انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 19 از 29:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  28  29  پسین »

siavash kasrai | سیاوش کسرایی


مرد

 
« قصیده دراز راه رنج تا راه رستاخیز »

از خانه بیرون زدم
تنها
که در خود نمی گنجیدم
چنانکه جمعیت در خیابان و خیابان در شهر
نه
دلکاسه حوصله دریا نداشت
جانوری بودم
شاید اژدهایی
که دهانم
در کار بلعیدن شهیاد بود و
دمم
پل چوبی را نوازش می کرد
های های
افسانه از واقعیت جان می گرفت
هر گام
از هر گوشه شهر
بر راهی واحد می دوید
پاها فرشی تازه می بافت
قالی تاریخ
نوپایی و نوزبانی
کالی در کردار
ورزش سبک برآمدن
با هم آمدن
اما در مجموع
سماع جادویی اتحاد
مزارع سیاهپوش آدمی
با غنچه مشتهای سفید و
سرود سرخ
شهادت بر پرچم و
کینه
در شعر می گردید
پیری در پیاده رو می گریست و
اینده
دست در دست پدر
یا بر سینه مادر
همراه می آمد
دیوارها
دفتر وقایع و آرزو بود
آتش نامه های خلق
به صف می رفتیم که صف شدن را
به سالیان
تومان آموخته بودی
هر سپیده دمان در صف تیر باران شدگان
به نیم شبان در صف زندانیان
به نیمروز در صف طویل ملاقات کنندگان
به شامگاهان در صف خواربار
و هرگاه و بی گاه در صف نفت
واینک صف در صف
برابر تو بودیم ای مردمی شکن
توده ی تیره ای بودیم
خال کبود غم
بر گونه شهر
و در برابر دشمن سربی
کوره ای گداخته از خشم
نه تبری برای کشتن
نه تبری برای شکستن
اما گرمایی به کفایت برای ذوب کردن
گرچه به سوگی عظیم
برخاسته بودیم
ولی حضور همگان
شادی آورده بود
شور آورده بود
در کربلای حاضر
حسین
نه مرثیه که حماسه می خواست
به کربلای تو آمدم
حسین
نه بدان گذرگاه امتی اندک
با تو ماندند و
ماندگار شدند
با تو آمدم بدان مهلک
که معبر ملتی است
و نه به دین تو
که به ایین تو
ااز سر صداقت
به شهادت
با تو آمدم
تا عاشورا را به اعشار برم
به عشرات برم
تا این گلگونه را
درشت کنم
درشت تر کنم
و شنلی از خون برآرم
شایسته اندام مردمم
در من بنگر حسین
نفتگرم
خدمتکارم
آموزگارم
طواف و باربرم
قلمزن و اندیشه گرم
نهال نازک اندوه نه
درخت خون
از ریشه سهمگین حسرت
در پیگیری رد خون حسین
به کسان رسیدم
به بسیاران
تا شبنم سرخ تو نیز
بر من نشست و شکفتم
و اینک
راهی دراز بایدمان رفتن
نه از پل به میدان
و نه از مدینه به کوفه و کربلا
راهی از رنج تا رستاخیز
از ستمشاهی تا برادری
تنها رفتم و
خلقی به خانه بازآمدم
گندمی
که در غلاف لاغر خویش
خرمنی بارآورد
     
  
مرد

 
« چراغی فرا راه توفان »

به فصلی
که عریانی درختان را
هزار برگ سیاه مشق قیام
می پوشاند و
دیوارها حتی
آرزونامه های رایگان مردمند
به روزگاری
که هر عابر آرام
کز کنار تو می گذرد
حرفی است که حادثه ای را اعلام می کند
و در هنکامه ای
که قلم پا
با دوات قلب
در صفحه وطن
واقعه می نگارد
خاموشی ات
در بزم گزمگان و
سوگ عزیزان
هزار سعدی فصاحت است
هزار فرخی شجاعت
بگذار
تا مردمش بگشایند
زرادخانه ای را
که نامردمی
بر آن مهر و موم می نهد و در بستگی اش
گشایشی است در کار خلق
بنگر
چه گذار گلگونی دارند و
چه هول همایونی
واژه ها در خیابان
کلمات
صف در صف
و جمله ها در ستونی واحد
دوشادوش
می روند
تا نه تنگنای روزنامه ها
که گسترده فتحنامه ها را
تسخیر کنند
آفرین بر تو
که جویبار نازک آوازت را
به سرود این رود
می افکنی
تا به دریا رسی
هان تلاطم موج و آب
دریا دریای مشوش
توفانت
از کدام سو بر می خیزد
تا چراغم را فراراهش برآورم
     
  
مرد

 
« بهشت زهرا »

در هوای تر پس از باران
من خود
برادرم را دیدم
فراز گورش ایستاده
قدکشیده و دستها برافراشته
بالای بلندش
هر دم فراتر می رفت
تن از سروها گذرانید
بالا و بالاتر شد
بهتر دیدنش را سر بر کردم
خورشید بود که همه جا را می پایدد
چه رشدی دارند رفتگان
چه اوجی
وقتی به سربلندی مرده اند
بهشت زهرا پایان نیست
نه برای آنان که
شهیدی را چون دانه شکافته خون
در خاک می نهند
نه برای آن که می رود تا
باهستی زمین
یگانه شود
نه بهشت زهرا پایان راه هیچ کسی نیست
دستهای ناشناس
برگورهای نو ناشناخته
گل می گذارند و
علامت می نهند
در اینجا
جان باختگان
به حساب خلق آمده اند
نه خانواده
بر زمین ناهموار در هر کنار گوشه
چند تکه سنگ و سفال
و شتاب خطی
بر مقوایی
نشان مقبره شکوهمند شهیدی است
از چهارده
تا بیست و چند ساله
جوانی
بدین خاک
مالیات می دهد
و هم این جوانی است که
پهنه گورستان را
شخم زده دانه فشانده است
مزارع نمونه انقلاب
اینجا
سرود است و صف
و آنجا کتاب
که دست به دست می رود
آن سو
نمایشگاه عکس
و این سو گپ و گفتگو
می بینید
چگونه زندگی
خانه مرگ را هم
دانشگاه کرده است
و حاصل آنکه
جمع
زرهی از آگاهی می پوشد
تنها سلاحی
که این روزها به رایگان
پخش می شود
اینک بترسید از من
که من
با سپاه رفتگان آمده ام
با جوش خون شهیدان
آری بترسید از من
که من
با نیروی مرگ
به جنگ شما بازگشته ام
     
  
مرد

 
« هزاردستان »

نه
جار نزنید
درها را باز کنید
پنجه ها را فراختر بگشایید
کوچه بدهید
کوچه بدهید
اوست که می اید
من با هزار نشان می شناسمش
مادربزرگ گفت
خروسخوان می اید
می دانم
هم اوست که می اید
نه پری بر کلاه
نه پیرایه ای بر تن
این یل
پهلوان ماست
نامش !؟
هرچه بنامیدش
چیزی با صفت کار مداوم
از دستانش می شناسمش
هزاردستان است
ببینید
چه خوب راهش را می گشاید
چه استوار
گام برمیدارد
بله خیلی ها می شناسندش
بوسه ها
گل و گلاب
و چراغانی برای اوست
دور بوده اما
دیر نکرده
خشن است اما روراست
نه نترسید نه
هیچکس را
یارای گستاخی با او
نیست
پیغامش را می آورد
جواب همه را می دهد
و کارش را
تمام و کمال می کند
پس
راه را باز کنید کوچه بدهید
و آماده باشید
این اوست که می رسد
     
  
مرد

 
« در بزم یاد شمایم »

شهر از شادی شکفته و
گل فریادها
به هوا پرتاب می شود
پیاپی
درها دهان و
پنجره ها آغوش
و آنگاه
هلهله دستها و دستمالهاست
با گسستگی رشته مروارید نقل
بر شیب زمین
سلام و بوسه
هورا و همهمه
و شور و شعر
شعر آزاد شعر مردمی
شهر به رقص ایستاده
در تبسم چراغان
اما من
فشرده و دلتنگم
که عزیزانم را در کنار ندارم
شهیدانم را
و تاجی بی سر
یا سری بی تاج را
تا نثار پایشان کنم
هدیه آن ایام رنج و
شادی این دم
در بزم یاد شمایم
فشرده و دلتنگ
با شاخه گل یخ
با شمع سوخته و
با شراب خون
     
  
مرد

 
مجموعه ی تراشه های تبر شامل ۴۰ شعر می باشد که در پست های بعدی بدان اشاره میگردد .



« پاییز »

در بادروبه ها
خاکستر بهار
سیل در سرای سینه و در استخوان باغ
بر شاخه های پرت تک افتاده استوار
رنگ سیاه زنده ترین رنگ ها کلاغ
     
  
مرد

 
« باران نمی تواند »

نه نه نمی تواند باران
کز جای برکنی
یا بر تن زمین
با تار و پود سست
پیراهنی ز پوشش رویینه بر تنی
با دانه دانه های پرکنده
با ریزشی سبک
با خاکه بارشی که نه پی گیر
نه نه نمی توانی باران
هرگز نمی توان
باران ! تو را سزد
کاندر گذار عشق دو عاشق
در راه برگ پوش
حرف نگفته باشی و نجوای همدلی
باران !‌ تو را سزد
کز من ملال دوری یک دوست کم کنی
می ایدت همین که بشویی
گرمای خون
از تیغ چاقویی که بریده است
نای نحیف مرغک خوشخوان کنار سنگ
یا برکنی به بام
آشفته ککلی ز علف های هرزه روی
اما نمی توانی زیر و زبر کنی
نه نه نمی توانی زین بیشتر کنی
این سنگ و صخره های سقط را
سیلی درشت باید و انبوه
سیلی مهیب خاسته از کوه
     
  
مرد

 
« سرسام »

آب درپوسته حوض عرق می ریزد
زرد و بشکسته و بی جان خورشید
عنکبوتی است که افتاده در آب
هر کسی در طرفی
سایبانی طلبیده است و به چشمان دیده است
هفتمین پادشهش را در خواب
نگهم مورچه وار
می رود از بن دیوار به اوج
نردبان سوخته انگشتانش
که نهادست ز حیرت زدگی بر لب بام
نفسم و انفسم
دارم از این همه خاموشی و گرما سرسام
     
  
مرد

 
« شوق »

برکرده ام سر
از رخنه ای در سینه سنگ
آری بهارم من در این تنگ
تنها اگر باد
تنها اگر ابری و باران
تنها اگر خورشید بود این گل نمی رست
زین تنگنا راه رهاییدن نمی جست
ای سایه ابر
ای دامن ابر
ای تیغ خورشید
ای جام باران
این گل نمی بود
گلدانه را گر شوق گل گشتن نبودی
در گریبان
     
  
مرد

 
« باور »

باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را
باور نمی کنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود
آخر چگونه این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و خاک می شود
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟
باور کنم که آن همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
در کوره راه ها همه خاموش می شوند
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بالای بام ها و کنار دریچه ها
بی وصل و نامراد
چشم انتظار یار سیه پوش می شوند
باور کنم که دل
روزی نمی تپد
بی آن که سر کشد گل عصیانی اش ز خاک
نفرین بر این دروغ
دروغ هراسناک
پل می کشد به ساحل اینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لب ها و دست ها
پرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک دوستی
یک ره نظر کنند
در کاوش پیاپی لب ها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید می شود
وین ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند ز جایی و خورشید می شود
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین گلهای یاد کس را پر پر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است
     
  
صفحه  صفحه 19 از 29:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  28  29  پسین » 
شعر و ادبیات

siavash kasrai | سیاوش کسرایی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA