انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 22 از 29:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  28  29  پسین »

siavash kasrai | سیاوش کسرایی


مرد

 
« چشمه »

در پناه بنه ای روی کمرگاهی دور
چشمه ای زمزمه می کرد مدام
چشمه ای زنده سراینده دل شادی ها
چشمه ای روشن و روشنگر تاریکی ها
روی شیب تپه و دره دوید
رخ آشفته علف ها را شست
شانه زد زلف گل وحشی را
دل خاموش چمن را کاوید
هیچ کس چشمه جوشنده به بازی نگرفت
صورت هیچ کسی در دل او سایه نریخت
راه ها رفت و کس کاه نشد
نغمه ها زد که کس آن را نشنید
گرچه پیوند نهان با دل کوهستان داشت
آرزو داشت ببیند رخ دریاها را
آرزو داشت بریزد به دل اقیانوس
تا نیابد خود را
در نور دد همه صحراها را
آه اگر دشت عطش کرده لبانم نمکد
وای اگر تیزی آن سنگ نکوبد بالم
یا اگر تندی آن کوه توانم نبرد
ماسه ساحل امید به تن خواهم شست
روی دریای پر از موج گران خواهم دید
گرچه کس قصه آن چشمه بنشنوده هنوز
باز در روی کمرگاه و فراز دره
چشمه ای می جوشد
چشمه ای هست که می خواند باز
چشمه ای هست به راه
     
  
مرد

 
« سال نو سلام »


باز
این زمین تندگام
برف را ز روی گرده می تکاند و به صد زبان
آفتاب را
می دهد سلام
باز باد خوش خبر
بهار شکفته می دهد پیام
می دود میان لاله ها غزل سرا
جامهایشان
می زند به جام
باز ابر باردار
خیمه می زند به روی بام
باز بر شگون مجلس بهار
بید می پرکند به رقص صوفیانه اش
گیسوان سبزفام
باز نبض جویبار نقره می زند به توده علف
با گذار آبهای رام
روز می رسد
روز دیگری که از نوی گرفته نام
خاسته ز جا
مردمی به راه مردمی نهاده پا
در سرود
در صلا
سال نو سلام
سال نو سلام
     
  
مرد

 
« هیروشیما »

یک باره هر چه ساختنی بود در شکست
آنی هر آنچه زیستنی بود دود شد
آری هر آن چه بود
یکباره دود شد
شهر و گیاه و آدم و حیوان
در دم نبود شد
کودک نماند و مادر
شوهر نماند و همسر
ایینه ای نماند
گهواره ای نماند
نه آشیانه ای و نه بستر
تنها سکوت و کوهه خاکستر
لالای مادران
آوای عاشقان
عشق و امید و بوسه جوانی گل و کتاب
یکسر زغال شد
شهر ترانه ها
یک باره لال شد
ویرانه گشت زیست
کوتاه گشت آه
فردا نمی رسید
بن بست ماند راه
آتش نبود و شعله و لیکن در آسمان
چیزی عزیز سوخته می رفت سوی ماه
     
  
مرد

 
« در رهگذار باد »

در کوچه هم چنان
جنگ بزرگ باد و مباد است
بحث بلند بود و نمود است
بر بوم سرخ فام خیابان
گل گل شکوفه های آتش و دود است
در باغ های ساده سهراب
اما
در دره های پر مه و مهتاب و برگ و باد
رشد بهار نیمه تمام است
با آن که در کویر سرایش ز هیچ سوی
حتی سراب نیست
کوچکترین صدا
از پای آب نیست
اما
در قاب هم به سینه دیوار روبه رو
قد می کشد هنوز
آن گوشه گیر لاله خردش کنار سنگ
مرغی شبی به صخره نشست و غریب خواند
پروانه ای ز دشت گذر کرد و دشت ماند
او شعر می نگاشت
او رنگ می سرود
خاموش و ای دریغ
با هیچ کس نگفت که چشم انتظار کیست
در رهگذار باد نگهبان لاله بود
     
  
مرد

 
« گل خفته »

در باغچه نبود
در باغ و دشت نیز نشانش نیافتم
در دره ها دویدم و در کوهپایه ها
بر سینه های صخره و در سایه کمر
بالای چشمه سار
بر طرف جویبار
جستم به هر سپیده دمانش نیافتم
آخر به شکوه نعره برآوردم ای بهار
کو آن گلی که خاک تو را آب و رنگ ازوست
بر من وزید خسته نسیمی غریب وار
کای عاشق پریش
گل رفته خفته هیس
بیدار باش و عطر نیازش نگاه دار
     
  
مرد

 
« روایتی دیگر »

دارم روایتی کهن از خسته خاطری
شوریده شاعری
کاندر جدالها که گاه در افتد میان خلق
تا شعله های فتنه نخیزد
تا خون بی حساب نریزد
تجویز می کنند به امید عافیت
ذبح کبوتری
اینک
من آن کبوترم
ای تیغ تشنگان
خونم حلالتان که بریزد و بس شود
کشتار بی امان
     
  
مرد

 
« خاموشانه »

من در صدف تنها
با دانه ای باران
پیوسته می ایمختم پندار مروارید بودن را
غافل که خاموشانه می خشکد
در پشت دیوار دلم دریا



« یادگار »

ای عطر ریخته
عطر گریخته
دل عطر دان خالی و پر انتظار توست
غم
یادگار توست
     
  
مرد

 
« طبیعت نیمه جان »

ماه غمناک
راه نمناک
ماهی قرمز افتاده بر خاک



« شهادت شمع »

قطره قطره
مردن
و شب جمع را به سحر آوردن
روشنانه زیستن
خاموشانه مردن
مردن با لبخند
و پایان بخشیدن
به دود تردیدی تاریخی
بودن یا نبودن
     
  
مرد

 
« افسوس »

باران می بارد باران
باران فراوان
دریا در جوش
جنگل خاموش
نیست کسی پیدا در راه بیابان
با من اندوه
با گل اندوه
با همه اندوهی همچون مه پیچان
می خواهم حرفی گفتن
می خواهم راهی جستن
اندر غم یاران
افسوس که نقشم را
بر پنجره می شوید باران
صحرا غمگین
دریا لبریز
جنگل گریان
     
  
مرد

 
« موج »

شناور سوی ساحل های ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم
گریز ما
نیاز ما
نشیب ما
فراز ما
شتاب شاد ما با هم
تلاش پاک ما توام
چه جنبش ها که ما را بود روی پرده دریا
شبی در گردبادی تند روی قله خیزاب
رها شد او ز آغوشم
جدا ماندم ز دامانش
گسست و ریخت مروارید بی پیوند مان بر آب
از آن پس در پی همزاد ناپیدا
بر این دریای بی خورشید
که روزی شب چراغش بود و می تابید
به هر ره می دوم نالان به هر سو می دوم تنها
     
  
صفحه  صفحه 22 از 29:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  28  29  پسین » 
شعر و ادبیات

siavash kasrai | سیاوش کسرایی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA