انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 18 از 94:  « پیشین  1  ...  17  18  19  ...  93  94  پسین »

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


زن

 
غزل شمارهٔ ۱۶۹

روز رخسار تو ماهی روشنست
خال هندویت سیاهی روشنست

منظر چشمم که خلوتگاه تست
راستی را جایگاهی روشنست

گر برویت کرده‌ام تشبیه ماه
شرمسارم کاین گناهی روشنست

مه برخسارت پناه آرد از آنک
روی تو پشت و پناهی روشنست

بت پرستانرا رخ زیبای تو
روز محشر عذر خواهی روشنست

موی و رویت روز و شب در چشم ماست
زانکه گه تاریک و گاهی روشنست

گر کنم دعوی که اشکم گوهرست
چشم من بر این گواهی روشنست

می‌پزد سودای دربانی تو
خسرو انجم که شاهی روشنست

یوسف مصر مرا چاه زنخ
گر چه دلگیرست چاهی روشنست

ذره‌ئی خواجو قدم بیرون منه
از ره مهرش که راهی روشنست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۰

بوقت صبح می روشن آفتاب منست
بتیره شب در میخانه جای خواب منست

اگر شراب نباشد چه غم که وقت صبوح
دو چشم اشک فشان ساغر شراب منست

وگر کباب نیابم تفاوتی نکند
بحکم آنکه دل خونچکان کباب منست

براه بادیه‌ای ساربان چه جوئی آب
که منزلت همه در دیدهٔ پر آب منست

مرا مگوی که برگرد وترک ترکان گیر
که گر چه راه خطا می‌روم صواب منست

چگونه در تو رسم تا ز خود برون نروم
چرا که هستی من در میان حجاب منست

بیا که بی تو رسم تا زخود برون نروم
چرا که هستی من در میان حجاب منست

بیا که بی تو ملولم ز زندگانی خویش
که در فراق رخت زندگی عذاب منست

تو گنج لطفی و دانم کزین بتنگ آئی
که روز و شب وطنت در دل خراب منست

خروش و نالهٔ خواجو و بانگ بلبل مست
نوای باربد و نغمه رباب منست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۱

سحاب سیل فشان چشم رودبار منست
سموم صاعقه سوز آه پرشرار منست

غم ار چه خون دلم می‌خورد مضایقه نیست
که اوست در همه حالی که غمگسار منست

هلال اگر چه به ابروی یار می‌ماند
ولی نمونه‌ئی از این تن نزار منست

چو اختیار من از کاینات صحبت تست
گمان مبر که جدائی باختیار منست

خیال لعل تو هر جا که می‌کنم منزل
مقیم حجرهٔ چشم گهر نگار منست

کنار چون کنم از آب دیده گوهر شب
برزوی تو تا روز در کنار منست

مرا ز دیده می‌فکن که آبروی محیط
ز فیض مردمک چشم در نثار منست

فرونشان بنم جام گرد هستی من
اگر غبار حریفان ز رهگذر منست

طمع مدار که خواجو ز یار برگردد
که از حیات ملول آمدن نه کار منست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۲

گل بستان خرد لفظ دلارای منست
بلبل باغ سخن منطق گویای منست

منم آن طوطی خوش نغمه که هنگام سخن
طوطیانرا شکر از لفظ شکر خای منست

بلبل آوای گلستان فلک را همه شب
گوش بر زمزمهٔ نغمه و آوای منست

پیش طبعم که ازو لؤلؤ لالا خیزد
نام لؤلؤ نتوان برد که لالای منست

سخنم زادهٔ جانست و گهر زادهٔ کان
بلکه دریا خجل از طبع گهر زای منست

الف قامتم ارزانکه بصورت نونست
کاف و نون نکته ئی از حرف معمای منست

سخنم سحر حلالست ولی گاه سخن
خجلت بابلیان از ید بیضای منست

گر چه در عالم خاکست مقامم لیکن
برتر از چرخ برین منزل و ماوای منست

چشمهٔ آب حیاتی که خضر تشنهٔ اوست
کمترین قطره‌ئی از طبع چو دریای منست

گر چه آن ترک ختا هندوی خویشم خواند
ترک مه روی فلک هندوی کرای منست

دولت صدر جهان باد که از دولت او
برتر از صدرنشینان جهان جای منست

چکنم ساغر صهبا که چو خواجو بصبوح
قدح دیدهٔ من ساغر صهبای منست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۳

زلف لیلی صفتت دام دل مجنونست
عقل بر دانهٔ خال سیهت مفتونست

تا خیال لب و دندان تو در چشم منست
مردم چشم من از لعل و گهر قارونست

پیش لؤلؤی سرشکم ز حیا آب شود
در ناسفته که در جوف صدف مکنونست

عاقل آنست که منکر نشود مجنون را
کانکه نظارهٔ لیلی نکند مجنونست

خون شد از رشک خطت نافهٔ آهوی ختا
گر چه در اصل طبیعت چو ببینی خونست

عقل را کنه جمالت متصور نشود
زانکه حسن تو ز ادراک خرد بیرونست

می پرستان اگر از جام صبوحی مستند
مستی ما همه زان چشم خوش می‌گونست

تا جدا مانده‌ام از روی تو هرگز گفتی
کان جگر خستهٔ دل سوخته حالش چونست

رحمتی کن که ز شور شکرت خواجو را
سینه آتشکده و دیده ز غم جیحونست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۴

آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست
یا ماه شب چارده بر روی زمینست

در ابر سیه شعشهٔ بدر منیرست
یا در شکن کاکل او نور جبینست

آن ماه تمامست که برگوشه بامست
یا شاه سپهرست که بر چرخ برینست

گویند که زیباست بغایت مه نخشب
لیکن نتوان گفت که زیباتر از اینست

آن لعل گهر پوش مگر چشمهٔ نوشست
یا درج عقیقست که بر در ثمینست

هر چند نمک چون شکرت شور جهانیست
لیکن لب لعلت نمکی بس شکرینست

این نکهت مشکین نفس باد بهارست
یا چین سر زلف تو یا نافهٔ چینست

بالای بلندت که ازو کارتو بالاست
بالاش نگویم که بلای دل و دینست

خواجو اگرش تیغ زنی روی نپیچد
زیرا که تو سلطانی و او ملک یمینست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۵

آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست
جنت فراز سرو قیامت قیام اوست

گر زانکه مشک ناب ز چین می‌شود پدید
صد چین در آن دو سلسلهٔ مشک‌فام اوست

مقبل کسی کش او بغلامی کند قبول
ای من غلام دولت آنکو غلام اوست

عامی چو من بحضرت سلطان کجا رسد
لیکن امید بنده بانعام عام اوست

پروانه گر چو شمع بسوزد عجب مدار
کان سوختن ز پختن سودای خام اوست

مشتاق را بکعبه عبادت حلال نیست
الا بکوی دوست که بیت الحرام اوست

وحشی ببوی دانه بدام اوفتد ولیک
خرم دلی که دانه خال تو دام اوست

هر کو کند بماه تمامت مشابهت
این روشنست کز نظر ناتمام اوست

خواجو بترک نام نکو گفت و ننگ داشت
از ننگ و نام اگر چه که ننگم ز نام اوست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۶

گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست
ور سر کشد تنعم من در جفای اوست

گر می‌برد ببندگی و می‌کشد ببند
آنست رای اهل مودت که رای اوست

هر چند دورم از رخ او همچو چشم بد
پیوسته حرز بازوی جانم دعای اوست

هیچم بدست نیست که در پایش افکنم
الا سری که پیشکش خاک پای اوست

گر مدعای کشتهٔ شاهد شهادتست
دعوی چه حاجتست که شاهد گوای اوست

از هر چه بر صحایف عالم مصورست
حیرت در آن شمایل حیرت فزای اوست

تا دیده دیده است رخ دلربای او
دل در بلای دیده و جان در بلای اوست

در هر زبان که می‌شنوم گفتگوی ماست
در هر طرف که می‌شنوم ماجرای اوست

خواجو کسی که مالک ملک قناعتست
شاه جهان بعالم معنی گدای اوست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۷

من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
کز نکورویان اگر بد در وجود آید نکوست

گر عرب را گفتگوئی هست با ما در میان
حال لیلی گو که مجنون همچنان در جستجوست

چون عروس بوستان از چهره بگشاید نقاب
بلبل ار وصف گل سوری نگوید هرزه گوست

گر چه جانان دوست دارد دشمنی با دوستان
دشمن جان خودست آنکس که برگردد ز دوست

همچو گوی ارزانکه سرگردان چوگان گشته‌ئی
سر بنه چون در سر چوگان هوای زخم گوست

کاشگی از خاک کویش من غباری بودمی
کانکه او را آبروئی هست پیشش خاک کوست

چشمهٔ جانبخش خضرست آن که آبش جانفرانست
روضهٔ بستان خلدست این که بادش مشکبوست

چون صبا حال پریشانی زلفت شرح داد
هیچ می‌دانی کز آنساعت دلم در بند اوست

با تو خواجو را برون از عشق چیزی دیگرست
ورنه در هر گوشه ماهی سرو قد لاله روست
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۱۷۸

عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست
شکرست آن کام جان یا لعل شکرخای دوست

پرتو مهرست یا مهر رخ زیبای یار
قامت سروست یا سرو قد رعنای دوست

آیت حسنست یا توقیع ملک دلبری
یا بخون ما خطی یا خط مشک آسای دوست

عکس پروینست یا قندیل مه یا شمع مهر
یا چراغ زهره یا روی جهان آرای دوست

مار ضحاکست یا شب یا طناب چنبری
یا نقاب عنبری یا جعد مه فرسای دوست

چشمهٔ نوشست یا کان نمک یا جام می
یا زلال خضر یا مرجان جان افزای دوست

آهوی مستست یا جزع یمن یا عین سحر
یا فریب عقل و دین یا نرگس شهلای دوست

شاخ شمشادست یا سرو سهی یا نارون
یا صنوبر یا بلای خلق یا بالای دوست

قامت خواجوست یا قوس قزح یا برج قوس
یا هلال عید یا ابروی چون طغرای دوست

بزم دستورست یا بتخانه چین یا چمن
یا ارم یا جنت فردوس یا ماوای دوست
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 18 از 94:  « پیشین  1  ...  17  18  19  ...  93  94  پسین » 
شعر و ادبیات

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA