ارسالها: 8911
#251
Posted: 26 Jan 2013 21:30
« سرگذشت »
از نفست زنده شدم
آتش گیرنده شدم
تاب تبم دادی و من
عشق نمیرنده شدم
گفتی و گفتم ز امید
خواندی و خواندم به نوید
نیک نوشتی به دلم
نیک نگارنده شدم
از دل و جان پایه زدم
پایه گرانمایه زدم
سابقه در سایه زدم
طالب اینده شدم
تا پر غم سوختمی
رقص درآموختمی
بال درآوردم و باز
شعله بالنده شدم
مرغ همایون سفرم
پیک و پیام سحرم
با شب و شبکاره همی
سخت ستیزنده شدم
با تو همه شاد شدم
من ز تو آباد شدم
مژده ده داد شدم
زنده و زاینده شدم
ای گل خورشید جبین
خیز درین صبح و ببین
دانه نشاندم به زمین
باغ برآرنده شدم
آه از آن تیشه مرا
کند ز من ریشه مرا
کندم و افروخت مرا
سوخت مرا سوخت مرا
کنده شدم کنده شدم
آتش افکنده شدم
در همه آفاق جهان
دود پرکنده شدم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#252
Posted: 26 Jan 2013 21:31
« ما مهاجران »
با عبور از خط ویرانه مرز تو وطن
ما به جغرافی جان وسعت دنیا دادیم
خیل درناها بودیم و به یک سیر بلند
تن آواره به تاریکی شب ها دادیم
نه همه وحشت جان بود درین کوچ سیاه
بر پر و بال بسی بار خطا می بردیم
داده دیروز ز کف سوخته اینده و باز
هم نه معلوم که ره سوی کجا می بردیم
به همه جای جهان بال کشیدیم ولی
دل شوریده در آن لانه دلتنگ تو ماند
غوطه خوردیم به صد بحر و به امواج زدیم
باز بر بال و پرسوخته مان رنگ تو ماند
می گذشتیم به پرواز و از این غم آگاه
که بود مقصد پایانی ما در پس پشت
آه از آن یار و دیاران دمادم شده دور
وای از این صبر گدازان به هرلحظه درشت
روز پر ریخت و شب خسته تن از راه بماند
ما ولی پا به سر قله هر سال زدیم
هر چه کردیم ز بی تابی و هر جا که شدیم
در هوای تو برای تو پرو بال زدیم
یک دم از یاد تو غافل نگذشتیم و نشد
که نپرسیم به سرآمده ات را از باد
کوه ها سنگ صبورند ولی می گویند
هر چه از هجر کشیدیم در آنها فریاد
می سراییم سرودی که ز خون بال گرفت
می رسانیم پیام نو به عشاق جهان
تا به یک روز یکی روز به زیبایی وصل
باز گردیم به سوی تو همه مژده فشان
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#253
Posted: 26 Jan 2013 21:31
« دریایی »
ای نیما نفس دریایی
چه خوش آوردی از سینه خروش
و چه بس نادره ها گفتی نغز
که از آن جمله یکی
سخن از یک شب و آوایی با هیبت دریا کردی
که به شب خواب تو را می روبید
شب همه شب به جدار دل تو می کوبید
یاد کردی چه خوش از شبخوانان تنگدلان
که چنان طرفه سرود آوردند
در دل قایق تنگ
و سپس چهره نهفتند به تاریکی شب
یاد از نیما یاد
و از آن گمشده آوای بلند
که خبر از تپش و جنبش دریا می داد
اینک از آن شب و دریا ماییم
در تک قایق دلتنگ روان
گمشده در طلب گمشدگان
گوش بر زنگ صدایی که ز جان برخیزد
بر سر موج به هر سو نگران
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#254
Posted: 26 Jan 2013 21:31
« خطر »
جاده لغزنده و شب تاریک است
بر فراز دره ره باریک ست
ای ای رهگذر
در چنین گردنه صعب و چنان تنگه هول
با چراغی که نفس می رودش دم به دم از یورش باد
کج نیفتی به چپ و راست خطر
« جوانی »
پرپر زنان ز روی گل و بوته می پرید
پروانه سفید
شبنم ز جام سبزه و گلبرگ می چشید
پروانه سفید
بر هر چه می نشست از آن زود می رمید
پروانه سفید
کوتاه می گرفت دم دید و بازدید
پروانه سفید
افسوس بس نماند و شد از دیده ناپدید
پروانه سفید
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ویرایش شده توسط: paaaaaarmida
ارسالها: 8911
#255
Posted: 26 Jan 2013 21:34
« غریبانه »
ای مرغ بهار آمده پرواز و پرت کو
شد باغ پر از ولوله گل خبرت کو
گیرم که شکستی قفس ای بلبل دلتنگ
با بال گشایان سفر بال و پرت کو
سودای سمندر شدنت بود در آتش
خاکستر و دودی دل غافل شررت کو
چون لاله چراغی به ره عشق گرفتی
چون باد به جز داغ از این رهگذرت کو
پا پس نکشیدی ز نبردی و بماندی
هان ای تن افتاده بر این خاک سرت کو
دیدی که تهمتن به بن چاه کشیدند
رهیابی سیمرغ تو زال و زرت کو
گم گشتی و یک دوست از آن جمع نیامد
احوال بپرسد که رفیقا اثرت کو
خون خوردی و لعل از جگر سنگ کشیدی
وین سخت دلان طعنه زنندت هنرت کو
دیری است که در تیرگی ات چشم به راهم
ای شوم شب صبر گدازان سحرت کو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#256
Posted: 26 Jan 2013 21:42
« در برون رفت از شب یلدا »
دیده در صبح رخ دوست ز هم وا کردیم
چهره در اینه پاک تماشا کردیم
بزمی آراسته کردیم ز رزم آرایان
وندر آن حلقه به صد غلغله غوغا کردیم
ننشستیم و گرفتیم به کف دامن دوست
آنک از دوست همه دوست تمنّا کردیم
سرو آزاد که از باد خزان خم شده بود
با بهار نفس بر شده بالا کردیم
بس نهادیم من خویش چو دل در بر هم
خانه عشق بنا ز آب و گل ما کردیم
بوسه دادیم و گرفتیم پس پرده اشک
زر اندیشه کلید در دل ها کردیم
سوگ سهراب کشیدیم ز شهنامه برون
چون به داروی خرد درد مداوا کردیم
تن رهانیده ز هر بند به شکرانه وصل
همه ای آزادی نام تو آوا کردیم
می شکفتیم ز شادی به برای غنچه باغ
آنچه می خواست دل تنگ تو آنجا کردیم
سرنگون تا شود آن درگه بیداد ایین
ما سراپرده ای از داد مهیا کردیم
روزها در گره زلف تو ما ر طی شد
تا برون رفت خوشی زین شب یلدا کردیم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#257
Posted: 26 Jan 2013 21:42
« سرود کودکان »
ما کودکان پیام خوش آواییم
پیک شما به کشور فرداییم
هر آرزوی نیک شمایان را
بر جان و دل سپرده و می پاییم
ما را بپرورید و به جای آرید
باشد به روز سخت به کار اییم
خدمتگزار توده زحمتکش
ما پاسدار صلح به دنیاییم
امروز اگر که خانه به خون خفته ست
فرداش چون بهار می آراییم
هر جا که شادی است و امید و عشق
ماییم و نغمه گستر آن ماییم
تک تک چو قطره ایم و چه بی اندام
یک جا و لیک برشده دریاییم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#258
Posted: 26 Jan 2013 21:43
« محبوس در ابریشم خویش »
یک رانده تنها شده از باغ پریشم
اندوهی و انبوهه ای از کار به پیشم
کو روزنه ای تا که از آن پر بگشایم
من کرمک محبوس درابریشم خویشم
« درخت آهو ستاره »
من آن دشت بد سرگذشتم که یک شب به بیگاه گم کرده آهوی دلجو
من آهوی رهپوی بی بازگشتم که در خواب بیند بهارانه دشت گلبو
منم اختر دوردستی که فانوس چشمانش افتاده از سو
نمی بیند افسوس دگیر نه شت و نه آهو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#259
Posted: 26 Jan 2013 21:43
« ققنوس »
ققنوس پیر چون قفسی نغمه و نوا
دلتنگ و پرملال
خاموش آنچنان که گمان می برند لال
پروازمی کند
این مرغ دیرسال
انبوه عزیزترین دره یادها
اینک
سرگشته ای است در نفس سرد بادها
نه شعله ای که بال در آن شستشو دهد
نه آتشی که در دل گلخانه ها ی آن
تن را همه بسوزد و اینده پرورد
ققنوس در به در
خاکستری است سرد که در باد می پرد
با بالهای خسته
بس راه بیکران که می سپرد او
بر هر اجاق رفته ز نا و نفس به راه
می نگرد او
باشد که شعله ای به شعله دیگر گره زند
آتش به پا کند
آنگاه یکسره تن را
در آن رها کند
پرواز آورد ز سکون پرواز
آواز آورد ز سکوت آواز
افسوس
گویی درین دیار دیگر شعله خفته است
یا نابه کار دستی بساط آتش را
از پیش چشم و عرصه این مرغ رفته است
در سرد سیر می گذارند
در زمهریر غم
می لرزد او به تن
در پیچ و تاب درد پر و بال می زند
خواهد به پنجه ها که جان بدراند
او بار دارد آخر
اما
زایش نمی تواند
ققنوس
زنهارت از گدای آتش
سر کن به صبر تلخ و ستوه سترونی
یا شعله هم ز سینه سوزان برون بکش
زان پیشتر که سوختن تن بشایدت
تا زادگان آتش
آزادخو شوند
ققنوسهای شعله ور راهجو شوند
در پرده های دود ببین ققنوس
با مادرت چه کردند
با او چه می کنند
مرغ هزار نغمه پرآوازه جهان
وینک
یک زنده مرده جانک دست آموز
تنهای سرگردان
در گمگمای بیشه مهتاب روفته
ققنوس
زندان یادها
با آتش نهفته جان درگیر
وز دوردست شب
هوهوی جغدها و هم همه برگ و بادها
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#260
Posted: 26 Jan 2013 21:44
« از این سوی با خزر »
دریا دوباره دیدمت افسوس بی نفس
پوشانده چشم سبز
در زیر خار و خس
دامن کشان به ساحل بیرون ز دسترس
دریا دوباره دیدمت آرام و بی کلام
دلتنگ و تلخاکام
در جامه کبود سراپا نگاه و بس
ابری ست چشم تو
ابری ست روی تو
تا ژرفای خاطر تو ابری ست
خورشید گوییا
در عمق آبهای تو مدفون است
اما به هر دمی که چو سالی ست در گذر
من آفتاب طالع
من آسمان سبز تو را می کنم هوس
موجت کجاست تا به شکن های ککلش
عطری ز خام و خانه خود جستجو کنم
موجت کجاست تکه پیامی به صدق دل
بر ساکنان ساحل دیگر
همراه او کنم
کاینجا غریب مانده پرکنده خاطری ست
دلبسته شما و به امید هیچکس
دریا ! متاب روی
با من سخن بگوی
تو مادرمنی به محبت مرا ببوی
گرد غریبی از سر و رخسار من بشوی
دریا! مرا دوباره بگیر و بکن ز جای
بگذار همچو موج
بار دگر ز دامن تو سر برآوردم
در تندخیز حادثه فانوس برکشم
دستی به داخواهی دلها درآورم
دریا ! ممان مرا و مخواهم چنین عبث
در پشت سر مخاطره در پیش رو هلاک
مرغ هوا گرفتته و پابستگی به خاک
بر اشتیاق جان
سدی ز پیش و پس
من موج رفتهام
اما تو ای تپنده به خود تازه کن نفس
بشکف چو گردباد و گل رستخیز باش
با صد هزار شاخه فریاد سر برآر
مرغ بلندبال
توفان در قفس
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)