انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 75 از 219:  « پیشین  1  ...  74  75  76  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارهٔ ۷۴۱


گر مرا هیچ مرادی پس ازین پیش آمد
حاسدم را ز حسد روز پسین پیش آمد

آنکه در خاطر من غیر ترا داشت گمان
شرم بادش ز خود آن دم که یقین پیش آمد

در خم تست و سر زلف تو، ار جان طلبند
زیر هر سلسله چاه کمین پیش آید

طلب روی تو کردم، شب زلف آمد پیش
آفت کفر، بلی، در ره دین پیش آید

طعنه زد عشق تو بر دل که مرو از این راه
این مثل را که ازان بگذری این پیش آمد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۴۲


دانم، ای دوست که در خانه شرابت باشد
یک صراحی به من آور که صوابت باشد

بو که بر دفع خمارم ز خم آری قدحی
چون نظر بر من مخمور خرابت باشد

با من سوخته خور باده صافی چو خوری
جگر سوختگان بوی کبابت باشد

خوی به دامن ز بناگوش سمن سای مگیر
تا به دامان قبا بوی گلابت باشد

دل ربودی ز ره شعبده و عیاری
شیوه چشم خوشت سد عتابت باشد

جور بر من مکن امروز که مظلوم توام
بکن اندیشه فردا که حسابت باشد

آنچه از جور تو بر خسرو بیچاره گذشت
نکنی فکر که فردا چه جوابت باشد؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۴۳


بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد
کارم از لعل گهر بار تو چون زر می شد

دوش گفتم، نتوان دید به خوابت، لیکن
با فراق تو مرا خواب مقرر می شد

شرح هجران تو گفتم، بنویسم، لیکن
ننوشتم که بسی عمر دران سر می شد

بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک
خانه دیگر ز خیال تو منور می شد

عقل وارون ز تمنای تو منعی می کرد
عشق می آمد و او نیز مسخر می شد

گر چه بسیار بگفتم نیامد در گوش
خوش تر از نام تو، با آنکه مکرر می شد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۴۴


ترک عاشق کش من، ترک جفا خوش باشد
به وفا کوش که از دوست وفا خوش باشد

بی تو، ای گل، سر گلگشت چمن نیست مرا
که تماشای گلستان شما خوش باشد

پرده برگیر ز رخ تا که دعایی بکنم
که به هنگام سحرگاه دعا خوش باشد

گر کند ناز وگر عربده با اهل نظر
چشم مردم کش آن شوخ به ما خوش باشد

گر دلم ریش کند ور جگرم خون سازد
چشم غارتگر آن ترک مرا خوش باشد

دایم از پرورش من آن سرو خوش است
همه خواهند که پرورده ما خوش باشد

خسروا، دیده نگه دار ز دیدار رقیب
که زیان نظر از صحبت ناخوش باشد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۴۵


بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد
دل نمی باید ازین ورطه ره بیرون شد

ناوک چشم تو تا خون دلم ریخت ز چشم
در میان دل و چشم من آن دم خون شد

از تب هجر بمردیم به کنج غم و هیچ
کس نپرسید که آن خسته غمگین چون شد

تا چو ماه نو ازان مهر جدا افتادم
عمر من کم شد و مهر رخ او افزون شد

گر نه زنجیر دل از طره خوبان کردند
زلف لیلی ز چه رو سلسله مجنون شد

یار چون درج عقیقی به تبسم بگشاد
چشم خسرو چو صدف پر ز در مکنون شد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۴۶


هر کسی روز وداع از پی محمل می شد
تو مپندار که آن دلبرم از دل می شد

هیچ منزل نشود قافله از آب جدا
زانکه پیش از همه سیلاب به منزل می شد

گفتم، از محمل آن جان جهان برگردم
پایم از خون دل سوخته در گل می شد

ساربان خیمه به صحرا زد و اینم عجب است
که قیامت نشد آن روز که محمل می شد

راستی هر که در آن شکل و شمایل می دید
هم چو من فتنه در آن شکل و شمایل می شد

پند عاقل نکند سود که در بند فراق
دل دیوانه ندیدیم که عاقل می شد

بگذر از خویش که بی طبع مسالک، خسرو
هیچ سالک نشنیدیم که واصل می شد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۴۷


هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد
عاقلان جمله بر آنند که او شیدا شد

آتش عشق ز هر سینه که زد شعله مهر
گر همه صبح مبین است که او رسوا شد

پیش رفتار تو، ای آب روان از تو خجل
گر نشد سرو چرا ساکن و پا بر جا شد؟

چشم نرگس به گل روی تو می بینم باز
همچو یعقوب که از بوی پسر بینا شد

از خطا بود که در چین سر زلف تو باد
رفت و زنجیر کش سلسله سودا شد

ساقیا، باده مپیمای که بدنامی ما
بر سر کوی تو افسانه کشورها شد

دل خسرو به کجا رفت که از تنگی عشق؟
همچو نقش دهنت کم زد و ناپیدا شد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۴۸


گر خم طره ز روی تو جدا خواهد شد
نام رخساره تو نام سما خواهد شد

جعد زنجیر نمای تو بلایی ست کز او
پای دل بسته به زنجیر بلا خواهد شد

زلف هم چون رسنت ماه سما را بگرفت
من ندانم که درین ماه چها خواهد شد

حاجت آن است که من بر در تو کشته شوم
هیچگه حاجت این خسته روا خواهد شد؟

زین کشاکش که تنت راست ببینی، خسرو
ناگهان بند ز بند تو جدا خواهد شد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۴۹


چشم من خنده شیرین تو گریان دارد
دل من را لب پر شور تو بریان دارد

خاطرم میل کند با تو و پیدا نکند
سینه ام درد و غمت دارد و پنهان دارد

کس ندارد به جهان آنچه تو داری در حسن
از لطافت همگی پیش تو خود آن دارد

گر نبات خط تو سبز بود، نیست عجب
خضر است آنکه سرچشمه حیوان دارد

جانم از شوق تو، گر خرقه تن کرد قبا
نتوان گفت درین خرقه که نقصان دارد

دل من با سر گیسوی درازت همه شب
تا شبیخون نرود، دست و گریبان دارد

شعر خسرو به مثل سحر حلال است، ولی
نتوان گفت که او پایه حسان دارد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۵۰


تو مپندار که دوران همه یکسان گذرد
گاه در وصل و گهی در غم هجران گذرد

از دم من چو دم صبح شود آتشبار
هر نسیمی که بر اطراف گلستان گذرد

گر به گوشش برسد ناله من، نیست عجب
بار همواره بر اطراف سپاهان گذرد

عالمی بهر نثارش همه جانها بر کف
آه ازان لحظه که آن سرو خرامان گذرد

برسان سلسله یکبار به دستم، تا چند
در خم زلف توام عمر پریشان گذرد

گرنه از صبر هزاران سخن آرم در پیش
ناوک غمزه او آید و از جان گذرد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 75 از 219:  « پیشین  1  ...  74  75  76  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA