انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 30 از 94:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  93  94  پسین »

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۸۹ .

طوطی از پستهٔ تنگ تو شکر گرد آورد
چشمم از درج عقیق تو گهر گرد آورد

صد دل خسته بهر موئی از آن زلف دراز
مهر رخسار تو در دور قمر گرد آورد

مردم چشم من از بهر نثار قدمت
ای بسا در که درین قصر دو در گرد آورد

گنج قارون چو درین ره به پشیزی نخرند
رخ زردم بچه وجه اینهمه زر گرد آورد

خبرت هست که چندین دل صاحب‌نظران
نرگس مست تو هنگام نظر گرد آورد

چرخ پیروزه ز خون جگر فرهادست
آن همه لعل که بر کوه و کمر گرد آورد

در سر چشم جفا دیدهٔ خون افشان کرد
دل من هر چه بخوناب جگر گرد آورد

گرم کن بزم طرب را که شب مشک فروش
رخت سودا بدم سرد سحر گرد آورد

خسرو آنست که چون ملک وصالت دریافت
لعل شیرین ترا دید و شکر گرد آورد

دلم این لحظه بدست آر که جانم ز درون
کرد ترتیب ره و بار سفر گرد آورد

چشم خواجو چو رخ آورد بدریای سرشک
سوی بحرین شد و لؤلؤی تر گرد آورد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۹۰ .

سوز غم تو آتشم از جان بر آورد
مهر تو دودم از دل بریان بر آورد

چشم پرآب ما چو ز بحرین دم زند
شور از نهاد قلزم و عمان بر آورد

گردون لاجورد بدور عقیق تو
بس خون لعل کز جگر کان بر آورد

مرغ دلم زعشق گلستان عارضت
هر دم هوا بگیرد و افغان بر آورد

ما را بباد داد و گر آن کفر زلف تست
این مان بتر بود که ز ایمان بر آورد

هر لحظه چشم ترک تو چون کافران مست
خنجر بقصد خون مسلمان بر آورد

با کوه اگر صفت کنم از شوق کازرون
آه از دل شکستهٔ نالان بر آورد

گر اشتیاق کعبه برینسان بود بسی
ما را بگرد کوه و بیابان بر آورد

خواجو چنین که چشمهٔ خونبار چشم تست
هر دم معینست که طوفان برآورد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۹۱ .

من خاک آن بادم که او بوی دلارام آورد
در آتشم ز آب رخش کاب رخ من می‌برد

آنکو لبش گاه سخن هم طوطی و هم شکرست
طوطی خطش از چه رو پر بر شکر می‌گسترد

سرو از قد چون عرعرش گل پیش روی چون خورش
این دست بر سر می‌زند و آن جامه بر تن می‌درد

من تحفه جان می‌آورم بهر نثار مقدمش
وان جان شیرین از جفا ما را بجان می‌آورد

زلف سیه کارش نگر و آنچشم خونخوارش نگر
کاین قصد جانم می‌کند و آن خون جانم می‌خورد

هنگام تیر انداختن گر بر من آرد تاختن
در پای او سر باختن عاشق بجان و دل خرد

بگذشتی و بگذاشتی ما را و هیچ انگاشتی
جانا ز خشم وآشتی بگذر که این هم بگذرد

گه گه به چشم مرحمت برما نظر می‌کن ولی
سلطان ز کبر و سلطنت در هر گدائی ننگرد

زان سنبل عنبر شکن خواجو چو می‌راند سخن
می‌یابم از انفاس او بوئی که جان می‌پرورد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۹۲ .

گل نهالی به بوستان آورد
مرغ را باز در فغان آورد

سخنی بلبل از لبش می‌گفت
غنچه را آب در دهان آورد

نکهت نفحهٔ شمامهٔ صبح
مژدهٔ گل ببوستان آورد

دوستان را نسیم باد صبا
بوی انفاس دوستان آورد

نفس باد صبحدم چو مسیح
با تن خاک مرده جان آورد

هم عفا الله صبا که عاشق را
خبر یار مهربان آورد

درد خواجو بصبر به نشود
زانکه با خویش از آن جهان آورد

لیک نومید نیست کاب حیات
از سیاهی برون توان آورد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۹۳ .

کس نیست که دست من غمخوار بگیرد
یا دادم از آن دلبر عیار بگیرد

هر لحظه سرشکم بدود گرم و بشوخی
جیب من دلخستهٔ بیمار بگیرد

کی بار دهد شاخ امید من اگر یار
ترک من بیچاره بیکبار بگیرد

فرهاد چو یاد آورد از شکر شیرین
خوناب دلش دامن کهسار بگیرد

سیلاب سرشکست که هنگام عزیمت
پیش ره یاران وفادار بگیرد

ساقی بده آن می که دل لالهٔ سیراب
بی بادهٔ گلرنگ ز گلزار بگیرد

هر دم که در آن نرگس پر خواب تو بینم
خون جگرم دیده بیدار بگیرد

ترسم که برآرم نفسی از دل پردرد
و آئینه رخسار تو زنگار بگیرد

چون نافهٔ تاتار دلم خون شود از غم
چون گرد مهت نافهٔ تاتار بگیرد

خواجو ز چه معنی ز برای قدحی می
هر لحظه در خانهٔ خمار بگیرد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۹۴ .

چون خط تو گرد رخ گلرنگ بگیرد
سرحد ختن خیل شه زنگ بگیرد

مگذار که رخسار تو کائینه حسنست
از آه جگر سوختگان زنگ بگیرد

بی نرگس مخمور تو در مجلس مستان
هر دم دلم از بادهٔ چون زنگ بگیرد

آهنگ شب از دیده من پرس که هر شب
مرغ سحر از ناله‌ام آهنگ بگیرد

هر دم که شب آهنگ کند ز آتش مهرت
دود دل من راه شباهنگ بگیرد

چون پرتو خورشید رخت بر قمر افتد
از عکس رخت لاله و گل رنگ بگیرد

خون شد دلم از دست سر زلفت و کس نیست
کانصافم از آن هندوی شبرنگ بگیرد

در پستهٔ تنگ تو سخن را نبود جای
الا که درو هر سخنی تنگ بگیرد

خواجو ستم و جور و جفا در دل خوبان
مانندهٔ نقشیست که در سنگ بگیرد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۹۵ .

دلم دیده از دوستان برنگیرد
که بلبل دل از بوستان برنگیرد

ز من سایه‌ئی ماند از مهر رویش
گر آن مه ز خور سایبان برنگیرد

ببازار او نقد دل چون فرستم
که قلبست و کس رایگان برنگیرد

دلم چون کشد مهد سلطان عشقش
که یک ذره هفت آسمان برنگیرد

جهان مشگ و عنبر نگیرد گر آن مه
ز رخ زلف عنبرفشان برنگیرد

قد عاشقان خم نگیرد چو سنبل
گر او سنبل از ارغوان برنگیرد

اگر بیدل مهربان خاک گردد
دل از یار نامهربان برنگیرد

بجان جهان کی رسد رهرو عشق
اگردل ز جان وجهان برنگیرد

چرا سنبل لاله پوش تو یکدم
سر از پای سرو روان برنگیرد

نیابد کنار از میان تو آنکو
حجاب کنار از میان برنگیرد

دل نازکم تاب فکرت نیارد
تن لاغرم بار جان برنگیرد

اگر من بمسجد کنم دعوت دل
بجز راه دیر مغان برنگیرد

برو آستین بیش مفشان که خواجو
به خنجر سر از آستان برنگیرد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۹۶ .

دلم که حلقهٔ گیسوی یار می‌گیرد
درون حلقه نشستست و مار می‌گیرد

بهر کجا که روم آب دیده می‌بینم
که دامن من شوریده کار می‌گیرد

نگار تا ز من خسته دل کنار گرفت
ز خون دیده کنارم نگار می‌گیرد

غلام آن بت چینم که سرحد ختنش
طلایهٔ سپه زنگبار می‌گیرد

دو چشم آهوی روباه باز صیادش
بغمزه شیر دلانرا شکار می‌گیرد

چو یاد نرگس مست تو می‌کنم بصبوح
مرا ز غایت مستی خمار می‌گیرد

ز مشک چین چه خطا در وجود می‌آید
که خط سبز تو از وی غبار می‌گیرد

سرشک دیده که بر چشم کرده‌ام جایش
چه اوفتاده که از من کنار می‌گیرد

چو دم ز نافهٔ زلف تو می‌زند خواجو
جهان شمامهٔ مشک تتار می‌گیرد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۹۷ .

طوطی چو سخن گوئی پیش شکرت میرد
طوبی چو روان گردی بر رهگذرت میرد

جوزا چو قدح نوشی پیش تو کمر بندد
و آندم که قبا پوشی پیش کمرت میرد

مشک ختنی هر دم در زلف تو آویزد
شمع فلکی هر شب پیش قمرت میرد

کو زنده دلی تا جان در پای تو افشاند
کانرا که بود جانی برخاک درت میرد

ثابت قدم آن باشد کاندر قدمت افتد
صاحب نظر آن باشد کاندر نظرت میرد

هر زندهٔ صاحب دل کز جان خبری دارد
چون از تو خبر یابد پیش خبرت میرد

ای خسرو بت رویان بگشا لب شیرین تا
فرهاد صفت خواجو پیش شکرت میرد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۹۸ .

مرغ در راه او پر اندازد
شمع در پای او سر اندازد

پستهٔ شور شکر افشانش
شور در تنگ شکر اندازد

هر که چون افعیش کمر گیرد
خویش را از کمر در اندازد

گرد مه جادویش فسون در باغ
خواب در چشم عبهر اندازد

چون لبش عکس در قدح فکند
تاب در جان ساغر اندازد

نیم شب راه نیمروز زند
چون ز شب سایه بر خور اندازد

سیم پالای چشم ما هر دم
سیم پالوده بر زر اندازد

مردم بحر از آب دیدهٔ ما
جامهٔ موج در براندازد

در هوای تو چون پرد خواجو
که عقاب فلک پر اندازد
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
صفحه  صفحه 30 از 94:  « پیشین  1  ...  29  30  31  ...  93  94  پسین » 
شعر و ادبیات

Khwaju Kermani | خواجوی كرمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA