ارسالها: 1131
#25
Posted: 13 Apr 2012 10:37
طناب میپیچد به زودی دور گردنم
این چه کاری که نکردم حرف را خوردنم
درست یاد دارم آخرین پرسش
خورد باتومی از زیر به باسنم
صدای زن ها و بچه ها واضح
دگر کیسه می گیرد جلوی خوب دیدنم
زندگی خوب بود ولی درون دستم نماند
چه بود این که کردم من چنین دست شستنم
داغی دستهایی که در راه لمسم کرد
مانده بود از آخرین تجاوز روی بدنم
دگر راه کتمان نمانده و نیست بلندگو
تا بگویم به همه این نه منم
چنین ذبح شرعی نباشد هیچ
نمیبینند زیر کیسه خشکید دهنم؟
طناب دور گردنم قلدری کرد و نذاشت
بگویم این بار برایت آخرین سخنم
ببرم رازهای فاشم را به زیر خاک
که دیگر از این پس دست به کاری نزنم
تخلص(الیپسیسز)
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 476
#26
Posted: 19 Apr 2012 00:22
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
در خيالم عشق بازى مى كنم
فكر آن يار خيالى مى كنم
با نگاهى يا صدايى در شبم
با رخ يار قصه خوانى مى كنم
دلم طواف نگاه تو را طلب کرده
تمام روز مرا چشمهات،شب کرده
شعار نيست که بيمارم از تبسم تو
بيا معاينه کن اين وجود تب کرده♥♥♥♥♥
ارسالها: 80
#27
Posted: 19 Apr 2012 00:54
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
دلم ديگر همانند كسان نيست
نه! ديگر پاي عشقي در ميان نيست
غمي دارم كه درماني ندارد
مپرس از من كه قابل در بيان نيست
هرچه ميروم نميرسم، گاهي با خود فكر ميكنم شايد من باشم كلاغ اخر قصه ها
ارسالها: 476
#28
Posted: 19 Apr 2012 21:24
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
كاش ميشد خستگى را خواب كرد
عقده هاى بچگى را خاك كرد
كاش ميشد زندگى از سر , نوشت
غصه هاى زندگى را پاك كرد
دلم طواف نگاه تو را طلب کرده
تمام روز مرا چشمهات،شب کرده
شعار نيست که بيمارم از تبسم تو
بيا معاينه کن اين وجود تب کرده♥♥♥♥♥
ارسالها: 1131
#29
Posted: 29 Apr 2012 17:47
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
وقتی که مشت می زند به من،جامه میدرم
به قصد کشت می زند به من،جامه میدرم
او می دهد یا که من می دهم به او
این پشت که می دهد به من،جامه میدرم
خم می شود و زود شکنجه روحی می دهد به من
حتی این هم که می خمد به من،جامه میدرم
هرگاه جامه می درم انگار که او رم می کند
هر بار که او می رمد به من،جامه میدرم
چشم هایم از زهر به تاری سازهای دوستم است
این زهر را که می چشد به من،جامه میدرم
شلاق برای این بدن عادت نشد هنوز
هر رو شلاق می کشد به من و جامه میدرم
این روزها عجیب کار خدا را عجیب می بینم
این نایبش در زمین چه می کند به من،جامه میدرم؟
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#30
Posted: 30 Apr 2012 17:32
آتشی بر دودهء ما و به عنبر می کند
در تمام جان من خاکی ز جان بر* می کند
او به پندارش که وی دیو و دد است
هر که بر بام دلش الله اکبر می کند
روزهای سختی از دوران عمر ما رسید
هر که از ره می رسد جانش فدای اسم رهبر می کند
قبلیان در پشت پرده کرده اند و رفته اند
این پدر سگ در ملاء،از روی منبر می کند
وحشیت در خون و در جانش فروست
هر که را خواهد ز قوم خود ز بربر می کند
*جان بر:فرشته مرگ
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...