ارسالها: 8911
#241
Posted: 26 Jan 2013 21:22
« برآ سمندر من »
بسوخت هر چه مرا بود غیر باور من
که نیست زان همه جز دود در برابر من
چو موج بر شده شوقم گذشت از سر بحر
دریغ و درد از آن شعله شناور من
مرا نماند دگر برگ و بار باغ بهار
منم کنون وهمین حزب ریشه گستر من
ز رنج و دانش وامید و مردمی توده
نیاز ملت من مهد مهرپرور من
بسی به کام خطر رفت و سربلند آمد
تهمتنی است اگر رستم دلاور من
در این گذرگه تاریخ و پیشگاه خرد
سپاه اوست که فاتح دراید از در من
رفیق وهمره و یار و دیار منهمه اوست
بدو بود سر و کارم که اوست یاور من
پناهگاه من و سنگر همیشه من
بمان بمان تو ای بیگانه باور من
مبین به جان و به تن این غبار خاکستر
ز آتشی که نمیرد برآ سمندر من
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#242
Posted: 26 Jan 2013 21:23
« خاموش وار »
تنها شدم به جاست که برخیزم
با خود چوگردباد بیاویزیم
راهی برم به جایی و آن گاه چون نسیم
خاموش وار از همه بگریزم
« ابر غم »
محروم ز مهر تو و در ابر غمم
پژمرده ستاره تک صبحدم
شمعم که به تهرسیده ام در شب عمر
می سوزم و از خویشتن خویش کمم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#243
Posted: 26 Jan 2013 21:23
« دود نیلوفر »
تا دهان واگشودنیلوفر
صبح شد با سرود نیلوفر
روز پیغام شبروان بشنید
از لبان کبود نیلوفر
نرم پیچید و بر شد از ایوان
رفت بر بام دود نیلوفر
خیز ای خفته و ز دریچه ببین
این شگفتا نه رود نیلوفر
نقشی از آسمان و از دریا
بافته تار و پود نیلوفر
چون نسیمی براین چمن بگذر
بشنوی تا درود نیلوفر
گر نیایی و شب ز راه اید
ننگری جز غنود نیلوفر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#244
Posted: 26 Jan 2013 21:23
« دریادلی کجا و دل تنگ من کجا »
کفتم که بعداز این
در جان نهان کنم همه شور و شتابها
آرام همچو بحر
توفان درون سینه جوشان فروکشم
پنهان کنم ز غیر همه التهابها
بگذارم این غمان
تا آب ها بیفتد از آسیابها
اما
با موج درد دوست
دریادلی کجا و دل تنگ من کجا ؟
چون اشک پرده در
می شویدم ز دیده بیخواب خوابها
باز این منم به جای وهمان پیچ و تابها
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#245
Posted: 26 Jan 2013 21:25
« یاد دورافتادگان »
گل انداما بهارت جاودان باد
ز بال بلبلانت سایبان باد
به نزدیک چمن در بزم لاله
تو را یادی ز دورافتادگان باد
« قفس »
غوغای بهار است و هوس تازه کند
زین حال و هوا زمین نفس تازه کند
حبس است دلم نگویم آزادش کن
اما چه شود اگر قفس تازه کند ؟
« بوی وطن »
بیداری گل سوی چمن می کشدم
بلبل دل و باد پیرهن می کشدم
در گوشه خاک غربتم بوی بهار
می اید و جانب وطن می کشدم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 8911
#246
Posted: 26 Jan 2013 21:26
« نهنگ »
در جویبار خرد چه داریدم
دریای ام به بحر در آریدم
ماهی نی ام نهنگم و بحر آشام
با آبهای ژرف گذاریدم
« دیدار خوب تو »
دیشب دوباره آمده بودی به خواب من
دیدار خوب تو
تا کوچه های کودکی ام برد پا به پا
شاد و شکفته ما
فارغ ز هست و نیست
در کوچه باغ ها
سرخوش ز عطر و بوی نسیمی که می وزید
یک لحظه دست تو
از دست من رها شد و
خواب از سرم پرید
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#247
Posted: 26 Jan 2013 21:27
« فرزند من کجاست ؟ »
ای جنگ جنگ جنگ
ای جنگ آدمی کش ای جنگ تیز چنگ
فرزند من کجاست
روی کدام خاک غریبی غنوده است ؟
در خواب دیدمش
از روی تپه های شقایق
چون ابر می گذشت
سر در پی اش نهادم و با نام خواندمش
گم شد فراز دشت
اینک ای جنگ کینه جو
با من بگو که او
روی کدام پشته به غربت عنوده است
روی کدام سنگ
با گل به گل شقایق پر پر به پیرهن
با تیره فام توده خاکی درون چنگ؟
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#248
Posted: 26 Jan 2013 21:28
« با هر چه ام که شعله به جان است »
آزادی
در من چرا زبان نگشودی
با منچرا نیامدی ننشستی درین سرا ؟
آخر چرا چرا
آن بذر سبز را به دفترم نفشاندی ؟
ای خشنوا چرا
یکبار سر ندادی آوازی
در بزم تلخ ما ؟
هر روز هر کجا
در چارسوی کشور دنیا
نقشی ز خویش می زنی و جلو می کنی
بر چشم و بر دهان چه بسیار مردمان
گل می پرکنی تو وشادی می افکنی
لیکن
از کوچه ام گذر نمی کنی تو و عمری ست
کز این دریچه من
سر تا به پای چشم چون گل حسرت
در انتظار آمدنت مانده ام هنوز
/ازادی
با هر که ام عزیز چون جان بود
تا گیرو دار خون
در پیشوازت آمدم و هر بار
تو عشوه دادی و پرهیز داشتی
گاهی رخی نمودی و دستی به در زدی
اما نیامدی
نه ای گریز پا
حتی نگاه نکردی به زیر پا
بر فرش سرخ رنگ روانی که سالها ست
جان و جوانی ما با هزار امید
گسترده بر زمین
باری
ایین میزبانی شایسته تو را
گر ره نمی برم
در شور من ببین
در اشتیاق من
دامن ز دست رفتن و کج تابی مرا
آزادی
ای آرزوی گمشده گل کن
تا بلبل تو را
در باغ در شکسته نفس هست
آخر تو نیستی و در اینجا
بس بیم خو گرفتن به قفس هست
بشنو ! فغان و ناله شبگیر است
بشنو صدای جان به زنجیر است
اینک بیا به باری آزادی
فردا برای آمدنت دیر است
این بار ای خجسته دم آزادی
من توده می کنم
با هر چه ام که تاب
با هرچه ام که تب
با هر چه ام که شعله به جان است آتشی
باشد که همچو مشعل
برگیری ز خاک
باشد چو شبچراغ بگردانی ام به شب
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#249
Posted: 26 Jan 2013 21:29
« درد خویش »
آتش گرفتن ای غم و افروختم بس است
یک دم رها نمی کنی ام سوختم بس است
سنگین شدم ز درد و چو سنگی به در خویش
خون را چو لعل در جگر اندوختم بس است
« عمر من »
دلدار ز خواب ناز برخاسته است
چون پیکر صبح قامت آراسته است
برخاستنش روز نوی کرده بلند
غافل که ز عمر من شبی کاسته است
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#250
Posted: 26 Jan 2013 21:30
« گره گشایی »
اگر مراست هزاران غم و یکی غمخوار
خوشا غمی که کنار تو می نشاند یار
ز تاب طره پیچان گره گشایی کن
که دل به شوق رهایی است زین شب طرار
نگویمت که نگویی چنین چنان نکنی
بگو بکن به دل خویش و راه کج مسپار
بدار رشته پیوند را و کاری کن
ممان که بگذرد این بار باز کار از کار
شکست شوکت افراسیاب و رونق دیو
تهمتنا! تو ز چه بیژن فتاده برآر
نه گاه بزم و نشست است و گردش ساغر
که پهنه پهنه رزم است و پویه پیکار
به چشم اختر و در بال گل به جز خون نیست
زمانه همه خونفشان کج رفتار
دلم گرفته به پاییز ابر باران خیز
به دلگشایی این باغ غم نشسته ببار
چراغ چشمش اگر زین شبم برون ببرد
نمی خرم مه تابان یه یک نگاه نگار
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)