انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 36 از 219:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارهٔ ۳۴۸

جان که چنین تب کش سودای تست
نعل بهای سم شهبای تست

دل که سراسیمه کوی غم است
نامزد زلف مطرای تست

عقل که او خوبترین جوهری ست
پیشکش نرگس شهلای تست

پرده برافگن که هزاران چو من
منتظر عارض زیبای تست

آنچه ز تو حاجت خسرو بود
در برش انداز که مولای تست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۴۹

آنکه دلم شیفته روی اوست
شیفته تر می کندم این چه خوست؟

دوش بگفتم که دهانیت نیست
گفت که بسیار درین گفتگوست

به که رخ از خلق بپوشد، ازآنک
دیده بد آفت روی نکوست

هستی من رفت و خیالش نماند
این که تو بینی نه منم، بلکه اوست

عاشقم، ار گریه کنم عیب نیست
آب که بر روی من است آب جوست

بس که دل گمشده جویم به خاک
قامت من بین که چگونه دو توست

ترک جهان بینیم با وصل یار
کار جهان بین که چهار آرزوست

خسرو از این گونه که در خود گم است
عاقبتش در طلب و جستجوست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۵۰


حسن تو کاندیشه به کارش گم است
کی به حد معرفت مردم است

پرده برافگن که گه والضحی است
زانکه رهی در تو و در خود گم است

بارگی آهسته تر، ای هوشیار
زانکه صف مور به زیر سم است

این تن چوبین که به صد پاره باد
پختن سودای ترا هیزم است

خواب به افسون مگر آریم، زآنک
خوابگه غمزه پر گزدم است

بخت بدم به نشود ز آب چشم
زانکه سعادت نه در این انجم است

من به صفا کی رسم از درد خم
فتنه ساقیم چو دم در دم است

ای که نهی مرغ حرم نام من
حسرت من بر مگسان خم است

خسرو از عشق زید نه به طبع
عنصر عشاق مگر پنجم است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۵۱

شاخ گل از نسیم جلوه گر است
وقت گلبانگ بلبل سحر است

خار پهلوی گل نشاند، زآنک
خون بسته ز بهر نیشتر است

باغ در رقص و جنبش است، زآنک
بانگ بلبل به گوشهای در است

چون که پیوند توست گل، ای خار
نیش در حق او نه از هنر است

آخر، ای گل، نگر ز چندین سیم
که ترا یک دو سه قراضه زر است

خلق را یاد می دهد ز شراب
آنکه از لاله کوه کاسه گر است

لاله از می پیاله می گیرد
آنکه پیمانه پر شود دگر است

غنچه را بین فراهمی دهنش
گوییا بوسه جای آن پسر است

چشم مستت کشنده ایست عجب
خواب مستیش ازان کشنده تر است

ساقی من روانه کن از کف
کشتی من که عمر بر گذر است

باغ داد از نشاط و عیش خبر
ای خوش آن کس که مست و بی خبر است

باغ در رقص آمد، ای خسرو
بانگ بلبل به گوشهای در است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۵۲

دامن گل ز ابر پر گهر است
باغ را زیب و زینت دگر است

غنچه بر باد داد دل، چو گشاد
چشم بر گل که مو به روی فر است

به یکی جام کش رسید از دور
نرگس افتاده مست و بی خبر است

همه از سرو می برد بلبل
نیک یکبارگی بلند پر است

هر چه تسخیر کیف یحیی الارض
خواند بلبل به خط سبزه در است

گل ورق راست کرده از شبنم
مهره آن ورق همه گهر است

دوستان را کنون ز بهر نشاط
جانب باغ و بوستان گذر است

ورق گل اگر لطیف افتاد
خط سبزه ازان لطیف تر است

نرود سوی باغ خسرو، ازآنک
باغ او بزم شاه نامور است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۵۳

شب گذشته ست و اول سحر است
بانگ بلبل به می نویدگر است

وقت او خوش که در چنین وقتی
باده بر دست و نازنین به بر است

کشتی باده نه به کف، باری
عمر ازینسان رود چو بر گذر است

چند گویی که مست و بی خبری
هر که او مست نیست بی خبر است

صرفه خشک زاهدان را باد
هر چه ما راست در شراب تر است

ساقیا، غوطه ده مرا در می
که می آشام شعله در جگر است

گر چه بد مستی است عیب حریف
کندن ریش محتسب هنر است

گر به میخانه مفسدان شراب
پادشاهند، بنده خاک در است

خسروا، چند از گنه ترسی
رو که عفو خدای معتبر است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۵۴

موی را نیست این میان که تراست
پسته را نیست این دهان که تراست

قامت راست سرو را ماند
سرو باشد چنین روان که تراست؟

جان ببردی و خوش هنوز نه ای
دست بر دل نه این زمان که تراست

تا چها بر تو کردمی من، اگر
حسن بودی مرا چنان که تراست

بر رخ زرد من بخند و بگو
خنده انگیز زعفران که تراست

گوییا بیشتر برای زر است
این سخن بر سر زبان که تر است

کشته گشتم ز ابروی تو، مکش
بر دل خسرو، این کمان که تراست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۵۵

هر که در پیش چشم روشن ماست
گوییا آفت دل و تن ماست

چشم ما گر نمی شود، ماناک
آن همان آفتاب روشن ماست

لاله ها می دمد ز خون دو چشم
گرد من آن بهار و گلشن ماست

غمزه زن جان من و گر میرم
غم مخور خون ما به گردن ماست

ما چو هندوی سومنات به عشق
بت پرستیم و دل برهمن ماست

گفتم از مهر سوخت خسرو، گفت
چند ازین ذره ها به روزن ماست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۵۶

عشق اگر چه نشان بخت بد است
نزد عاشق سعادت ابد است

هر که جوید مرادی از معشوق
گویی او عاشق مرا خود است

گر چه صد روز نیک عاشق راست
بهر این روز اسیر روز بد است

دیگران بهر تو چرا میرند؟
مردنم این که اندرین حسد است

صوفی ما که مست می زده است
جرم بر ساقیان سرو قد است

همه عیب است باده و هنرش
شستن ما ز مایه خرد است

پرسیم توبه شد ز می خسرو
شد، ولی آرزو یکی به صد است
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
شمارهٔ ۳۵۷

با غمت شادی جهان هوس است
شادی من همین غم تو بس است

از دهان تو چون نفس نزنم
مر مرا بیم تنگی نفس است

نیم خال لب توام بکشد
زهر اگر خود همه پر مگس است

از سر خشم، اگر بخایی لب
بر لبت بوسه دادنم هوس است

گر کسی بردر تو جوید بار
چند گویی که بار او چه بس است

همه شب گرد کوی او گردم
هر که بیند گمانش برعسس است

بنده خسرو به ناله در ره عشق
کاروان غم ترا جرس است
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 36 از 219:  « پیشین  1  ...  35  36  37  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA