انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 80 از 219:  « پیشین  1  ...  79  80  81  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شمارهٔ ۷۹۱


شکل موزونت که در دل جا کند
هر که بیند در جهان، سودا کند

با قدت بر جا نماند پای سرو
باغبانش گر چه پا بر جاکند

نسخه ای از روی تو نتوان ستد
گر علم سر زیر پا بالا کند

عاشق زلفین مشک آلود تست
باد کز گل عنبر سارا کند

راز می ترسم که در صحرا نهد
اشک من چون روی در صحرا کند

آب چشمم از ستادن فارغ است
باد اگر زنجیرش اندر پا کند

چند در خود دیدن، آخر فرصتی
چشم را، تا یک نظر در ما کند

جرعه کز جام لبت بیرون فتد
عاشقان را بیخود و شیدا کند

چون که از مستی بغلتد چشم تو
تکیه بر لطف شه والا کند

ز آفتاب تیغ او دشمن به رزم
گونه گونه رنگ چون خرما کند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۹۲


گر کسی در عشق آهی می کند
تو نپنداری گناهی می کند

بیدلی گر می کند جایی نظر
صنع یزدان را نگاهی می کند

با دم صاحبدلان خواری مکن
کان نفس کار سپاهی می کند

آنکه سنگی می نهد در راه من
از برای خویش چاهی می کند

گر بنالد خسته ای، معذور دار
زحمتی دارد که آهی می کند

عشق را آنکو سپر سازد ز عقل
دفع کوهی را به کاهی می کند

گر کند رندی نظر بازی رواست
محتسب هم گاه گاهی می کند

یکدم از خاطر فراموشم نشد
آنکه یاد من به ماهی می کند

چند نالیدیم، خود هرگز نگفت
کاین تضرع دادخواهی می کند

گر چه خسرو را ازین غم بیم هاست
هم امیدش را پناهی می کند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۹۳


بر رخت چون زلف پر خم بگذرد
آه من زین سقف طارم بگذرد

تا کند خیل خیالت را طلب
بر رخ من گریه دم دم بگذرد

وصلت آخر یک شبم روزی شود
روزی آخر این تب غم بگذرد

بر دلم دی تیر زد چشمت، گذشت
ور زند امروز، آن هم بگذرد

هر دم از تلخی آن شیرین لبت
شربت عیش من از سم بگذرد

نگذرانی مرهمی بر درد من
درد من، ترسم، ز مرهم بگذرد

بنده خسرو از حریم وصل تو
وای اگر ناگشته محرم بگذرد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۹۴


هر که دل با دلربایی می نهد
خویشتن را در بلایی می نهد

می خورد صد غوطه در دریای غم
چشم اگر بر آشنایی می نهد

دلبرا، چابک سوار تو سنت
دلبری را دست و پایی می نهد

تا سر زلف تو جای فتنه شد
فتنه هم خود را به جایی می نهد

غمزه شوخت جراحت می کند
هر که را لعلت دوایی می نهد

عاشقان را می کشی و لعل تو
هم بر ایشان خونبهایی می نهد

کیست خسرو تا جفای خسروان
چون تو شاهی بر گدایی می نهد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۹۵


مردمی نرگس او می داند
جادویی غمزه او می خواند

زلف او پهلوی خال لب او
گویی از شهد مگس می راند

کار عاشق که چو ما باریک است
همه زان زلف همی پیچاند

شیوه غمزه تو بدخویی ست
همه آفاق نکو می داند

گر دلم بستد، و گر باز دهد
صد دیگر ز کسان بستاند

خسرو از بهر دو بوسه پیشت
نیست زر، لیک سری افشاند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ  ۷۹۶  


  گل ز روی تو فرو می ریزد
مشک در زلف تو می آویزد

از پی دیدن روی چو گلت
باد صد نقش همی انگیزد

هر که آن خط مسلسل بیند
خاک بر خط دبیران ریزد

چون سحر بوی تو آید به چمن
باد صبح از سر گل برخیزد

دست شستم ز دل خون گشته
زانکه با زلف تو می آمیزد

چشم بیمار تو از خون دلم
می خورد باده نمی پرهیزد

سر نهاده ست چو خسرو به غمت
سر نهد، گر ز غمت بگریزد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ   ۷۹۷ 


  دلم از بخت گهی شاد نبود
جانم از بند غم آزاد نبود

یک دم از عمر گرامی نگذشت
کان همه ضایع و بر باد نبود

گر ببینی دل ویران مرا
گوییا هیچ گه آباد نبود

کافری رخت دلم غارت کرد
شهر اسلام و سر داد نبود

شب همی دانم کاو آمد و بس
بیش از خویشتنم یاد نبود

خانه گلشن شده بی منت باغ
سرو بود، ار گل و شمشاد نبود

هر چه می خواست همی کرد طبیب
ناتوان را سر فریاد نبود

ناگه آهوی من از دام بجست
زانکه اندازه صیاد نبود

خسرو از تلخی شیرین دهنان
آنچنان است که فرهاد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ ۷۹۸   


  گر سخن زان لب چون نوش شود
پسته را خنده فراموش شود

ور حدیث در دندانت کنم
صدف آنجا همه تن گوش شود

ز آسمان روی تو گر مه بیند
بر زمین افتد و بیهوش شود

گل که از روی تو ریزد به سخن
گر بچینند یک آغوش شود

باده بر یاد لب شیرینت
همه گر زهر بود، نوش شود

دل که پوشیده به زلفت پیوست
ترسم از غم که سیه پوش شود

دوش با مات سری خوش بوده ست
خوش بود امشب، اگر دوش شود

گر کنی میل به سوی خسرو
شاه کی همدم جادوش شود
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ   ۷۹۹ 


  زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد
دین قلندر گرفت، خانه یغما نهاد

دل که به تسبیح داشت در خم زنار بست
سر که به محراب بود پیش چلیپا نهاد

گفت صنم، «زان ماست، هر که همه تر کند»
داشت کهن خرقه ای، در خم صهبا نهاد

پایه آن آفتاب هست بغایت بلند
کس نرسیدش جز آنک بر دو جهان پا نهاد

محو خرد کرد عشق، در طلب جان نشست
دست چراغم بکشت، دست به یغما نهاد

ذوق می لعل گون پیر خرد در نیافت
لذت طفلانش نام پسته و خرما نهاد

راند به دلها سمند، نعل در آتش فگند
تافته چون برکشید، بر جگر ما نهاد

کرد تقاضای جان، دید کباب جگر
پیش سگان درش مزد کف پا نهاد

سیل غمش در رسید، آب ز سر در گذشت
صبر و خرد حمله کرد، رخت به صحرا نهاد

سر ز درش برده بود خسرو مسکین که عشق
موی کشانش ببرد، باز همان جا نهاد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شمارهٔ  ۸۰۰  


  یار قبا چست کرد، رخش به میدان برید
این سر و هر سر که هست در خم چوگان برید

غمزه زن ما رسید، ساخته دارید جان
یوسف ما چون رسید، مژده به کنعان برید

از رخش امروز اگر توشه شود نعمتی
بهر چه فردا به خلد منت رضوان برید؟

دست به دامان او نیست به بازوی کس
بوالهوسان فضول، سر به گریبان برید

در صف عشاق چو لاف عیاری زدید
ماتم تان واجب است، گر ز غمش جان برید

مرغ بیابان عشق خار مغیلان خورد
وعده اصل انگبین بر مگس خوان برید

مست و خراب مرا، حاجت نقلی اگر
هست، دل خام سوز سوی نمکدان برید

نیست دل چون منی در خور شاهین شاه
پاره مردار من بر سگ دربان برید

بر دو رخ خود نوشت خسرو دلخسته حال
وه که ز درمانده ای قصه به سلطان برید
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 80 از 219:  « پیشین  1  ...  79  80  81  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA