انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 23 از 23:  « پیشین  1  2  3  ...  21  22  23

نوشته ها و اشعار اعضای انجمن



Streetwalker
 
اتفاق

زندگي يك اتفاق است و هيچ اتفاقي تصادفي نيست...
چقدر عجيب و سادست...
نه؟
...
گاهي...
گاهي جيبت خاليه...
سكه شانست رو كجا گم كردي؟
كجا؟
...
هميشه سرنوشت ما رو اشتباهاتمون ميسازه...
چقدر تلخه...
نه؟
...
گاهي وارث بدبختي هستي كه هيچ نقشي در اون نداشتي...
انگار وقتي بيگناهي بيشتر عذاب ميكشي...
نه؟
...
وقتي...
وقتي هيچ كاري از دستت برنمياد...
كلافه تري...
چرا؟
...
گاهي وقتا...
گاهي وقتا يه كابوس يه عمر طول ميكشه...
اونوقت تو آرزو ميكني...
كسي بياد و بيدارت كنه....
اما كسي نيست...
خودتم ميدوني...
نه؟
...
بعضيا...
بعضيا زنده زنده ميپوسن...
ته يه بن بست لعنتي...
وقتي راه برگشتي برات نيست...
كم كم تسليم ميشي...
نه؟
...
اين روزا لوتی چقدر بوي تنهايي ميده...
انگار...
صداي پاي رفتن مياد...
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...
❤️‍🩹
     
  ویرایش شده توسط: Streetwalker   

Streetwalker
 
وای

آيا اميدي هست؟
شايد...
...
دانه ها هميشه منتظرند...
شايد...
باران ببارد...
....
درآشيانه...
جوجه هاي سرد و گرسنه...
منتظرند...
مادر...
كجايي؟
...
پيله ها منتظرند...
يك روز...
پروانه خواهند شد...
...
سرباز جوان...
به خانه باز خواهد گشت...
چون...
مادر منتظر است...
...
هميشه منتظري...
منتظر مسافري كه برسه...
منتظر اتفاقي كه بيفته...
منتظر خبري كه بياد...
منتظراندوهي كه بره...
هميشه منتظري...
...
هميشه،هيچوقت اتفاقي نميفته...
...
واي...
اگر من...
اگرتو...
دانه اي در كوير...
جوجه اي بي مادر...
پيله اي در آب جوش...
يا...
سربازي كه...
هرگز...
به خانه باز نخواهد گشت...
باشيم...
واي...
...
چه با اميد...
چه بي اميد...
واي بر ما...
واي...
...
انگار...
وقتي بيگناهي...
بيشتر زجر ميكشي...
نه؟
...
دانايي دردناك است...
...
اي داد بي داد...
...
ديدي؟
از دلخوشي...
تا دلخوني...
راهي نيست...
...
آره...
تو قلب هر اميدي...
نااميدي...
لونه كرده...
...
كم كم ميفهمي...
سهم تو...
از زندگي...
چيه...
...
تازه ميفهمي...
اميد...
چقدر...
فريبكاره...
...
ميدوني...
بعضي سنگها رو ...
نميشه...
از سر راه برداشت...
بعضي چوبها...
وقتي لاي چرختون رفت...
بايد...
بي خيال رفتن شد...
بايد سوخت...
و ساخت...
يا...
نساخت...
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...
❤️‍🩹
     
  
مرد

 
Streetwalker
عالی و زیبا . مثل همیشه
ببین چــه آسون زدی قلبمو شکستی
     
  
مرد

 
خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم

دیبا نتوان کردن از این پشم که رشتیم

بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم

پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم

ما کشتهٔ نفسیم و بس آوخ که برآید

از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم

افسوس بر این عمر گرانمایه که بگذشت

ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم

دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته‌ست

نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم

ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت

ما مور میان بسته دوان بر در و دشتیم

پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

واماندگی اندر پس دیوار طبیعت

حیف است دریغا که در صلح بهشتیم

چون مرغ بر این کنگره تا کی بتوان خواند

یک روز نگه کن که بر این کنگره خشتیم

ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز

کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم

گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت

شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم

باشد که عنایت برسد ورنه مپندار

با این عمل دوزخیان کاهل بهشتیم

سعدی! مگر از خرمن اقبال بزرگان

یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم
     
  
مرد

 
elalio:
گر بر قدح یاران بذر حیاتی ریزند
همه یاران ز بزم هر دو جهان بَرخیزند

گر به خون عشاق سیراب شود دور فَلک
به که بر در و دیوار این خانه افتد نقش تَرک

گر در این دایره نقش دروغ نقطه پرگار شود
به که آتش جان دامنگیر نفس عالم دوار شود

گر از این وادی به سرایی دگر است مسکن ما
این همه غَل و دغَل از خانه شیطان تا به کجا

عرفان مرو از این راه که در عالم شَر
خشکه چوبی بسوزاند جسم این جنگل تَر

خدایی چه شعرهای خفنی نوشتم نه خداییی حال می کنید می دونید اون موقع من چند سالم بوده که این شعرها رو نوشتم؟
بذارید یه شعر خفن براتون بنویسم

شبی ز بزم شبانه گرفتم جام به دست
ربودم خواب ز چشم ساقیان شهر چو روز الست

من آن گوشه نشین خانقاه غم بودم
که یک شبه گشتم ز سر عالم، ساقی پرست

گرچه به سخره گیرند این دوگانگی ز من
شیخان ظاهر بین و برادران پست

من آنم که به یک جرعه دریدم لباس
که میگذرد عالم گردون چه باشم هوشیار و چه مست

دیو عریان به ز آفت پوشیده است
عرفان عریان شو همچو شاهان مست

خدایی یه دیوان شعر برای من درست کنید :|
پاییز یکی از فصل های سال هست بهار هم میاد
     
  

Streetwalker
 
بهار آمده و من بوی پاییز میدهم...
گلهای کوچکم را به تاراج خزان میدهم...

این شعر نیامده مرد...
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...
❤️‍🩹
     
  
صفحه  صفحه 23 از 23:  « پیشین  1  2  3  ...  21  22  23 
شعر و ادبیات

نوشته ها و اشعار اعضای انجمن

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA