمت را نهان تواند داشت
به صبر کوشد و خود را بر آن تواند داشت

به کام دشمنم از هجر و دوستی نه که او
دلی به سوی من ناتوان تواند داشت

کشید خصم تو تیغ و مرا شفیعی نه
که دست مصلحتی در میان تواند داشت

ببرد دزد غم دل که یار خواب آلود
چگونه پاس دل دوستان تواند داشت

خراب چشم خودم وین نه آن می است که چشم
شراب خوار مرا میهمان تواند داشت

بسوزم و نزنم دم که نیست همدردی
که راز سوخته ای را نهان تواند داشت

همی کشند که نامش مبر، چو در دلم اوست
زیان چگونه زبان در دهان تواند داشت

نماند از مه و خورشید نازنین مرا
حیات باد که او جایشان تواند داشت

متاع عمر که بر باد می رود از دست
مگر که لشکر رطل گران تواند داشت

عنایتی بکن، ای دوست، بنده خسرو را
سر نیاز بر آن آستان تواند داشت
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 34 از 219:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA