ارسالها: 1131
#65
Posted: 25 Mar 2013 14:41
غم مخور
قبل از نوشتن شعر از کاربران انجمن و حضرت حافظ بابت این شعر افتضاح معذرت میخوام...باشد که به بزرگی خودتون ببخشیدم!
"یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور"
میرسد یک لقمهء نان غم مخور
گر ندیدی خون مرغی مدتی است
می شوی در صف مرغ، خونین و مالان غم مخور
گر نخوردی پسته در این روز عید
بشکند با پسته دندان، غم مخور
مر در این کشور تو مشکل دیده ای؟
اینچنین غمگین و نالان غم مخور
عیدی و یارانه ها را داده اند
شد دلت شادان و خندان غم مخور
تو نوشتی شعر و منظوری نبود!
راه تو افتاد بر این کنج زندان، غم مخور
روزهای پیش از این هم رفته اند
می رود این روزها هم رو به پایان غم مخور
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#66
Posted: 19 Apr 2013 12:55
لعنت به من
کج بود گویی بار من، لعنت به من
رنجیدی از این کار من، لعنت به من
یک چوبه دار و کنارش جمعی انبوه
نقش تو در افکار من، لعنت به من
انگار میسوزاندت بدجور و بد شکل
خاکستر سیگار من، لعنت به من
سیلیست جاری از کجا تا ناکجایم
چشمان دل بیمار من، لعنت به من
پشت تو را گویی خدا خود نقش کرده
فیلان بی افسار من، لعنت به من
چون کوه در دوری تو صبرم فزون شد
غم های بی غمخوار من، لعنت به من
من قتل کردم در فراغت ای ستمگر
قتل خدا و آدم افکار من،لعنت به من
بشکسته اکنون در نبودت چشم مردم
سرهای بی دستار من، لعنت به من
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 489
#67
Posted: 20 Apr 2013 18:30
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
دری وریای بهناز
دیده از دیدن این بت به فریاد آمد
گل امید شکوفا شده از خاک به بوستان آمد
با صدایت غزلی گو که آشفته شوم
بلبل آشفته بخوان محرم این خان آمد
ساقی بس است مده از خود به ما پیاله را
که مستی بهر عشق جام در خزان /آمد
در خیالم شعر میگویم که تقدیمش کنم
که گر روز دگر دلبر به گلستان خرامان آمد
تمام مشكل دنیا این است كه :
احمق های متعصب كاملا از حرفشان مطمئن هستند ،
اما آدمهای عاقل همیشه شك دارند...
" برتراند راسل "
ویرایش شده توسط: behnaz1989
ارسالها: 24568
#68
Posted: 20 Apr 2013 21:28
سه حرف قشنگ ، اولین حرفها
که عشق است و زیباترین حرفها
به شوق نگاهت غزل پا گرفت
به ذوق تو شد دستچین حرفها
تو گفتی از این حرفها بگذریم
و خامت شدم با همین حرفها
دوباره جنون بود و آن کارها
که خواندی به گوشم از این حرفها
به پایان رسیدیم و بیچاره من !!
که می ترسم از آخرین حرفها
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند