ارسالها: 556
#11
Posted: 14 Feb 2012 11:23
چشم بر هم زدنم را با حركت عقربه ي ساعت قديمي كنج اتاق يكي شده و آشيانه قلبم با حجوم يادواره ي دوران رفاقت يكي!ذهنم را به ايستگاه آغازين قلبم برده ام و از دور نظاره گر آن دورانيم!امشب كه شب سپردن عشق ابدي در دلهاي شورانگيز زمينيست بي گمان هست دلي در زمستان رخنه ناك سردرگمي و هست قلبي در كوره ي زخم هاي بي وفايي!ميدهم دلم را هديه به سنگ آسياب بي مهري هايت و شنا ميكنم بر خلاف زوزه بادهاي سهمگين بيابان فراموشي هايت!بر روي سنگ فرش نمور چشمانت دراز ميكشم تا جان دهم ميدانم كه حتي قطره اشكي براي انداختن من از روي مژگان سياه چشمانت جاري نخواهد شد
زندگیبه من آموخت هر چیز قیمتی دارد...پنیر مجانی فقط در تله ی موش یافت می شود
ارسالها: 484
#12
Posted: 23 Feb 2012 00:54
قصه شب
دنياي من دنياي ديگري است.
دنياي پوچي و
اشغال حال و نگاه به گذشته.
مكان و تحول دنيايم راكد و زمانهايش با تصاعد هندسي فراري.
روان من رو به انزوا دارد
و شخصيتم رو به تغيير
كه مرا دانست يا داند?
.
.
.
همه ما ناشناخته ايم براي هم و شناخته ايم براي خدا.
چه كس جز او
ذره ذره ي هستي را شناخت?
چه كس ذره اي اورا شناخت?
.
لب كلام چه سخت است غريبانه مردن
بميري و كس نداند
بميري كس نبيند
جز او
تجربه هات كجا رفتند
كجا مردند
زنده شان كن كه بعد مرگ
تجربه اي نخواهي
حال سرخوش را با رهايي از گذشته بساز
بدو
پر بزن
بپر
.
.
.
به اميد روز رسيدن به جواب سوالهامان.
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 484
#13
Posted: 23 Feb 2012 01:46
...درخت گز...
تا كي
اي خدا تا كي
من كه در ميان افتاب خشك و سوزان كوير در ميان بوته هاي خار كه براي ريشه خشكيم ميكوشند ميتراويدم چه شد?
كاري كه از كار گذشت كار كه بود?
به كدامين گناه?
نكند من با ان جلال نقطه اي باعث ناشادي ارواح اين خارها شدم?
.
تا كه امروز با خشكيدن شاخه هاي باليدن خود
با رشد سريع خار خارهاي اطرافم
دگر بر جلال ما جلالي نمانده.
درد من چيست
باز از خود پرسم
درد من رشد سريع خار خارهاست?
يا كه دردم خشكي بي اندازه ي شاخهاي خيش است?
درد من ني اين و ني ان است.
درد من زخم و زخمه هاي خارهاي دشمن است
درد من پرپري ارزوهاي دلم است
ارزو هاي قشنگ
ارزوهاي بزرگ
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 6216
#14
Posted: 24 Feb 2012 13:16
آرزو و باد
در بایگانیی دلم
نور ضعیف شمع امید
رقص می کند هنوز.
اما
تراکم آرزو ها
راه بادرا به این خلوتکده
همچنان باز گذاشته است. ...
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 1131
#15
Posted: 2 Mar 2012 10:27
به راه پیش رویمان که نگاه می کنیم،
امید نا امید می شود.
به خدا که می اندیشیم،
نا امید امیدوار می شود.
به کودکی که می اندیشیم،
یادمان می افتد که به هم "راه خدایی" می دادیم.
یعنی نادانسته امید را به نا امیدی و نا امیدی را به امیدواری تبدیل می کردیم؟؟!!
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 476
#16
Posted: 18 Mar 2012 12:24
نمى دانم چرا در خارم اى دل
اسير مهره هاى مارم اى دل
اگر پرسى چرا در لوتيم من
بگويم مست در ابرها هم اى دل
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
دلم طواف نگاه تو را طلب کرده
تمام روز مرا چشمهات،شب کرده
شعار نيست که بيمارم از تبسم تو
بيا معاينه کن اين وجود تب کرده♥♥♥♥♥
ارسالها: 1626
#17
Posted: 26 Mar 2012 11:32
هفت ، هشت ، نه و ده
روزهای بی تو بودنم به ثلث ِ ماه
می رسد.
و من هنوز بی قرار و مضطرب
در پی خبر ز تو
به هر کرانه می دوم
به هر کسی که می رسم
به ماه ، باد ، ابر ، شب
طلوع و از غروب
از هزار و یک ستاره ی قشنگ
قاصدک که می رسد ز راه
از تو یار نازنین
از تو مهربان ترین
من سوال می کنم...
مرا ببوس
نه یک بار که هـــــــــــــــــــــــــــــــــزار بار
بگذار آوازه ی عشق بازیمان
چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند
آنها که بر سر جداییمان شرط بسته اند...!
ارسالها: 1626
#18
Posted: 26 Mar 2012 11:34
سخت است وقتی که نتوانسته ام
از قلبم برانمت
بتوانم نفرینت کنم!
سخت است وقتی که وعده هایت
را به یاد می آورم
بتوانم اشک نریزم!
سخت است وقتی که با یادت
اشک میریزم
همراهی و هم دلیت را نخواهم!
سخت است وقتی که فراموشم کرده ای
تو را از ته دلم
طلب کنم !
سخت است وقتی که قلبم را شکسته ای
با هر تکه شکسته دلم
بیشتر از گذشته تو را بخواهم!
سخت است وقتی که تو از عشق فارغ شده ای
من تازه دارم به عشق تو
تو نامهربان دچارتر می شوم!
سخت است حالا که دارم می شناسمت
تازه می فهمم که چقدر
دیر تو را شناخته ام!
سخت است وقتی که هر شب با گریه تو را از خدا می طلبم
درمی یابم که تو
در فکر دیگری هستی!
سخت است وقتی که با همه وجودم می دانم
ذهنت و شاید دلت درگیر دیگریست
اینچنین به تو دچارم!
مرا ببوس
نه یک بار که هـــــــــــــــــــــــــــــــــزار بار
بگذار آوازه ی عشق بازیمان
چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند
آنها که بر سر جداییمان شرط بسته اند...!
ارسالها: 1626
#19
Posted: 27 Mar 2012 04:32
با من از قصه ی دیوار بگو
با من از عشق شب تار بگو
با من از زمزمه های مبهم
از کسی که شده بیمار بگو
بگو از عشق دو دلدار بهم
از سکوت و غم و ایثار بگو
از کسانی که مرا می بینند
شاد و رقصان به سر دار بگو
بگو از پیچک روی دیوار
که شده سایه سر سار بگو
باز هم قصه به آخر نرسید
حرفی از خانه ی خمّار بگو
این همه شعر بهم می بافم
هذیان تن تب دار بگو
این که آیین مسلمانی نیست
پس رها کرده ز زنّار بگو
عشق ما عاقبتی خوش دارد
با من از عاقبت کار بگو
مرا ببوس
نه یک بار که هـــــــــــــــــــــــــــــــــزار بار
بگذار آوازه ی عشق بازیمان
چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند
آنها که بر سر جداییمان شرط بسته اند...!
ارسالها: 1626
#20
Posted: 27 Mar 2012 05:37
دلم را تو شکستی خرده هایش را بده
تا به هم بندش زنم این قلب بد رنجور را
قلب صدها تکه را
بر هم نمی دانم چرا
می کنم از نو سر هم
تا دوباره بشکنندش . . .
مهربانان!!!
قلب من ،ساکت ،صمیمی ،گرم
پر مهر و محبت
با همه برخورد دارد
تکه های قلب زخمی
دست دلدارم مبادا
روزی آزارد!. . .
قلبم آری او شکسته
نیک می دانم
لیک گاهی بر سر دل شیره می مالم!
او نبوده
تو خودت بشکسته بودی از نخستین روز
ای دل تو چه به نوروز؟؟؟
جان من اینگونه با او بد مکن برخورد
می گیرد دل ِ پاکش!
نشنوم روزی درآوردی فغان و ناله و آهش . . .
بمیرم من چرا غمگین شدی جانم؟
غم از تو دور. . .
صد ها بار
غصه ها یت هم برای یار.
یار . . . . . . . . . . . . . . .
مرا ببوس
نه یک بار که هـــــــــــــــــــــــــــــــــزار بار
بگذار آوازه ی عشق بازیمان
چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند
آنها که بر سر جداییمان شرط بسته اند...!
ویرایش شده توسط: catherine